ابن مالک انصاری مکنی به ابوعبدالله و بقولی عبدالرحمن صحابی بود. رجوع به تاریخ الخلفاء ص 36 و 98 و110 و 137 و عیون الاخبار و اعلام زرکلی ج 3 ص 813 شود ابن عدی (ع دی ی) از مردم حیره - شهری بنزدیک کوفه - بود. (یادداشت مؤلف از تاج العروس در مادۀ ح ی ی). رجوع به اعلام زرکلی ج 3 ص 812 شود ابن عجره الانصاری مکنی به ابومحمد. (یادداشت مؤلف). رجوع به ابومحمد کعب در این لغت نامه و اعلام زرکلی ج 3 ص 812 شود ابن عمرو بن عباد بن عمرو از بدویان بود. رجوع به ابی السیر السلمی الانصاری و اعلام زرکلی ج 3 ص 813 شود
ابن مالک انصاری مکنی به ابوعبدالله و بقولی عبدالرحمن صحابی بود. رجوع به تاریخ الخلفاء ص 36 و 98 و110 و 137 و عیون الاخبار و اعلام زرکلی ج 3 ص 813 شود ابن عدی (ع َ دی ی) از مردم حیره - شهری بنزدیک کوفه - بود. (یادداشت مؤلف از تاج العروس در مادۀ ح ی ی). رجوع به اعلام زرکلی ج 3 ص 812 شود ابن عجره الانصاری مکنی به ابومحمد. (یادداشت مؤلف). رجوع به ابومحمد کعب در این لغت نامه و اعلام زرکلی ج 3 ص 812 شود ابن عمرو بن عباد بن عمرو از بدویان بود. رجوع به ابی السیر السلمی الانصاری و اعلام زرکلی ج 3 ص 813 شود
بند استخوان. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (ازاقرب الموارد). ج، اکعب، کعوب، کعاب، گره نیزه و نی و کلک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). عقده. (از ابن بیطار). ج، کعوب، اکعب، کعاب: الا انه اعرض منه اصغر کعوباً. (ابن بیطار) ، شتالنگ. چنگاله کوب. پژول. (زمخشری). بجول. پجول. بژول. اشتالنگ. غاب. قاب. قاپ: مرد از پی راه کعبه تازد آن طفل بود که کعب بازد. خاقانی. به فرفره به مشاق و به کعب و سرمامک به خرد چاهک و چوگان و گوی در طبطاب. خاقانی. - کعب ادرم، پژول ناپدید از گوشت. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (آنندراج). - کعب اصمع، پژول خرد. بجول خرد. (مهذب الاسماء). ، مچ پای آدمی. بعضی ها مفصل بین ساق و قدم دانند و بعضی دیگر مفصل زیر عظم. (ناظم الاطباء). استخوان بلند پشت پای که بستنگاه شراک باشد. (منتهی الارب). ج، کعوب، اکعب، کعاب. استخوان متصل به ساق است و به فارسی قاب نامند و بهترین او کعب گاو است و خوک است و خواص کعب خوک مذکور شد و سوختۀ کعب البقر جهت سپرز و تقویت باه و با عسل جهت تقویت جگر تفریح دل نافع و قدر شربتش تا سه قاشق. (تحفۀ حکیم مؤمن) : صقلابیان همه پیراهن و موزۀ تا به کعب پوشند. (حدود العالم). بساق عزم تو و کعب حزم تو نرسد اگر بگیرد تا قلب و محور آتش و آب. مسعودسعد. آتشین آب از خوی خونین برانم تا به کعب کاسیاسنگی است برپای زمین پیمای من. خاقانی. به بوتراب که شاه بهشت و کوثر اوست فدای کعب و ترابش کواعب و اتراب. خاقانی. موج خون منت به کعب رسد دامن حله بیشتر برکش. خاقانی. آه از این گریه که گه بندد و گه بگشاید گه به کعب آید و گاهی به کمر می نرسد. خاقانی. سلطان بفرمود تا شمشیر هریک تخت بندی سازند و بر کعب او نهادند. (ترجمه تاریخ یمینی). خوارزمشاه را به دست آوردند و قیدی که بر پای ابوعلی بود بر کعب او نهادند و در یک لحظه حالت هر دو شخص متبدل شد امیر اسیر گشت و اسیر امیر