دایره های نگار که بر دست عروس نهند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، گو که در آن چشمه ها باشد. (منتهی الارب). گوی که در آن چشمه های آب باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به گو شود جمع واژۀ کفه (ک ف ف ) . (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به کفه شود
دایره های نگار که بر دست عروس نهند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، گو که در آن چشمه ها باشد. (منتهی الارب). گوی که در آن چشمه های آب باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به گو شود جَمعِ واژۀ کفه (ک ِ ف ف َ) . (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به کفه شود
قوت روزگذار و مستغنی کن که شخصی را بی نیاز کند از سؤال از مردم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس) ، سؤال و خواست به دست. (منتهی الارب) سؤال به کف و درخواست که دست را پیش مردم دراز کند. (ناظم الاطباء). دراز کردن دست سؤال را. (از اقرب الموارد) ، دایره های نگار. (منتهی الارب). دایره های نگار که بر دست عروس نهند. (ناظم الاطباء). دایره هایی که در وشم باشد. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس). و رجوع به وشم شود
قوت روزگذار و مستغنی کن که شخصی را بی نیاز کند از سؤال از مردم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس) ، سؤال و خواست به دست. (منتهی الارب) سؤال به کف و درخواست که دست را پیش مردم دراز کند. (ناظم الاطباء). دراز کردن دست سؤال را. (از اقرب الموارد) ، دایره های نگار. (منتهی الارب). دایره های نگار که بر دست عروس نهند. (ناظم الاطباء). دایره هایی که در وشم باشد. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس). و رجوع به وشم شود
نوعی الیاف محکم از جنس سلولز که برای ساختن طناب و ریسمان به کار می رود، گیاهی از خانوادۀ پنیرکیان که این الیاف از آن ساخته می شود و دانۀ آن به عنوان دارو مصرف می شود، کنب، قنّب، ژوت جانب، کرانه پناه، حمایت
نوعی الیاف محکم از جنس سلولز که برای ساختن طناب و ریسمان به کار می رود، گیاهی از خانوادۀ پنیرکیان که این الیاف از آن ساخته می شود و دانۀ آن به عنوان دارو مصرف می شود، کَنَب، قِنَّب، ژوت جانب، کرانه پناه، حمایت
نقره و مس سوخته که با آن بر ظرف های نقره نقش می زنند، برای مثال زرگر فرونشاند کرف سیه به سیم / من باز برنشانم سیم سره به کرف (کسائی - صحاح الفرس - کرف)
نقره و مس سوخته که با آن بر ظرف های نقره نقش می زنند، برای مِثال زرگر فرونشاند کرف سیه به سیم / من باز برنشانم سیم سره به کرف (کسائی - صحاح الفرس - کرف)
کف پیش مردمان داشتن در کدیه. (تاج المصادر بیهقی). کف کف طعام خواستن. (زوزنی). دست پیش کسی داشتن بخواهش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
کف پیش مردمان داشتن در کدیه. (تاج المصادر بیهقی). کف کف طعام خواستن. (زوزنی). دست پیش کسی داشتن بخواهش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
جمع صفه، پیش زین ها ستاوند ها نشستنگاه سوار از زین اسب، ایوان مسقف، غرفه مانندی در درون اطاق بزرگ که کف آن کمی بلندتر است و بزرگان در آن نشینند شاه نشین، خانه تابستانی سقف دار، جمع صفف صفاف. یا صفه حمام. ایوانی که در آن رخت کنند و پوشند سربینه گرمابه
جمع صفه، پیش زین ها ستاوند ها نشستنگاه سوار از زین اسب، ایوان مسقف، غرفه مانندی در درون اطاق بزرگ که کف آن کمی بلندتر است و بزرگان در آن نشینند شاه نشین، خانه تابستانی سقف دار، جمع صفف صفاف. یا صفه حمام. ایوانی که در آن رخت کنند و پوشند سربینه گرمابه
بریدن جامه را، پاره کردن، پوشاندن، فرو خواباندن، گرفتن خور، برگشتن چهره، دلشور زدن بریدن (جامه و غیره را) پاره کردن، افکندن حرف متحرکی را که در آخر جزو باشد یعنی مفعولات را بدل به مفعولن کردن
بریدن جامه را، پاره کردن، پوشاندن، فرو خواباندن، گرفتن خور، برگشتن چهره، دلشور زدن بریدن (جامه و غیره را) پاره کردن، افکندن حرف متحرکی را که در آخر جزو باشد یعنی مفعولات را بدل به مفعولن کردن
یکی از گونه های درخت افرا که در جنگلها شمال ایران فراوان است و جزو درختان نواحی مرتفع جنگلها است کرف کرکو تلین ککم کیکم چیت که پلت افرای صحرایی. (اسم)} قیرسوخته و گروهی سیم (نقرهء) سوخته را گویند و سیم درست بود: . {} زر گر فرو نشاند کرف سیه بسیم من باز برنشاندم سیم سره بکرف) (کسائی)
یکی از گونه های درخت افرا که در جنگلها شمال ایران فراوان است و جزو درختان نواحی مرتفع جنگلها است کرف کرکو تلین ککم کیکم چیت که پلت افرای صحرایی. (اسم)} قیرسوخته و گروهی سیم (نقرهء) سوخته را گویند و سیم درست بود: . {} زر گر فرو نشاند کرف سیه بسیم من باز برنشاندم سیم سره بکرف) (کسائی)