جدول جو
جدول جو

معنی کعبتان - جستجوی لغت در جدول جو

کعبتان
(کَ بَ)
بصیغۀ تثنیه، دو طاس بازی نرد و آن را کعبتین نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به کعبتین شود
لغت نامه دهخدا
کعبتان
(کَ بَ)
بصیغۀ تثنیه، بیت الحرام و بیت المقدس. (ناظم الاطباء). آن را کعبتین نیز می گویند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کشتبان
تصویر کشتبان
نگهبان مزرعه، کشاورز، کشتکار، دهقان
برزگر، زارع، فلّاح، ورزگر، برزکار، بزرکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزگار، ورزکار، ورزه، ورزی، کشورز، واستریوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کعبتین
تصویر کعبتین
دو طاس کوچک که در بازی نرد به کار می رود، دو مهرۀ مکعب که بر هر یک خال هایی از یک تا شش رسم شده. آن ها را با دست بر روی تخته می اندازند و مطابق خال هایی که بیاید بازی می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کهستان
تصویر کهستان
کوهستان، جایی که در آن کوه بسیار باشد، کوهسار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلبتین
تصویر کلبتین
گاز آنبر، انبری که با آن دندان می کشند
فرهنگ فارسی عمید
(دِ مَ)
تثنیۀ دعمه. رجوع به دعمه شود، دو چوب چرخ چاه. (از ذیل اقرب الموارد از لسان). دعامتان. و رجوع به دعامتان شود
لغت نامه دهخدا
(ثَ لَ بَ)
دو قبیله از عرب یعنی ثعلبه بن جدعاء و ثعلبه بن رومان
لغت نامه دهخدا
(حَ جَ بَ)
دوتنکی سرین که مشرفند بر تهیگاه یا دو استخوان بالای زهار که مشرفند بر شکم از چپ و راست. دو تیزی ورک که مشرف است بر خاصره یا دو استخوان بالای عانه که مشرف بر مراق بطن است از راست و چپ، دو استخوان سرین اسب که مشرفند برشکم وی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ بَ)
بامداد و شام. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
کاویان، درفش کاویان: و آن پوست پاره را به جواهر بیاراست و به فال گرفت و درفش کابیان نام نهاد و علامت اوبود در همه جنگها، (فارسنامۀ ابن البلخی ص 35)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نام پسر ربیعه است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
جمع واژۀ کعیت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به کعیت شود
لغت نامه دهخدا
(شُبَ)
پشته ای است که دو شاخ بلند دارد یا این دیگر است. (منتهی الارب). کوهی است که دو برآمدگی شاخ مانند دارد. (از اقرب الموارد) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ)
انبر آهنگران. (منتهی الارب). به صیغۀ تثنیه انبر آهنگران که آهن تافته را بدان از کوره درآورند. (ناظم الاطباء). بمعنی کلبتین باشد و آن آلتی است که آهنگران و امثال ایشان را، که آهن تفته را بدان برگیرند و آن را انبر هم می گویند. (برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). آلتی است آهنی که آهنگر آهن گداخته را بدان گیرد. (از اقرب الموارد) انبور آهنگران (بحر الجواهر). آلتی است که آهنگر بدان آهن گیرد. (زمخشری). آلتی است که آهنگران را که بدان آهن گرم را گرفته بدست دیگر از مطرقه می کوبند و آن را انبر و ماشه نیز گویند... ظاهراً این لفظ تثنیۀ کلبه است که یک پرۀ آن را می گفته باشند. (غیاث). کلبتین. (انجمن آرا) (غیاث) (ناظم الاطباء). صاحب کتاب ’الفاظ الفارسیه المعربه’ گوید: الکلبتان آله من حدید یأخذ بهاالحداد الحدید المحمی، تعریب ’کلپدن’. (نشریه دانشکدۀ ادبیات تبریز سال اول شماره 10 ص 34). و رجوع به کلبتین شود، گلگیر شمع. (غیاث) (ناظم الاطباء) ، گاز که بدان دندان برکنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ابزاری که بدان دندان را از ریشه کنند. و رجوع به کلبتین شود، ماشرز. ماشه، ابزاری که جراحان بدان رگها را گیرند و چفرسته نیز گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ تَ)
دو طاس بازی نرد یعنی دو مهرۀ کوچک شش پهلوی از استخوان و بر هر ضلعی از اضلاع ششگانه آن دو به ترتیب از عدد یک تا شش نقش کنند، یعنی هر پهلو و جانبی دارای یکی ازین شش عدد است و آن را هوسین نیز گویند. (از ناظم الاطباء). و ترتیب نقشها چنین است که جمع اعداد هر طرف با طرف مقابل آن باید هفت شود:
گر شاه سه شش خواست سه یک زخم افتاد
تا ظن نبری که کعبتین داد نداد
آن زخم که کرد رای شاهنشه یاد
در خدمت شاه روی بر خاک نهاد.
