- کفور
- کافر، ناگرونده، ناسپاس، حق ناشناس
معنی کفور - جستجوی لغت در جدول جو
- کفور
- ناگرویدن، ناسپاسی کردن، بی ایمانی، ناسپاسی
- کفور
- حق ناشناس و ناگرونده، کافر، ناسپاس
- کفور ((کُ))
- ناسپاسی، حق شناسی
- کفور ((کَ))
- حق ناشناس، ناگرونده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بخشایشگر، آمرزگار، بخشاینده
با عجله، فوری
فراوانی، فراوان
مملکت
خوش پرستاکی (خدمت پیشیاری)
سیخ بابزن توتیا خارپشت دریایی از آبزیان
تهی گشتن خنور
ریشۀ تلخ گیاه زرنباد، برای مثال عسلش را به حنظل است نسب / شکرش را برادر است کژور (ناصرخسرو - ۷۶)
فی الفور، فوراً، به زودی، بی درنگ
رمنده، گریزنده
بیزار، نفرت انگیز
بیزار، نفرت انگیز
ویژگی کسی که در حالت خوشی و سرمستی است، سرخوش
بسیار آمرزنده، پوشندۀ گناه، آمرزندۀ گناه، آمرزگار، از صفات باری تعالی
رمیدن، بیرون رفتن، دور شدن، روان شدن حجاج از منی به سوی مکه
برجستن
بسیار آمرزنده، آمرزگار
از ساخته های فارسی گویان اندیشه مند مینیتار بسیار اندیشه با فکر متفکر توضیح فکور از کلمات ساختگی است و در کتب لغت (عرب) به جای آن فکیر بکسر فاء و کاف مشدد و فکیر مانند صیقل را ذکر کرده اند
جمع قفر، زمین های تهی بیابان های بی آب نیام شکوفه خرما، نیام خرمای نورس شکوفه خرما طلع، قفرالیهود
روز دهم از ماه تشری و آنرا} عاشور {نیز خوانند. درین روز روزه داشتن بر یهودیان فریضه است (التفهیم 224)
داروئی است خوشبو و سفید رنگ از درختی که در چین و ژاپن میروید گرفته می شود
گونه ای ماهی استخوانی که در دریای خزر فراوان است
هندی از ریشه چینی زرنباد از گیاهان زر نباد: (عسلش را بحنظل است نسب شکرش را برادر است کژور)، (ناصر خسرو)
جمع کسر، پاره های اعداد و مانند نصف و ثلث و ربع، کسرها و عددهای کسری، کمی ها و نقصانها
پانصد هزار
جمع کدر: (سحاب فضل تو آلودگان عصیان را باب توبه فرو شست تن ز گرد کدور) (سلمان) توضیح بهار عجم و بنقل آنند راج از او این کلمه را (مخفف کدورت) گرفته اند و گفته اند (مثل ضرورت و ضرور) و نیز نوشته اند: (در قاموس کدور مصدر گفته)
کفوء کفود در فارسی: همتای همال
کبوتر
سرزمینی بزرگ که شامل چند استان باشد و مردم آن کشور مطیع یک دولت باشند، اقلیم، مملکت