پناه، زینهار، کلمه ای که هنگام ترس و وحشت و احساس خطر برای پناه جویی و کمک خواستن به کار برده می شود، برای مثال به کمندی درم که ممکن نیست / رستگاری به الامان گفتن (سعدی۲ - ۵۳۶)
پناه، زینهار، کلمه ای که هنگام ترس و وحشت و احساس خطر برای پناه جویی و کمک خواستن به کار برده می شود، برای مِثال به کمندی درم که ممکن نیست / رستگاری به الامان گفتن (سعدی۲ - ۵۳۶)
مایع شفاف خون و لنف که شامل ۹۰ درصد آب و ۶ تا ۸ درصد پروتئین، املاح معدنی، عوامل انعقادی، آنتی کورها و هورمون ها است و گلبول های قرمز و سفید در آن شناور هستند
مایع شفاف خون و لنف که شامل ۹۰ درصد آب و ۶ تا ۸ درصد پروتئین، املاح معدنی، عوامل انعقادی، آنتی کورها و هورمون ها است و گلبول های قرمز و سفید در آن شناور هستند
بطن من قبیله طی ّ. و هم بنوسلامان، ابن ثعل، ابن الغوث، ابن طئی. (صبح الاعشی ج 1 ص 321). نام بطنی است از قبیله طی. آنان بنو سلامان بن ثعل بن الغوث بن طئی هستند. (از صبح الاعشی ج 1 ص 321)
بطن من قبیله طَی ّ. و هم بنوسلامان، ابن ثعل، ابن الغوث، ابن طَئی. (صبح الاعشی ج 1 ص 321). نام بطنی است از قبیله طی. آنان بنو سلامان بن ثعل بن الغوث بن طئی هستند. (از صبح الاعشی ج 1 ص 321)
دهی است از دهستان جرکلان بخش مانۀ شهرستان بجنورد که در 52هزارگزی شمال مانه سر راه شوسۀ بجنورد به حصارچه قرار داد، کوهستانی و معتدل است. سکنۀ آن 705 تن شیعه اند و به زبان کردی، فارسی سخن میگویند. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و بنشن است. شغل اهالی زراعت، مالداری، قالیچه و گلیم بافی است. راه اتومبیل رو دارد. و دارای دبستان و کلانتری مرز و پاسگاه ژاندارمری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان جرکلان بخش مانۀ شهرستان بجنورد که در 52هزارگزی شمال مانه سر راه شوسۀ بجنورد به حصارچه قرار داد، کوهستانی و معتدل است. سکنۀ آن 705 تن شیعه اند و به زبان کردی، فارسی سخن میگویند. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و بنشن است. شغل اهالی زراعت، مالداری، قالیچه و گلیم بافی است. راه اتومبیل رو دارد. و دارای دبستان و کلانتری مرز و پاسگاه ژاندارمری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان کازرون، واقع در 5هزارگزی باخترکازرون، دامنۀ خاوری کوه قبله، گرمسیر و مالاریائی و دارای 206 تن سکنه است، آب از قنات و چاه دارد، محصول آن غلات و تریاک و صیفی جات و شغل اهالی زراعت است، راه فرعی دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7) دهی از دهستان عربخانه بخش شوسف شهرستان بیرجند، واقع در 54هزارگزی شمال باختری شوسف و ده هزارگزی جنوب خاوری هشتوگان، دامنه و معتدل و دارای 31 تن سکنه است، قنات دارد، محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) قریه ای از قرای کازرون در فارس، (انساب سمعانی ورق 471 ب)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان کازرون، واقع در 5هزارگزی باخترکازرون، دامنۀ خاوری کوه قبله، گرمسیر و مالاریائی و دارای 206 تن سکنه است، آب از قنات و چاه دارد، محصول آن غلات و تریاک و صیفی جات و شغل اهالی زراعت است، راه فرعی دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7) دهی از دهستان عربخانه بخش شوسف شهرستان بیرجند، واقع در 54هزارگزی شمال باختری شوسف و ده هزارگزی جنوب خاوری هشتوگان، دامنه و معتدل و دارای 31 تن سکنه است، قنات دارد، محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) قریه ای از قرای کازرون در فارس، (انساب سمعانی ورق 471 ب)
