جدول جو
جدول جو

معنی کعر - جستجوی لغت در جدول جو

کعر(کُ)
یک نوع خاربنی است فروهشته برگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
کعر(کَ عِ)
کودک پرشکم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
کعر(ری ی)
پرشکم گردیدن کودک از بسیارخواری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
کعر(رُ)
پرشکم گردیدن و فربه گشتن کودک، گره بستن پیه در کوهان شتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کعب
تصویر کعب
بند استخوان، استخوان بندگاه پا و ساق، پاشنۀ پا، شتالنگ، در ریاضیات ریشۀ سوم عدد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کعک
تصویر کعک
نوعی شیرینی خشک، نازک و لایه لایه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قعر
تصویر قعر
ته، تک، گودی و ته چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سعر
تصویر سعر
نرخ هر چیز که فروخته شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کدر
تصویر کدر
تیره شدن، تیرگی، تاریکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کور
تصویر کور
کبر، درختچه ای خاردار، با برگ های پهن و گل های سفید که مصرف دارویی دارد و از غنچۀ آن ترشی تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبر
تصویر کبر
درختچه ای خاردار، با برگ های پهن و گل های سفید که مصرف دارویی دارد و از غنچۀ آن ترشی تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبر
تصویر کبر
بزرگی، بزرگ سالی، مقابل صغر، در فقه سن بلوغ که در دختران نه سالگی و در پسران پانزده سالگی است
کبر سن: سال خوردگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرع
تصویر کرع
دهان را در آب فرو بردن و آشامیدن آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کفر
تصویر کفر
مقابل ایمان، بی دینی، کنایه از سخن کفرآمیز یا حاکی از کفر مثلاً کفر نگو، ناسپاسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبر
تصویر کبر
بزرگ منشی، خودخواهی، خودنمایی، نخوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کتر
تصویر کتر
بیل پهن با دستۀ چوبی که ریسمانی به آن می بندند و یک نفر دسته را می گیرد و یک نفر سر ریسمان را و با آن زمین شیار کرده را پل کشی می کنند، پل کش، گراز، بنکن، بنگن، فه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبر
تصویر کبر
خفتان، نوعی جامۀ کژآگند که هنگام جنگ بر تن می کردند، گپر، گبر، قزاگند، تجفاف، برای مثال یکی کبر پوشید زال دلیر / به جنگ اندر آمد به کردار شیر (فردوسی - ۱/۳۱۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلر
تصویر کلر
عنصر غیرفلزی گازی از گروه هالوژن ها به رنگ زرد، با بوی تند و زننده، که در تهیۀ داروها، موادگندزدا، حشره کش ها و تصفیۀ آب به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کور
تصویر کور
نابینا، کسی که چشمانش معیوب باشد و چیزی را نبیند
کور و کبود: کنایه از تیره و تار، نیست و نابود، زشت و ناقص، تیره روزی و محنت، برای مثال چو فضولی گشت و دست و پا نمود / در عنا افتاد و در کور و کبود (مولوی - ۷۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کهر
تصویر کهر
اسبی که رنگش سرخ مایل به سیاهی باشد، اسب قهوه ای رنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شعر
تصویر شعر
موی انسان یا حیوان، مو
فرهنگ فارسی عمید
(مُ عِ)
تیز دونده. (آنندراج). تیز دونده. و گویند: مر مکعراً، یعنی درگذشت در حالی که تند و تیز می دوید. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، اشتر که پیه در کوهانش پدید آمده بود. (مهذب الاسماء). شتری که در کوهان آن پیه بسیار مجتمع شده باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
گره گوشت، گره اندام پیه ناک همچو نمد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
پرشکم و فربه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کعره
تصویر کعره
زگیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صعر
تصویر صعر
کج گشتگی در رخسار و گردن از بیماری ها، خود فروشی خود بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعر
تصویر شعر
سخن منظوم که دارای وزن و قافیه باشد موی انسان یا حیوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعر
تصویر بعر
پشگل انداختن شتر وگوسفند، بشک افکندن، بشک او کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذعر
تصویر ذعر
ترس بیم
فرهنگ لغت هوشیار
کم شدن پر پرنده، تنک مویی، تنک موی، کم گیاهی، بدخویی کم موی تک موی، کم گیاه تنک گیاه دژمک از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعر
تصویر سعر
نرخ هر چیز که فروخته شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفر
تصویر کفر
بی خدایی، خدا نشناسی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شعر
تصویر شعر
چامه، سروده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کار
تصویر کار
تکلیف، اکت، عمل، شغل، اپراسیون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کسر
تصویر کسر
بخش، برداشتها
فرهنگ واژه فارسی سره