- کفاندن
- کفانیدن: (هیبتش الماس سخت را بکفاند چون بکفاند دو چشم مار ز طمرد)، (منوچهری)
معنی کفاندن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شکفته ساختن، شکوفا ساختن
چیزی یا کسی را به طرفی کشیدن و بردن
کشاند خواهد کشاند بکشان کشاننده کشانده) کشیدن: (همان که شوق طوافش مرا بطوفان داد به نیم جذبه کشاند ز ورطه ام بکنار)، (عرفی)
شکافتن
دستور دادن بدیگری تا کاری را انجام دهد کردن فرمودن
ترکاندن، شکافتن، برای مثال هر آن سر که دارد خیال گریز / بباید کفانیدن از تیغ تیز (دقیقی - ۱۱۳)
منتشر کردن، انتشار، ساطع کردن
تر نهادن، خیساندن
پاره کردن چاک دادن دریدن شکافتن
بحرکت سریع و تند واداشتن
رسانیدن، کسی یا چیزی را بجائی یا نزد کسی بردن، فرستادن
ترساندن و گریزاندن
نجات دادن خلاص کردن (از قید و بند)
جر زدن، پاره کردن
دل کسی را سوزاندن
دائقه کسی را به طعم نوعی از خوردنی یا آشامیدنی آشنا ساختن
به چرا واداشتن، گردش حیوانات در علفزار
چپانیدن
جهاند خواهد جهاند بجهان جهاننده جهانده بجستن واداشتن پرش دادن به جست و خیز وادار کردن
در سیر و خرام آوردن خرامانیدن، خوش خرامیدن بناز و کشی راه رفتن
قطره قطره ریختن مایعی را
فشار دادن منضغط کردن عصاره گرفتن
انداختن، بر زمین زدن
دور کردن، ساقط کردن، فرش گستردن، انداختن
جمع افنون، شاخه ها، هنرها جمع افنان و جمع ال، جمع شاخه های درخت
ریختن و پاشیدن پراکنده کردن
فرو کردن چیزی باریک و نوک تیز مانند خار سوزن و غیره دربدن یا در جسمی دیگر. فرو کردن
کج کردن
تلاوت کردن، قرائت کردن
گرم کردن
تکان دادن
بدست آوردن، تحصیل کردن
پرتاب کردن، پرواز دادن