خاکشیر، گیاهی خودرو با شاخه های باریک، برگ های دراز و گل های کوچک زرد رنگ، دانه های سرخ رنگ این گیاه که در غلاف نازکی جا دارد و به عنوان ملین استفاده می شود، خاکشو، خاکشی تخم خاکشیر
خاکشیر، گیاهی خودرو با شاخه های باریک، برگ های دراز و گل های کوچک زرد رنگ، دانه های سرخ رنگ این گیاه که در غلاف نازکی جا دارد و به عنوان ملین استفاده می شود، خاکشو، خاکشی تخم خاکشیر
بسیار قلیل و اندک: آب اگرچه کمترک نیرو کند بند و ورغ سست و پوده بفکند. رودکی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، اندکی کمتر: شب تار و بیابان دورمنزل خوشا آن کس که بارش کمترک بی. باباطاهر. آلت آشکار جز سگ را مدان کمترک انداز سگ را استخوان. مولوی. - امثال: کمترکی نترکی، نظیر: کم بخور همیشه بخور. رب اکله تمنع الاکلات. (امثال و حکم ج 3 ص 1236 و ج 1 ص 172)
بسیار قلیل و اندک: آب اگرچه کمترک نیرو کند بند و وَرْغ سست و پوده بفکند. رودکی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، اندکی کمتر: شب تار و بیابان دورمنزل خوشا آن کس که بارش کمترک بی. باباطاهر. آلت آشکار جز سگ را مدان کمترک انداز سگ را استخوان. مولوی. - امثال: کمترکی نترکی، نظیر: کم بخور همیشه بخور. رب اکله تمنع الاکلات. (امثال و حکم ج 3 ص 1236 و ج 1 ص 172)
کبوتر را گویند وبه عربی حمام خوانند. (برهان). کبتر. (یادداشت مؤلف). کپتر. کوتر. (انجمن آرا) (آنندراج) : چو سرما شود سخت لاغر شوند به آواز مانند کفتر شوند. فردوسی (از انجمن آرا). - کفترباز، کبوترباز. آنکه کبوتر نگه دارد و قسمتی از اوقات خود را به بازی با آنها یا در تیمار داشت آنها بگذراند. - کفتربازی، بازی با کبوتر. عمل کفترباز. - کفترخان، کبوترخان. (یادداشت مؤلف). کبوترخانه
کبوتر را گویند وبه عربی حمام خوانند. (برهان). کبتر. (یادداشت مؤلف). کپتر. کوتر. (انجمن آرا) (آنندراج) : چو سرما شود سخت لاغر شوند به آواز مانند کفتر شوند. فردوسی (از انجمن آرا). - کفترباز، کبوترباز. آنکه کبوتر نگه دارد و قسمتی از اوقات خود را به بازی با آنها یا در تیمار داشت آنها بگذراند. - کفتربازی، بازی با کبوتر. عمل کفترباز. - کفترخان، کبوترخان. (یادداشت مؤلف). کبوترخانه
خاکشی و علف خاکشی. (ناظم الاطباء). خاکشیر. (فرهنگ فارسی معین). گیاهی است که شتر خورد و در اصفهان خاکشی گویند و آن تخم خوب کلان است و به عربی خمخم گویند. (از برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). اسم شیرازی خبه است. (تحفۀ حکیم مؤمن). و رجوع به خاکشی و خبه شود، تخم خاکشی. (از برهان). تخم خاکشیر. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به خاکشیر شود
خاکشی و علف خاکشی. (ناظم الاطباء). خاکشیر. (فرهنگ فارسی معین). گیاهی است که شتر خورد و در اصفهان خاکشی گویند و آن تخم خوب کلان است و به عربی خمخم گویند. (از برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). اسم شیرازی خبه است. (تحفۀ حکیم مؤمن). و رجوع به خاکشی و خبه شود، تخم خاکشی. (از برهان). تخم خاکشیر. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به خاکشیر شود