شد. (ترجمه تاریخ یمینی). که بی گردش کعب و زانو و پای نشاید قدم بر گرفتن ز جای. سعدی (بوستان). احمق را ستایش خوش آید چون لاشه که در کعبش دمی فربه نماید. (گلستان سعدی). خاک بینی ز کعب تا زانو خانه ای را که دو است کدبانو. (نقل از مؤلف). ، طاس بازی نرد. ج، کعب، کعاب. رجوع به کعبتان و کعبتین شود، یک لخت از روغن و پاره ای از آن، مقداری از شیر، بزرگی، بزرگی آبائی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). منه اعلی اﷲ کعبه، ای جده و شرفه، هر جسمی که دارای شش سطح باشد در تداول اهل مساحه. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح ریاضی) نام مرتبۀ سوم است از ضرب چه مرتبۀ اول را شی ٔ می گویند و مرتبۀ دوم را مال و مرتبۀ سوم را کعب گویند مثلاًعدد سه را که شی ٔ فرض کردیم چون در سه ضرب کنیم مال میشود که نه باشد و چون مال که نه است در سه ضرب کنیم بیست و هفت میشود که کعب است و این در تداول اهل جبر و مقابله است. (ناظم الاطباء) ، در اصطلاح اهل حساب حاصل ضرب جذر در مجذور. (ناظم الاطباء) ، آن جزء از انسان و دیگر حیوانات که در وقت نشستن ملاصق زمین میشود. (ناظم الاطباء) ، آن طرف از ظرفی که به روی زمین قرار می گیرد در صورتی که هموار و برابر باشد. (ناظم الاطباء). آن قسمت در باطیه و کاسه و امثال آن که اگر بر زمین گذارند در روی زمین قرار گیرد. (یادداشت مؤلف). - کعب کوه، پای کوه. آن قسمت از کوه که ملاصق دشت اطراف خود باشد: عزمش همی شکنجه کند کعب کوه را تا گنج زرفشان دهد اندرخورسخاش. خاقانی
بند استخوان. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (ازاقرب الموارد). ج، اکعب، کعوب، کعاب، گره نیزه و نی و کلک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). عقده. (از ابن بیطار). ج، کعوب، اکعب، کعاب: الا انه اعرض منه اصغر کعوباً. (ابن بیطار) ، شتالنگ. چنگاله کوب. پژول. (زمخشری). بجول. پجول. بژول. اشتالنگ. غاب. قاب. قاپ: مرد از پی راه کعبه تازد آن طفل بود که کعب بازد. خاقانی. به فرفره به مشاق و به کعب و سرمامک به خرد چاهک و چوگان و گوی در طبطاب. خاقانی. - کعب ادرم، پژول ناپدید از گوشت. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (آنندراج). - کعب اصمع، پُژول خرد. بجول خرد. (مهذب الاسماء). ، مچ پای آدمی. بعضی ها مفصل بین ساق و قدم دانند و بعضی دیگر مفصل زیر عظم. (ناظم الاطباء). استخوان بلند پشت پای که بستنگاه شراک باشد. (منتهی الارب). ج، کعوب، اکعب، کعاب. استخوان متصل به ساق است و به فارسی قاب نامند و بهترین او کعب گاو است و خوک است و خواص کعب خوک مذکور شد و سوختۀ کعب البقر جهت سپرز و تقویت باه و با عسل جهت تقویت جگر تفریح دل نافع و قدر شربتش تا سه قاشق. (تحفۀ حکیم مؤمن) : صقلابیان همه پیراهن و موزۀ تا به کعب پوشند. (حدود العالم). بساق عزم تو و کعب حزم تو نرسد اگر بگیرد تا قلب و محور آتش و آب. مسعودسعد. آتشین آب از خوی خونین برانم تا به کعب کاسیاسنگی است برپای زمین پیمای من. خاقانی. به بوتراب که شاه بهشت و کوثر اوست فدای کعب و ترابش کواعب و اتراب. خاقانی. موج خون منت به کعب رسد دامن حله بیشتر برکش. خاقانی. آه