جدول جو
جدول جو

معنی کفچک - جستجوی لغت در جدول جو

کفچک
دامن زین اسب: (از پی کفچک زین فرست صاحب خلد گر بخواهی دهد از چادر حو را اطلس)، (سراج الدین سگزی)
تصویری از کفچک
تصویر کفچک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوچک
تصویر کوچک
(پسرانه)
دارای حجم اندک، ریز، نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی، لقب اردشیر پسر شیرویه پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کفچه
تصویر کفچه
کفگیر، آلتی سوراخ سوراخ و دسته دار برای گرفتن کف روی پختنی ها یا ظرف کردن غذا، کفچه، کفلیز، کرکفیز، کفچلیز، کفچلیزک، کفچلیزه، آردن، چمچه،
کفچه کردن مثلاً گرد کردن به شکل کفچه، برای مثال تا شکمی نان دهنی آب هست / کفچه مکن بر سر هر کاسه دست (نظامی۱ - ۵۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرچک
تصویر کرچک
دانه ای درشت و روغن دار که روغن آن به عنوان مسهل به کار می رود، گیاه این دانه که علفی، یک ساله و از خانوادۀ فرفیون است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کفشک
تصویر کفشک
کفش کوچک، در علم زیست شناسی سم شکاف دار مانند سم گاو، گوسفند و آهو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
دارای جسم یا اندازۀ اندک مثلاً دست های کوچک،
آنکه سنش کم است، خردسال،
کنایه از دارای مقام پایین، کنایه از بی ارزش، پست مثلاً آدم کوچک و کوته بینی بود،
کنایه از صفتی که شخص هنگام تواضع به خود می دهد، مطیع مثلاً من کوچک شما هستم
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی است از تیره فرفیون ها که یکساله است و دارا برخی گونه های پایا میباشد (گونه های پایا کرچک تا 6 متر ارتفاع نیز پیدا میکند و در آب و هوای گرم میرویند)، ارتفاع گونه های معمولی کرچک به حدود 2 متر نیز میرسد. انواع مذکور در نقاط معتدل (از جمله ایران) میرویند. برگها این گیاه دارا پهنک بزرگ و منفرد و پنجه یی شکل و دارا 5 تا 11 برید گی عمیق دندانه دار با دمبرگ دراز است. گلها یش خوشه یی و بطور متقابل با برگها انتهایی ساقه قرار دارد و شامل دو نوع گل نر و ماده است. گل نر کرچک شامل کاسه ای مرکب از 5 تقسیم و تعداد بسیار پرچم با میله های منشعب است گل ماده نیز شامل 5 تقسیم است و درون آن مادگی با تخمدان سه خانه قرار دارد. میوه اش کپسول و پوشیده از خار و شامل سه دانه روغن دار است. دانه کرچک نسبت بگونه های مختلف از نظر بزرگی و وزن و رنگ فرق میکند و معمولا قد دانه ها بین 6 تا 26 میلیمتر و وزن آنها بین 70 میلی گرم تا 25، 1 گرم است و رنگ آنها بالوان خاکستر سیاه سفید قرمز قهوه یی میباشد. از دانه کرچک روغنی بدست میاورند که مصارف صنعتی و دارو یی دارد خروع بید انجیر. یا تخم کرچک. دانه کرچک را گویند که از آن کرچک گیرند (کرچک) یا روغن کرچک روغنی را گویند که از دانه های پوست کنده کرچک گیرند و دارا مصارف دارو یی و صنعتی است. یا کرچک چینی. گونه ای کرچک که بیشتر در چین و هند و چین و افریقا بعمل میاید و بصورت درختچه و پایا و دارا برگها بیضو و کشیده است. از دانه های آن مانند کرچک معمولی روغن تهیه میشود کرچک هندی بید انجیر ختایی کرچک ختایی دند حب السلاطین حب الملوک خروع چینی خروع صینی چیپال چیپال گوته جمال کوته شجر حب الخطا طاریقه. توضیح: دانه این گونه کرچک را حب الخطا ئی گویند. یا کرچک خطا یی (خطائی)، یا کرچک هندی
فرهنگ لغت هوشیار