ازرقی.
کعبتین از رخ و از پیل بدانم بصفت
نردبازی و شفطرنج بدانم ز ندب.
سنائی.
نظامی عروضی در مقالۀ دوم در سبب سرودن این رباعی (امیر طغانشاه بن الب ارسلان) آورده است که: مگر روزی امیر با احمد بدیهی نرد می باخت و نرد ده هزاری بپایین کشیده بود و امیر سه مهره در شش گاه داشت و احمد بدیهی سه مهره در یک گاه و ضرب امیررا بود، احتیاط کرد و بینداخت تا سه شش زند سه یک برآمد عظیم طیره شد و از طبع برفت... ابوبکر ازرقی برخاست و به نزدیک مطربان شد و این دو بیتی (دو بیتی فوق) باز خواند. (چهارمقاله چ معین ص 70).
چرخ آمده کعبتین بی نقش
کس نقش وفا ازو ندیده ست.
خاقانی.
این فلک کعبتین بی نقش است
همه بر دستخون قمار کند.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 173).
هرچه زین روی کعبتین یک و دو (ظ:سه) ست
بر دگر روی او شش است و چهار.
خاقانی.
کعبتین راگر سه شش خواهید نقش
نام رندان بر زبان یاد آورید.
خاقانی.
کعبتین بر مثال پروین است
که بر او شش نشان کنند همه.
خاقانی.
نقش مراد بر کعبتین روزگار کژ آمد. (ترجمه تاریخ یمینی). دست رد بر پیشانی او زد و نقش کعبتین او بازمالید. (سندبادنامه ص 61).
بزیر تخته نرد آبنوسی
نهان شد کعبتین سندروسی.
نظامی.
بشب نرد قناعت باختندی
به بوسه کعبتین انداختندی.
نظامی.
تو هم یقین بدان که ترا همچو کعبتین
در ششدر فنا فکند چرخ پاک بر.
عطار.
به عمر خویش ندیدم من این چنین علوی
که خمر می خورد و کعبتین می بازد.
سعدی (مجالس).
گر کار جهان بزور بودی و نبرد
مرد از سر نامرد برآوردی گرد
دیدیم که همچو کعبتین است نبرد
نامرد ز مرد می برد چتوان کرد.
پوریای ولی (از ابدع البدایع).