از این گریه که گه بندد و گه بگشاید گه به کعب آید و گاهی به کمر می نرسد. خاقانی. سلطان بفرمود تا شمشیر هریک تخت بندی سازند و بر کعب او نهادند. (ترجمه تاریخ یمینی). خوارزمشاه را به دست آوردند و قیدی که بر پای ابوعلی بود بر کعب او نهادند و در یک لحظه حالت هر دو شخص متبدل شد امیر اسیر گشت و اسیر امیر شد. (ترجمه تاریخ یمینی). که بی گردش کعب و زانو و پای نشاید قدم بر گرفتن ز جای. سعدی (بوستان). احمق را ستایش خوش آید چون لاشه که در کعبش دمی فربه نماید. (گلستان سعدی). خاک بینی ز کعب تا زانو خانه ای را که دو است کدبانو. (نقل از مؤلف). ، طاس بازی نرد. ج، کُعب، کعاب. رجوع به کعبتان و کعبتین شود، یک لخت از روغن و پاره ای از آن، مقداری از شیر، بزرگی، بزرگی آبائی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). منه اعلی اﷲ کعبه، ای جده و شرفه، هر جسمی که دارای شش سطح باشد در تداول اهل مساحه. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح ریاضی) نام مرتبۀ سوم است از ضرب چه مرتبۀ اول را شی ٔ می گویند و مرتبۀ دوم را مال و مرتبۀ سوم را کعب گویند مثلاًعدد سه را که شی ٔ فرض کردیم چون در سه ضرب کنیم مال میشود که نه باشد و چون مال که نه است در سه ضرب کنیم بیست و هفت میشود که کعب است و این در تداول اهل جبر و مقابله است. (ناظم الاطباء) ، در اصطلاح اهل حساب حاصل ضرب جذر در مجذور. (ناظم الاطباء) ، آن جزء از انسان و دیگر حیوانات که در وقت نشستن ملاصق زمین میشود. (ناظم الاطباء) ، آن طرف از ظرفی که به روی زمین قرار می گیرد در صورتی که هموار و برابر باشد. (ناظم الاطباء). آن قسمت در باطیه و کاسه و امثال آن که اگر بر زمین گذارند در روی زمین قرار گیرد. (یادداشت مؤلف). - کعب کوه، پای کوه. آن قسمت از کوه که ملاصق دشت اطراف خود باشد: عزمش همی شکنجه کند کعب کوه را تا گنج زرفشان دهد اندرخورسخاش. خاقانی
دو طاس کوچک که در بازی نرد به کار می رود، دو مهرۀ مکعب که بر هر یک خال هایی از یک تا شش رسم شده. آن ها را با دست بر روی تخته می اندازند و مطابق خال هایی که بیاید بازی می کنند
دو طاس کوچک که در بازی نرد به کار می رود، دو مهرۀ مکعب که بر هر یک خال هایی از یک تا شش رسم شده. آن ها را با دست بر روی تخته می اندازند و مطابق خال هایی که بیاید بازی می کنند
اسم بیت الله. در اصل به معنی مرتفع است چون بنای کعبه از زمین مرتفع و بلند است لهذا کعبه نام کردند یا مرتفع است از روی مراتب. (غیاث). قبله. (نصاب). بنیه. ذات الورع. حمساء. خانه خدای. بیت الله. بیت الحرام. بیت عتیق. بیت العتیق. (یادداشت مؤلف). ناصرخسرو در سفرنامه وصف دقیقی از مکه و مسجد الحرام و کعبه و آداب حج دارد و مشاهدات خود را در سال 442 ه. ق. هرچه گویاتر بیان کرده است. وی پس از شرح شهر مکه و وصف مسجد حرام درباره کعبه نویسد: خانه کعبه میان ساحت مسجد است مربع طولانی که طولش از شمال به جنوب است و عرضش از مشرق به مغرب و طولش سی ارش است و عرضش شانزده و در خانه سوی مشرق است و چون در خانه روند رکن عراقی بر دست راست باشد و رکن حجرالاسود بر دست چپ و رکن مغربی جنوبی را رکن یمانی گویند و رکن شمالی مغربی را