جامه مخصوصی که از نمد می مالیدند و بیشتر چوپانان و روستاییان و درویشان و جوانمرد ان و نیز داش مشدیها در زمستان روی جامه های خود میپوشیدند و آن دو گونه بود: بی آستین با آستین های بلند کپنک بلند و جلو آن باز است با پوش نمدین: (ما که با یک فتنی ساخته ایم و کپنک بدادایی چه کشیم از فلک و پیر فلک ک) (گل کشتی)
فرهنگ لغت هوشیار
کفش کوچک کفش کوچک، سم شکافدار مانند سم گاو و گوسفند ظلف مقابل سم حافر: (هرچ کفشک دارد وحشی و خانگی چون بزو گوسفند نخجیر و گوزن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفچه
تصویر کفچه
چمچه، کفگیر، ملاقه را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفچل
تصویر کفچل
از کفل تازی سرین کفل اسب سرین اسب
فرهنگ لغت هوشیار
خرد، صغیر، مقابل بزرگ خرد صغیر، هر چیز کم وسعت و کم حجم، اندک قلیل کم، بچه کودک طفل: و بودند آنان که خوردند پنج هزار مردم غیر زنان و کوچکان آن مردمان که این معجز را بدیدند، نوایی است از موسیقی و آن یکی از دوازده مقام موسیقی ایرانی است زیر افکن: رهاوی را براه راست می زن پس از کوچک حجاز آغاز می کن، بنده فرمانبردار: من کوچک شما هستم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاچک
تصویر کاچک
تارک سر، فرق سر، کاج، کاچ
فرهنگ فارسی معین
((کَ چَ))
گیاهی است از تیره فرفیون ها که یک ساله است و دارای برخی گونه های پایا می باشد. برگ های این گیاه دارای پهنک بزرگ و منفرد و پنجه ای شکل و گل هایش خوشه ای و به طور متقابل با برگ های انتهایی ساقه قرار دارد. میوه اش کپسول دار و پوشیده از خار و ش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کفشک
تصویر کفشک
((کَ شَ))
کفش کوچک، سم شکافدار مانند سم گاو و گوسفند، ظلف، مقابل سم، حافر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کفچه
تصویر کفچه
((کَ چِ یا چَ))
کبچه، کفگیر، کبچه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کفچه
تصویر کفچه
((کَ چَ))
زلف پرپیچ و شکن، طره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کفچل
تصویر کفچل
((کَ چَ))
کفل اسب، سرین اسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
((چَ))
خرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاچک
تصویر کاچک
فرق سر، تارک، برای مثال زخم خوردن به کاچک اندر رزم / خوش تر از طعنۀ عدو صد بار (عزیز مشتملی - لغتنامه - کاچک)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
Diminutive, Ittybitty, Little, Small, Teensy, Teeny, Wee
دیکشنری فارسی به انگلیسی
diminuto, pequenino, pequeno, minúsculo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
miniaturowy, malutki, mały
دیکشنری فارسی به لهستانی
миниатюрный , крошечный , маленький , крошечный
دیکشنری فارسی به روسی
мініатюрний , крихітний , маленький , крихітний , малий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
diminuto, pequeñito, pequeño, pequeñísimo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
minuscule, tout petit, petit
دیکشنری فارسی به فرانسوی
minuscolo, piccolissimo, piccolo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
klein, piepklein, minuscuul
دیکشنری فارسی به هلندی
लघु , छोटा , छोटा , बहुत छोटा
دیکشنری فارسی به هندی
작은 , 아주 작은 , 작은
دیکشنری فارسی به کره ای
מְצֻמְצָם , קטן מאוד , קטן , זעיר
دیکشنری فارسی به عبری
微小的 , 小小的 , 小的 , 极小的
دیکشنری فارسی به چینی