دهی از دهستان سملقان بخش مانۀ شهرستان بجنورد، واقع در 45هزارگزی جنوب باختری کاشمر و 8هزارگزی جنوب شوسۀ عمومی بجنورد به سراوه، تپه و کوهستانی و گرمسیر و دارای 113 تن سکنه است، چشمه و رودخانه دارد، محصول آن غلات و بنشن و تریاک و شغل اهالی زراعت و مالداری است وراه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان سملقان بخش مانۀ شهرستان بجنورد، واقع در 45هزارگزی جنوب باختری کاشمر و 8هزارگزی جنوب شوسۀ عمومی بجنورد به سراوه، تپه و کوهستانی و گرمسیر و دارای 113 تن سکنه است، چشمه و رودخانه دارد، محصول آن غلات و بنشن و تریاک و شغل اهالی زراعت و مالداری است وراه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
کاسی ها، از اقوام قدیم زاگروس، در کتاب ایران از آغاز تا اسلام آمده است: گزارشهای مربوط به عهد سلطنت پسر حامورابی از عقب راندن حملات قشون کاسیان سخن رانده، از آن پس در مدت 150 سال، بابل در معرض نفوذ صلح جویانۀ این کوهستانیان بود که بدشت فرود می آمدند تا به عنوان فلاح شغلی پیدا کنند، آنان در حدود نیمۀ قرن هیجدهم به زور وارد کشور مذکور شده آن را اشغال کردند، تسلط ایشان طویلترین فتح خارجی است که در بین النهرین شناخته شده، و مدت 576 سال طول کشیده و فقطدر 1171 قبل از میلاد سلطۀ آنان به پایان رسیده است، محوطۀ زاگرس که مسکن کاسیان بود، مربوط به قسمت مرکزی رشته جبال لرستان جدید است، اما حکومت آنان در طرف شمال و مشرق آن ایالت توسعه یافته و به قول بعض محققان شامل ناحیۀ اطراف همدان هم میشده است، تودۀ جمعیت که در اصل آسیائی بودند، در آغاز هزارۀ دوم به توسط هند و اروپاییان که حکومتی اشرافی و نظامی با جمعیت اندک تشکیل داده بودند، مجاز شدند که خود را در میان طبقۀ حاکمه جای دهند، هر چند زبان خویش را از دست دادند، متون بابلی مربوط به کاسیان نشان میدهد که در ناحیۀ آنان، اختلاطی از آیینهای مختلف وجود داشته که در آن خدایانی از منشاء آسیانی در جنب خدایان بابلی و ارباب انواع هند و اروپایی قرار داشته اند مثلاً شوریاشن، سوریای هندو، ماروتاش یا ماروت هندی و بوریاش که بورآس یونانی باشد، به نظر میرسد که اسب نشانه ای الهی در نظر کاسیان بوده، و محتملاً توسط طبقۀ حاکمه در آن ناحیه داخل شده، چنانکه در دولت میتانی نیز همین امر تحقق یافته است، خدای بومی، کاشّو، بدون شک موجب تسمیۀ نام قوم مذکور - آنچنانکه در میان قبایل آسیانی شناخته شده - گردیده است، قدیمترین مراجعی که در آنها ذکر کاسیان به عمل آمده، متون مربوط به قرن بیست و چهارم قبل از میلاد است که متعلق به عهد پوزور اینشوشیناک است، به نظر میرسد که آنان در طی هزارۀ سوم قبل از میلاد نسبهً بی اهمیت بودند، آشوریان آنان را به نام کاسی میشناختند، این اسم به شکل کوسایوئی