رکن شامی گویند و حجرالاسود در گوشۀ دیوار به سنگی بزرگ اندر ترکیب کرده اند ودر آنجا نشانده چنانکه چون مردی تمام قامت بایستد باسینۀ او مقابل باشد و حجرالاسود به درازی بدستی و چهار انگشت باشد و به عرض هشت انگشت باشد و شکلش مدوراست و از حجر الاسود تا در خانه چهار ارش است و آنجارا که میان حجر الاسود و در خانه است ملتزم گویند و در خانه از زمین به چهار ارش برتر است. چنانکه مردی تمام قامت بر زمین ایستاده برعتبه رسد و نردبان ساخته اند از چوب چنانکه بوقت حاجت در پیش در نهند تامردم برآن بر روند و در خانه روند و آن چنان است که بفراخی ده مرد بر پهلوی هم بدانجا بر توانند رفت و فرود آیند و زمین خانه بلند است بدین مقدار که گفته شد. صفت در کعبه: دری است از چوب ساج به دو مصراع وبالای در شش ارش و نیم است و پهنای هر مصراعی یک گزوسه چهار یک چنانکه هر دو مصراع سه گزو نیم باشد و روی در فراز هم نبشته است و بر آن نقره کاری دایره ها وکتابتها نقاشی منبت کرده اند و کتابتهای بزر کرده و سیم سوخته دررانده و این آیت را تا آخر برآنجا نوشته ’ان اول بیت وضع للناس للذی ببکه’ الاّیه. و دو حلقۀ نقره گین بزرگ که از غزنین فرستاده اند بر دو مصراع در زده چنانکه دست هرکس که خواهد بدان نرسد و دو حلقۀ دیگر نقره گین خردتر از آن هم بر دو مصراع در زده چنانکه دست هرکس خواهد بدان رسد و قفل بزرگ از نقره بر این دو حلقۀ زیرین بگذرانیده که بستن در بدان باشد و تا آن قفل برنگیرنددر گشوده نشود. صفت اندرون کعبه: عرض دیوار یعنی ثخانتش شش شبر است و زمین خانه را فرش از رخام است همه سپید و در خانه سه خلوت کوچک است بر مثال دکانها یکی مقابل در و دو برجانب شمال و ستونها که در خانه است و در زیر سقف زده اند همه چوبین است چهار سو تراشیده از چوب ساج الا یک ستون مدور است و از جانب شمال تخته سنگی رخام سرخ است طولانی که فرش زمین است و می گویند که رسول علیه الصلوه و السلام بر آنجا نماز کرده است و هر که آن را شناسد جهد کند که نماز بر آنجا کند و دیوار خانه به همه تخته های رخام پوشیده است از ایوان و بر جانب غربی شش محراب است از نقره ساخته و به میخ بر دیوار دوخته هریکی به بالای مردی به تکلف بسیار از زر کاری و سواد سیم سوخته و چنان است که این محرابها از زمین بلندتر است و مقدار چهار ارش دیوار خانه از زمین برتر نهاده است و بالاتر از آن همه دیوار از رخام است تا سقف به نقارت و نقاشی کرده و اغلب به زر پوشیده هر چهار دیوار و در آن سه خلوت که صفت کرده شد که یکی در رکن عراقی است و یکی دررکن شامی و یکی در رکن یمانی در هر سو بیغوله دو تخته چوبین به مسمار نقره بر دیوارها دوخته اند و آن تخته ها از کشتی نوح علیه السلام است. هرتخته پنج گز طول و یک گز عرض دارد و در آن خلوت که قفای حجرالاسود است دیبای سرخ در کشیده اند و چون از در خانه در روند بر دست راست زاویۀ خانه چهار سو کرده مقدار سه گز درسه گز و در آنجا درجه ای است که راه آن بام خانه است و دری نقره گین به یک طبقه بر آنجا نهاده و آن را باب الرحمه خوانند و قفل نقره گین بر او نهاده باشد و چون بر بام شدی دری دیگر است افکنده همچون در بامی هردو روی آن در نقره