جدول جو
جدول جو

معنی کفچ

کفچ
کف، مادۀ سفید رنگی که از حل شدن مواد شوینده در آب پدید می آید برای مثال فروهشته لفچ و برآورده کفچ / به کردار قیر و شبه، کفچ و لفچ (فردوسی - ۶/۹۰)
تصویری از کفچ
تصویر کفچ
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کفچ

کفچ

کفچ
یا کوچ نام عشیره ای است که در حدود کرمان و مکران و بلوچستان حالیه ساکن بوده اند غالباً کوچ یا کفچ را با بلوچ مترادفاً نام می بردند و نام کفچ زیادتر از بلوچ برده می شد و کار این طایفه از روزگاران قدیم راه زنی و سرکشی بوده و با پادشاهان بزرگ نبرد کرده اند. طایفۀ مزبور بعد از عظمت دولت غزنوی رو به ضعف نهاد و بتدریج نام کفچ از میان رفت و تنها نام بلوچ باقی ماند. (از حاشیۀ تاریخ سیستان چ بهار ص 86). این نام در تاریخ سیستان بصورت کفچان (جمع آن) ص 86 و کفچ و کفجان ص 213 و 316 و در وجه دین ناصرخسرو (ص 54) بصورت کوفجان آمده. و رجوع به مادۀ قفص در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا

کفچ

کفچ
مخفف کفچه است که چمچه باشد. (برهان) چمچمه و کفچه. (ناظم الاطباء). کفگیر که آن را کفلیز نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) :
ای شده همچو کدو جمله شکم کفچ مکن
بهرپر کردن آن دست طمع سوی بسوی
تا شود بزمگه شاه سراپردۀ عشق
خانه خویش بپرداز از این کفچ کدوی.
جامی (از انجمن آرا و آنندراج).
، بمعنی کف صابون و کف شیرو کف آب دهن و امثال آن هم آمده است و آن را کفک نیز گویند و به عربی رغوه گویند. (برهان) (انجمن آرا) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). آب دهان. خیو. (یادداشت مؤلف) :
قی افتد آن را که سر وریش تو بیند
زان خلم و از آن کفچ چکان بر سر و رویت.
شهید.
فروهشته لفچ و برآورده کفچ
به کردار قیر و شبه کفچ و لفچ.
فردوسی (شاهنامه ج 4 ص 1654).
، پیچ و تاب سرزلف. (ناظم الاطباء) ، نوعی از مار. (ناظم الاطباء). رجوع به کفچه و کفچه مار شود
لغت نامه دهخدا

کفر

کفر
مقابلِ ایمان، بی دینی، کنایه از سخن کفرآمیز یا حاکی از کفر مثلاً کفر نگو، ناسپاسی
کفر
فرهنگ فارسی عمید

کلچ

کلچ
چین و شکن، پیچ و خم زلف، برای مِثال فری زآن زلف مشکینش چو زنجیر / فتاده صد هزاران کلچ بر کلچ (شاکر - شاعران بی دیوان - ۴۵)
کلچ
فرهنگ فارسی عمید

کاچ

کاچ
لوچ، کسی که چشمش پیچیده باشد، کَژبین، چَپ چِشم، چِشم گَشته، کَج چِشم، کَج بین، گاج، گاژ، کاج، کوچ، کِلیک، کَلاژ، کَلاژِه، کَلاج، اَحوَل، دُوبین
کاچ
فرهنگ فارسی عمید