توسط استرابون یاد شده و او جای کاسیان را در ناحیۀ شرقیتر، در دربندهای خزر بالای تهران یاد میکند، تصور میکنند نام شهر قزوین و همچنین دریای خزر، ممکن است حاکی از خاطرۀ این قوم باشد، کلمه یونانی کاسیتیریس (به معنی قلع) به معنی فلزی است ’که از ناحیۀ کاسیان می آید’ نام همدان پیش از عهد مادها اکسایا بود که در آشوری کار - کاسی به معنی ’شهر کاسیان’ است در هر حال ممکن است که اصطلاح کاس - سی یا کاس - پی مفهوم نژادی وسیعتری از تسمیۀ قوم واحد، در میان اقوام بسیار زاگرس داشته باشد، و بلکه شامل همه اقوام آسیائی که ایران را اشغال کردند، میشده است، نام کاسیان - چنانکه بعدها توسط استرابون یاد شده - به منزلۀ میراثی است ازسکنۀ بسیار قدیم، و با وجود آنکه بومیان ناحیه مدتها پیش از بین رفته بودند، این اسم به مهاجمان جدید اطلاق گردید، خاطرۀ مهاجمۀ کاسیان تأثیری عمیق و متمادی در ذهن بابلیان باقی گذاشت، آنان این خاطره رابا نیرو و قدرتی خارق العاده که کمتر در مهاجمان بیگانه دیده شده بود توام کردند، لابد این امر علل و اسبابی داشته که منجر به طول دوران تسلط کاسیان شده است، در هر حال تعداد نسبت اندک متون و اسناد عهد کاسی تعجب آور است و موجب این فرض شده که در این دوره رکودی طولانی وجود داشته است، به نظر میرسد که کاسیان مسؤول سکوت ممتدی که در اطراف بابل و عیلام حکمفرماست میباشند، ولی ما از منابع دیگر میدانیم که کاسیان با مصر در عهد ’امارنا’ درتماس بودند، در این عهد تجدید قوایی در آشور مشاهده میشود، چه او توانست سرحد خود را به وسیلۀ معاهده ای در ناحیۀ حلوان تأمین کند انقراض کاسیان به توسط قوای بابلی صورت نگرفت بلکه عیلام نخستین دولتی بود که در هنگامی که کاسیان هنوز به شدت بابل را تحت اشغال داشتند، نیرو گرفت و آخرین ضربت خود را وارد آورد، (ایران از آغاز تا اسلام تألیف ر، گیرشمن، ترجمه دکتر معین صص 47 - 49)
کاسی ها، از اقوام قدیم زاگروس، در کتاب ایران از آغاز تا اسلام آمده است: گزارشهای مربوط به عهد سلطنت پسر حامورابی از عقب راندن حملات قشون کاسیان سخن رانده، از آن پس در مدت 150 سال، بابل در معرض نفوذ صلح جویانۀ این کوهستانیان بود که بدشت فرود می آمدند تا به عنوان فلاح شغلی پیدا کنند، آنان در حدود نیمۀ قرن هیجدهم به زور وارد کشور مذکور شده آن را اشغال کردند، تسلط ایشان طویلترین فتح خارجی است که در بین النهرین شناخته شده، و مدت 576 سال طول کشیده و فقطدر 1171 قبل از میلاد سلطۀ آنان به پایان رسیده است، محوطۀ زاگرس که مسکن کاسیان بود، مربوط به قسمت مرکزی رشته جبال لرستان جدید است، اما حکومت آنان در طرف شمال و مشرق آن ایالت توسعه یافته و به قول بعض محققان شامل ناحیۀ اطراف همدان هم میشده است، تودۀ جمعیت که در اصل آسیائی بودند، در آغاز هزارۀ دوم به توسط هند و اروپاییان که حکومتی اشرافی و نظامی با جمعیت اندک تشکیل داده بودند، مجاز شدند که خود را در میان طبقۀ حاکمه جای دهند، هر چند زبان خویش را از دست دادند، متون بابلی مربوط به کاسیان نشان میدهد که در ناحیۀ آنان، اختلاطی از آیینهای مختلف وجود داشته که در آن خدایانی از منشاء آسیانی در جنب خدایان بابلی و ارباب