گرفته و بام خانه به چوب پوشیده است و همه پوشش را به دیبا در گرفته چنانکه چوب هیچ پیدا نیست و بر دیوار پیش خانه از بالای چوبها کتابه ای است زرین بر دیوار آن دوخته و نام سلطان مصر بر آنجا نوشته که مکه گرفته و از دست خلفای بنی عباس بیرون برده - و آن المعز لدین الله بوده است - و چهار تختۀنقره گین بزرگ دیگر است برابر یکدیگر هم بر دیوار خانه دوخته به مسمارهای نقره گین و بر هریک نام سلطانی از سلاطین مصر نوشته که هریک از ایشان بروزگار خود آن تخته ها فرستاده اند و اندر میان ستونها سه قندیل نقره ای آویخته است و پشت خانه به رخام یمانی پوشیده است که همچون بلور است و خانه را چهار روزن است به چهارگوشه و بر هر روزنی از آن تخته ای آبگینه نهاده که خانه بدان روشن است و باران فرو نیاید و ناودان خانه از جانب شمال است بر میانۀ جای و طول ناودان سه گز است. و سرتاسر بزر نوشته است. و جامه ای که خانه بدان پوشیده بود سپید بود و بدو موضع طراز داشت. طرازی را یک گز عرض و میان هردو طراز ده گز به تقریب و زیر و بالا به همین قیاس. چنانکه بواسطۀ دو طراز علوخانه به سه قسمت بود هریک به قیاس ده گز و بر چهار جانب جامه محرابهای رنگین بافته اند و نقش کرده و به زر رشته و پرداخته بر هر دیواری سه محراب یکی بزرگ بر میان و دو کوچک بر دو طرف چنانکه بر چهار دیوار دوازده محراب است... (سفرنامۀ چ دبیرسیاقی صص 94- 98). یاقوت در قرن هفتم در معجم البلدان کعبه را از قول بشاری چنین توصیف می کند: کعبه در وسط مسجدالحرام قرار دارد و بشکل مربع است و در آن از زمین باندازۀ قامتی بلندتر است و آن را دو لت می باشد که هر لتی از صفحات نقرۀ آب طلا داده شده پوشیده شده است و بطرف مشرق قرار گرفته. طول مسجد الحرام سیصد و هفتاد ذراع و عرض آن 315 ذراع میباشد در حالی که طول کعبه 24 ذراع و یک وجب است و عرض آن 23 ذراع و یک وجب است. اندازۀ دور حجر 25 ذراع و از آن طوف صد ذراع و هفت ذرع است بلندی آن بجانب آسمان 27 ذراع و حجر بطرف شام است و در آن ’میزاب’ می گردد و دیوارها و زمین آن از سنگ مرمر است و آن را حطیم می نامند. طواف در پشت آن قرار دارد. نمازگزاری بسوی آن جائز نیست. حجرالاسود بر رکن شرقی در مقابل باب است. قبۀ زمزم مقابل باب است و طواف بین این دو قرار گرفته و در عقب این دو قبه الشراب است و در آن حوضی است. مقام ابراهیم در وسط بیتی است که در آن باب قرار دارد و آن به بیت نزدیکتر از زمزم می باشد و بر آن صندوق آهنی است که طول آن از قامت انسانی برتر است و آن از پارچه پوشیده شده. مقام در هر موسم حجی بطرف بیت رفع می شود و چون باز گردیده شد بر روی آن صندوق چوبی که دارای دری است قرار می گیرد. این در از ایام نماز باز می گردد و چون امام سلام داد آن را دست می کشد و سپس در آن را می بندد و در آن اثر پای ابراهیم می باشد و آن سیاه رنگ و بزرگتر از حجرالاسود است. طواف از رمل فرش شده و مسجد از سنگ ریزه و بر گرد صحن سه رواق می گردد که بر روی ستونهای مرمرین قرار دارد و این ستونها را مهدی از اسکندریه بر روی آب تا جده آورده است. یاقوت بعد از تاریخ کعبه و طرز ساختمان آن بوسیلۀ ابراهیم و سختی هایی که برکعبه