در شاهد زیر به معنی دو استخوان شتالنگ نیز توان گرفت: خواست تا در یارغو با کورگوز سخنی گوید و مجادله ای زند چنان کعبتین او را بازمالید که زفانش در ششدر کلالت و روانش در حجاب دهشت و خجالت ماند. (جهانگشای جوینی ج 2 ص 273)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حلبتان
تصویر حلبتان
بام و شام که شیر دوشی انجام می شود
فرهنگ لغت هوشیار
ماشرز گاز دندان کشی انبر آهنگری در فارسی کلبتین گویند آلتی است که آهنگر ان و جز آنان آهن تفته را بدان بر گیرند انبر
فرهنگ لغت هوشیار
دو تاس تثنیه کعبه دو مهره شش پهلوی بازی نرد که معمولا از استخوان سازند دو طاس نرد: (گر شاه سه شش خواست سه یک زخم افتاد تاظن نبری که کعبتین داد نداد) (ازرقی) یا راست بودن کعبتین. بدرستی و امانت بازی (نرد) کردن مقابل. کعبتین کژ در میان آوردن: (تا حریف ظریف و کعبتین راست و مجاهز امین نباشد در ان شروع نشاید پیوست)، یا کعبتین دشمن (خصم عدو) مالیدن (باز مالیدن)، آوردن نقشی که بتواند نقش حریف را باطل کند و او را مغلوب سازد، در مقابل داو کردن حریف کعبتین را بعلامت تسلیم و قبول باخت بملایمت پیش خصم گذاشتن، بنرمی و مجاملت عمل دشمن را خنثی کردن و خطر و ضرر او را از خود دور ساختن: (چون دشمن بمزید استیلا و بمزیت استعلا مستثنی شد، . . و رعیت در معرض تلف و هلاک آیند کعبتین دشمن بلطف باز مالند و مال را سپر ملک و ولایت و رعیت گردانند)، یا کعبتین دغل انداختن، کعبتین کژ در میان آوردن: (منداز کعبتین دغل در بساط حسن در نرد عشق برد حریفی که باخت پاک)، (واله هردوی) یا کعبتین کژ در میان آوردن، (از بازی نرد ماخوذ است) نا درستی کردن در هنگام انداختن کعبتین و شاید حیله ای شبیه به طاس گرفتن امروز باشد: و نیز اگر خواهی که کعبتین کژ در میان آوری هم بران اطلاع افتد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهستان
تصویر کهستان
زمینی که در آن کوه بسیار باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنباتان
تصویر کنباتان
فرانسوی رزمی جنگجو، پای درازیان پرندگانی که پای دراز دارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنپتان
تصویر کنپتان
فرانسوی آگاه کاردان سر رشته دار
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته از واژه کشتبین به آرش گل انگشتانه کشاتبین گل انگشتانه، انگشتانه: انگشتانه درزی، زخمه (مضراب) نگهبان مزرعه، زارع کشاورز
فرهنگ لغت هوشیار
ابزار یست انبرک مانند که بدان دندان را بیرون کشند و آن از سه قسمت متمایز تشکیل شده: یک دهنه (که دارای دو دیواره است) یک نقطه اتصال که لولای کلبتین را تشکیل میدهد و دو دسته که در دست پزشک جراح جای میگیرد. کلبتین انواع و اقسام مختلف دارد و برای هر نوع دندان کلبتینی مخصوص بکار میرود کلبتان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلتبان
تصویر کلتبان
بی حمیت دیوث زن جلب
فرهنگ لغت هوشیار
کاپیتان (فرمانده متصرفات پرتغالی را در خلیج فارس بدین عنوان میخواندند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتبستان
تصویر کتبستان
ماتیکانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبیتان
تصویر کبیتان
کپیتن بنگرید به کپیتن کاپیتان (قاجار یه) : (کبیتان پری دو جانشین بالیوز موقتی (بندر بوشهر)) (مراه البلدان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاپتان
تصویر کاپتان
سلطان سروان، فرمانده، ناخدای کشتی، رهبر تیم ورزش
فرهنگ لغت هوشیار
سنگی کوتاه به شکل استوانه که آن را روی پشت بام غلطانند تا هموار و محکم شود
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به} کابی {} و آن پوست پاره را بجواهر بیاراست و بفال گرفت و درفش کابیان نام نهاد و علامت او بود در همه جنگها) (فارسنامه ابن البلخی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلتبان
تصویر کلتبان
((کَ تَ))
دیوث، بی غیرت، قلتبان، قواد، قرت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلبتین
تصویر کلبتین
((کَ بَ تِ))
ابزاری انبرک مانند که با آن در سابق دندان می کشیدند، انبر آهنگران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشتبان
تصویر کشتبان
((کِ))
زارع، دهقان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کعبتین
تصویر کعبتین
((کَ بَ تَ))
تثنیه کعب به معنای دو طاس بازی نرد
فرهنگ فارسی معین