انواع هند و اروپایی قرار داشته اند مثلاً شوریاشن، سوریای هندو، ماروتاش یا ماروت هندی و بوریاش که بورآس یونانی باشد، به نظر میرسد که اسب نشانه ای الهی در نظر کاسیان بوده، و محتملاً توسط طبقۀ حاکمه در آن ناحیه داخل شده، چنانکه در دولت میتانی نیز همین امر تحقق یافته است، خدای بومی، کاشّو، بدون شک موجب تسمیۀ نام قوم مذکور - آنچنانکه در میان قبایل آسیانی شناخته شده - گردیده است، قدیمترین مراجعی که در آنها ذکر کاسیان به عمل آمده، متون مربوط به قرن بیست و چهارم قبل از میلاد است که متعلق به عهد پوزور اینشوشیناک است، به نظر میرسد که آنان در طی هزارۀ سوم قبل از میلاد نسبهً بی اهمیت بودند، آشوریان آنان را به نام کاسی میشناختند، این اسم به شکل کوسایوئی توسط استرابون یاد شده و او جای کاسیان را در ناحیۀ شرقیتر، در دربندهای خزر بالای تهران یاد میکند، تصور میکنند نام شهر قزوین و همچنین دریای خزر، ممکن است حاکی از خاطرۀ این قوم باشد، کلمه یونانی کاسیتیریس (به معنی قلع) به معنی فلزی است ’که از ناحیۀ کاسیان می آید’ نام همدان پیش از عهد مادها اکسایا بود که در آشوری کار - کاسی به معنی ’شهر کاسیان’ است در هر حال ممکن است که اصطلاح کاس - سی یا کاس - پی مفهوم نژادی وسیعتری از تسمیۀ قوم واحد، در میان اقوام بسیار زاگرس داشته باشد، و بلکه شامل همه اقوام آسیائی که ایران را اشغال کردند، میشده است، نام کاسیان - چنانکه بعدها توسط استرابون یاد شده - به منزلۀ میراثی است ازسکنۀ بسیار قدیم، و با وجود آنکه بومیان ناحیه مدتها پیش از بین رفته بودند، این اسم به مهاجمان جدید اطلاق گردید، خاطرۀ مهاجمۀ کاسیان تأثیری عمیق و متمادی در ذهن بابلیان باقی گذاشت، آنان این خاطره رابا نیرو و قدرتی خارق العاده که کمتر در مهاجمان بیگانه دیده شده بود توام کردند، لابد این امر علل و اسبابی داشته که منجر به طول دوران تسلط کاسیان شده است، در هر حال تعداد نسبت اندک متون و اسناد عهد کاسی تعجب آور است و موجب این فرض شده که در این دوره رکودی طولانی وجود داشته است، به نظر میرسد که کاسیان مسؤول سکوت ممتدی که در اطراف بابل و عیلام حکمفرماست میباشند، ولی ما از منابع دیگر میدانیم که کاسیان با مصر در عهد ’امارنا’ درتماس بودند، در این عهد تجدید قوایی در آشور مشاهده میشود، چه او توانست سرحد خود را به وسیلۀ معاهده ای در ناحیۀ حلوان تأمین کند انقراض کاسیان به توسط قوای بابلی صورت نگرفت بلکه عیلام نخستین دولتی بود که در هنگامی که کاسیان هنوز به شدت بابل را تحت اشغال داشتند، نیرو گرفت و آخرین ضربت خود را وارد آورد، (ایران از آغاز تا اسلام تألیف ر، گیرشمن، ترجمه دکتر معین صص 47 - 49)
نام قریه ای است به گرگان و استراباد، (انجمن آرای ناصری)، و رجوع به شعوری ج 2 ورق 130 و مازندران و استراباد رابینو ترجمه وحید مازندرانی و مازندران و استراباد رابینو بخش انگلیسی تعلیقات ص 162 شود، در مازندران و استراباد رابینو نام عمارت بزرگی نیز معرفی شده است که امیر تیمور هنگام توقف در گرگان در کنار رودخانه بموضع شاسمان برای خود ساخت و زمستان سال 795 را در آن بسر برد، حافظ ابرو از آن یاد کرده است، و نیز رجوع به شاسمانی شود