گذشته است سخن می گوید. حمدالله مستوفی در قرن هشتم وصف کعبه در نزهه القلوب چنین آرد: مسجد حرام اندر میان شهر است و صحن از طواف گاه حجاج و خانه کعبه بر میان آن صحن است و آنکه در جامع های بلاد بر میان صحن عمارتی سازند جهت مناسبت با مسجد حرام و کعبه باشد و مسجد حرام را چهار در است باب بنی شیبه برطرف عراقی است. و مایل شمال و باب صفا بر طرف شرقی است. در عهد رسول پنج سال پیش از مبعث قوم قریش خانه کعبه را عمارت کردند به درختهایی که نجاشی پادشاه حبشه جهت کلیسای انطاکیه براه دریا به شام می فرستاد و حق تعالی آن کشتی را غرق کرد و آن چوبها را به جده انداخته و مکیان به اجازت او بردند و خانه کعبه بدان مسقف گردانیدند و چهار قائمۀ چوبین در زیر سقفش وضع کردند و حضرت رسول براه حکمی به دست مبارک خود بتراضی قریش حجرالاسود را بیرون خانه کعبه در رکن عراقی نشاند بر بلندی کم از قامتی تا دست در آن توان مالید وآن رکن مایل شرقی است و مقام ابراهیم و زمزم نزدیک اوست و رکنی که مایل شمالی است رکن شامی گویند و رکنی که مایل غربی است رکن حبش گویند و آنکه جنوبی است رکن یمانی گویند و دری یک مصراعی بر در خانه کعبه نشاندند و رویش را در نقره گرفتند از آهوان نقره که در چاه زمزم یافته بودند. در عهد عبدالله بن زبیر چون بنی امیه دیوار کعبه را بسنگ منجنیق خراب کرده بودند و او آن را عمارت کرد و خانه را بزرگتر و دو در گردانید و حجرالاسود در اندرون خانه کعبه در دیوار نشاند وگفت که چون رسول فرمود که حجرالاسود از خانه کعبه است باید که در اندرون کعبه باشد. بعد از او حجاج بن یوسف ثقفی وضع عمارت او باطل کرد و حجرالاسود را بیرون آورد چنانکه رسول کرده بود بر رکن شمالی که عراقی گویند نشاند و خانه با قدر اول برد و یک در ساخت و طول آن خانه بیست و چهارگز و بدستی در عرض بیست و سه گز و بدستی است و مساحتش پانصد و هفتاد و پنج گز باشدو مساحت اندرون خانه کعبه چهارصد و چهل و چهار گز است و علو آن خانه بر بیرون بیست و هفت گز است. و بامش بقلعی اندوده و ناودان سیمین دارد بطرف راست و درچپ خانه زمزم است و اول کسی که آن خانه را جامه پوشانید تبع یمن، اسعد، ابوکرب حمیری بود و او معاصر بهرام گور و قصی پنجم پدر حضرت رسول بوده است. (نزهه القلوب چ دبیرسیاقی ص 5- 6). کعبه در قرن سیزدهم هجری بدین شرح وصف شده است: مسجدالحرام در وسط شهرمکه واقع است که بخاطر فضیلت همان مسجد این شهر به ام القری شهرت یافته است و خانه معروف کعبه که بنا بگفتۀمورخین اسلامی حضرت ابراهیم آن را بنا کرده در مسجد الحرام واقع است و خلفای اسلامی و پادشاهان هریک که بر آنجا دست یافته اند از زمان حضرت محمد تاکنون در زیبایی و تزیین مسجدالحرام کوشیده اند بطوری که از وضع سابق و تزیینات قدیمی آن چیزی اکنون بجای نمانده است. مسجد الحرام صحن وسیع و با شکوهی دارد در اطراف آن طاقنماهائی روی ستونهائی بلند زده شده است و وسط آن ستونها گنبدهای کوچک بسیار دیده میشود و در گوشه های مسجد مناره ها بنا شده است. بسیاری از مساجد دیگر که در شهرهای اسلامی و بخصوص سوریه ساخته اند از روی نقشۀ ساختمان مسجد الحرام بنا شده است. خانه کعبه عبادتگاه مسلمانان در