جدول جو
جدول جو

معنی کفچل - جستجوی لغت در جدول جو

کفچل
از کفل تازی سرین کفل اسب سرین اسب
تصویری از کفچل
تصویر کفچل
فرهنگ لغت هوشیار
کفچل
((کَ چَ))
کفل اسب، سرین اسب
تصویری از کفچل
تصویر کفچل
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کفچلیز
تصویر کفچلیز
نوزاد دوزیستان که با آبشش تنفس می کند، کفچهبرای مثال به کفچلیز شتر را کسی که آب دهد / بود هرآینه از ابلهی و شیدایی (مجیرالدین - ۳۳۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کفیل
تصویر کفیل
ضامن، پایندان، کفالت کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کفچه
تصویر کفچه
کفگیر، آلتی سوراخ سوراخ و دسته دار برای گرفتن کف روی پختنی ها یا ظرف کردن غذا، کفچه، کفلیز، کرکفیز، کفچلیز، کفچلیزک، کفچلیزه، آردن، چمچه،
کفچه کردن مثلاً گرد کردن به شکل کفچه، برای مثال تا شکمی نان دهنی آب هست / کفچه مکن بر سر هر کاسه دست (نظامی۱ - ۵۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کفال
تصویر کفال
نوعی ماهی خوراکی و استخوانی که در دریای خزر زیست می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کفل
تصویر کفل
سرین، ران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کفل
تصویر کفل
بهره، نصیب، مثل، نظیر، کفالت، قطعه ای از نمد یا پلاس که بر گرد کوهان شتر می گذارند، کسی که بر ترک شخص سوار می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کچل
تصویر کچل
تاس، دارای سر بی مو، ویژگی سری که موهای آن بر اثر بیماری یا علت دیگر ریخته باشد، مبتلا به کچلی، کل، خشنگ، چسنگ، طاس، دغسر، داغسر، لغسر، اصلع، تویل، تز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کفچ
تصویر کفچ
کف، مادۀ سفید رنگی که از حل شدن مواد شوینده در آب پدید می آید برای مثال فروهشته لفچ و برآورده کفچ / به کردار قیر و شبه، کفچ و لفچ (فردوسی - ۶/۹۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کفل
تصویر کفل
کپل، سرین و پس، ران
فرهنگ لغت هوشیار
شخصی را گویند که سر او موی نداشته باشد و زخم یا داغ های زخم داشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفچل پوش
تصویر کفچل پوش
نوعی پوشش که آنرا زر دوزی کنند و بر پشت اسب اندازند کف پوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفچلاز
تصویر کفچلاز
چمچه بزرگ سوراخ دار کفلیز: (در دیگ خرافات کفچلیزی در آینه نا کسی خیالی)، (ناصر خسرو)، بچه قورباغه، سگ ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفچلیزک
تصویر کفچلیزک
چمچه بزرگ سوراخ دار کفلیز: (در دیگ خرافات کفچلیزی در آینه نا کسی خیالی)، (ناصر خسرو)، بچه قورباغه، سگ ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفچلیز
تصویر کفچلیز
چمچه بزرگ سوراخ دار کفلیز: (در دیگ خرافات کفچلیزی در آینه نا کسی خیالی)، (ناصر خسرو)، بچه قورباغه، سگ ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفچلیزه
تصویر کفچلیزه
چمچه بزرگ سوراخ دار کفلیز: (در دیگ خرافات کفچلیزی در آینه نا کسی خیالی)، (ناصر خسرو)، بچه قورباغه، سگ ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفچک
تصویر کفچک
دامن زین اسب: (از پی کفچک زین فرست صاحب خلد گر بخواهی دهد از چادر حو را اطلس)، (سراج الدین سگزی)
فرهنگ لغت هوشیار
همتا و مانند، مثیل، پذیرفتار، ضامن، زعیم، قبول کننده کاری بر خود، متعهد و ضامن و ذمه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفچه
تصویر کفچه
چمچه، کفگیر، ملاقه را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از انواع ماهیها که در سالهای اخیر در بحر خزر به تکثیر آن پرداخته اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفچلیزه
تصویر کفچلیزه
چمچه بزرگ سوراخ دار، سگ ماهی، بچه قورباغه، کفچلاز، کفچلیز، کفجلاز، کفجلیز، مفچلیزک، کفلیز، کفلیزک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کفچلیز
تصویر کفچلیز
چمچه بزرگ سوراخ دار، سگ ماهی، بچه قورباغه، کفچلاز، کفچلیزه، کفجلاز، کفجلیز، مفچلیزک، کفلیز، کفلیزک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کفچلاز
تصویر کفچلاز
چمچه بزرگ سوراخ دار، سگ ماهی، بچه قورباغه، کفچلیز، کفچلیزه، کفجلاز، کفجلیز، مفچلیزک، کفلیز، کفلیزک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کفچه
تصویر کفچه
((کَ چِ یا چَ))
کبچه، کفگیر، کبچه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کفیل
تصویر کفیل
((کَ))
ضامن، پذیرفتار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کفچه
تصویر کفچه
((کَ چَ))
زلف پرپیچ و شکن، طره
فرهنگ فارسی معین
((کَ))
یکی از انواع ماهی ها که در سال های اخیر در بحر خزر به تکثیر آن پرداخته اند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کفل
تصویر کفل
((کَ فَ))
سرین آدم یا حیوان، جمع اکفال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کچل
تصویر کچل
((کَ چَ))
بی مو، طاس، کسی که سرش زخم های چرکی دارد
فرهنگ فارسی معین
حامی، اسپانسر
دیکشنری اردو به فارسی