نام قریه ای است به گرگان و استراباد، (انجمن آرای ناصری)، و رجوع به شعوری ج 2 ورق 130 و مازندران و استراباد رابینو ترجمه وحید مازندرانی و مازندران و استراباد رابینو بخش انگلیسی تعلیقات ص 162 شود، در مازندران و استراباد رابینو نام عمارت بزرگی نیز معرفی شده است که امیر تیمور هنگام توقف در گرگان در کنار رودخانه بموضع شاسمان برای خود ساخت و زمستان سال 795 را در آن بسر برد، حافظ ابرو از آن یاد کرده است، و نیز رجوع به شاسمانی شود
دریانورد هلندی که بسال 1603 میلادی در ’لوت ژگاس’ متولد شد و تاسمانی و زلند جدید را به سال 1642 میلادی کشف کرد و در سال 1659 درگذشت، جزیره تاسمانی ابتداء بنام عموی تاسمان ’وان دیمن’ نامیده شد ولی بعدها بنام کاشف آن موسوم گردید، رجوع به ’تاسمانی’ و قاموس الاعلام ترکی شود
دریانورد هلندی که بسال 1603 میلادی در ’لوت ژگاس’ متولد شد و تاسمانی و زلند جدید را به سال 1642 میلادی کشف کرد و در سال 1659 درگذشت، جزیره تاسمانی ابتداء بنام عموی تاسمان ’وان دیمن’ نامیده شد ولی بعدها بنام کاشف آن موسوم گردید، رجوع به ’تاسمانی’ و قاموس الاعلام ترکی شود
از مفردات پزشکی و از گیاهانی است که سرشاخه اش در طب مورد استفاده است، (کارآموزی داروسازی دکتر جنیدی ص 215)، فوتنج نهری، حبق التمساح، حبق الماء، کلمنتون، نعناع بری، قلمنت، قلمنتون
از مفردات پزشکی و از گیاهانی است که سرشاخه اش در طب مورد استفاده است، (کارآموزی داروسازی دکتر جنیدی ص 215)، فوتنج نهری، حبق التمساح، حبق الماء، کلمنتون، نعناع بری، قلمنت، قلمنتون
پناه زینهار به دادم برس به فریادم برس زینهارخ پناه (کلمه ای که وقت نزول حوادث گویند) : (هرلحظه ها تفی بتو آواز میدهد کاین دامگه نه جای امانست الامان) (خاقانی) یاالامان گفتن، کلمه (الامان) را بر زبان راندن زینهار خواستن: بکمندی درم که ممکن نیست رستگاری بالامان گفتن، (سعدی) پناه، هنگام ترس و وحشت و تسلیم گفته میشود
پناه زینهار به دادم برس به فریادم برس زینهارخ پناه (کلمه ای که وقت نزول حوادث گویند) : (هرلحظه ها تفی بتو آواز میدهد کاین دامگه نه جای امانست الامان) (خاقانی) یاالامان گفتن، کلمه (الامان) را بر زبان راندن زینهار خواستن: بکمندی درم که ممکن نیست رستگاری بالامان گفتن، (سعدی) پناه، هنگام ترس و وحشت و تسلیم گفته میشود
فرانسوی خونابه ماده آلبومی نوئیدی سلولها و انساج که محیط حیاتی سلول را تشکیل میدهد. در حقیقت سلولها بواسطه پلاسمای خود عمل تبادل مواد را در محیط خود انجام داده بزندگی ادامه میدهند. در بعضی انساج مقداری پلاسما بصورت مایع حول سلولی در خارجد سلولها قرار دارد مانند خون و لنف. در نسج خونی پلاسما عبارت از مایعی است که سلولهای خون (گلبولها) در آن شناورند
فرانسوی خونابه ماده آلبومی نوئیدی سلولها و انساج که محیط حیاتی سلول را تشکیل میدهد. در حقیقت سلولها بواسطه پلاسمای خود عمل تبادل مواد را در محیط خود انجام داده بزندگی ادامه میدهند. در بعضی انساج مقداری پلاسما بصورت مایع حول سلولی در خارجد سلولها قرار دارد مانند خون و لنف. در نسج خونی پلاسما عبارت از مایعی است که سلولهای خون (گلبولها) در آن شناورند