وسط صحن واقع شده و آن عبارت است از یک بنای سنگین بشکل مکعب که ارتفاع آن 40 پا و طولش 18 پا و عرض آن 14 پا می باشد. و جز یک در که باندازۀ 7 پا از زمین بلند است در دیگری ندارد و برای رفتن بداخل آن از نردبان متحرکی که در ایام حج در آنجا نصب می کنند استفاده میشود و داخل کعبه از سنگهای مرمر فرش شده و قندیلهای زرین بسیار در اطراف آن آویزان و اطراف آن را با کتیبه های قیمتی تزیین کرده اند. تزیینات داخلی کعبه و اشیاء قیمتی آن همیشه مورد گفتگو بوده است و مسافران بسیار از آن ذکر کرده اند. در قسمت بیرون خانه کعبه در یک قطعه از دیوارهای خارجی آن حجرالاسود سنگ معروف بکار رفته این سنگ چنانچه مسلمانان گویند، فرشتگان آن را از بهشت آورده اند تا ابراهیم هنگام بنای خانه پای خود را روی آن نهد قطرش ازمساحت هفت قیراط زیادتر نیست و ما چیز مقدسی سراغ نداریم که زمانی دراز مورد احترم و تعظیم مردم باشد همانند حجرالاسود که از قرنها پیش از اسلام تاکنون مورداحترام و تکریم مردم است. خانه کعبه را در هر سال با روپوش سیاهی می پوشانند که همه سمت آن جز جای حجرالاسود و چند قدم از زمین بقیۀ آن را پوشیده است و چون موسم حج شد در قسمت بالای پردۀ کعبه نواری کمربندی میدوزند که آیات قرآنی روی آن زردوزی شده است. در صحن مسجد الحرام یک ساختمان چهار گوش است که بر روی چشمۀ آبی که در آنجا است بنا شده و آن چشمه را چنانکه گویند هنگامی که هاجر تشنگی فرزندش اسماعیل را دیدو سراسیمه در آن دره برای پیدا کردن آب به این سو وآن سو میدوید و برای اینکه جان دادن بچۀ خود را ازشدت تشنگی نبیند رو از او گردانده بود، فرشته ای در آن بیابان ظاهر ساخت و بدینوسیله آن دو را از تشنگی نجات داد. (تلخیص از ترجمه تمدن اسلام و عرب تألیف گوستاو لوبون ترجمه فخر داعی ص 41 و 42) : یا ایهاالدین آمنو لاتقتلوا الصید و انتم حرم و من قتله منکم متعمداً فجزاء مثل ماقتل من النعم یحکم به ذواعدل منکم هدیاً بالغ الکعبه او کفاره طعام مساکین اوعدل ذلک صیاماً لیذوق و بال امره... (قرآن 95/5). جعل الله الکعبه البیت الحرام قیاماً للناس و الشهر الحرام و الهدی و القلائد ذلک لتعلموا ان الله یعلم ما فی السموات و ما فی الارض وان الله بکل شی ٔ علیم. (قرآن 97/5). کعبه را می که خواست کرد خراب سوره الفیل را بده تفصیل. ناصرخسرو. پریر قبلۀ احرار زاولستان بود چنانکه کعبه ست امروز اهل ایمان را. ناصرخسرو. چو کار کعبۀ ملک جهان بدان آمد که باد غفلت بربود ازو همی استار. ابوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی ص 369). در راه خدا دو کعبه آمد منزل یک کعبۀ صورت است و یک کعبۀ دل تا بتوانی عمارت دلها کن بهتر ز هزار کعبه باشد یک دل. خواجه عبدالله انصاری. گفت نی گفتمش چو گشتی باز مانده از هجر کعبه دل بدو نیم. ناصرخسرو. گر دو شود قبله مان نی عجبی بس از آنک او به شماخی نهاد کعبۀ دیگر بنا. خاقانی. نزدمن کعبۀ کعبه است خراسان که ز شوق کعبه را محرم گردان به خراسان یابم. خاقانی. راهی است ورا به کعبۀ مجد بی زحمت ناقه و بیابان. خاقانی. آنم که با دو کعبه مرا حق خدمت است آری بر این دو کعبه توان جان نثار کرد. خاقانی. رود کعبه در جامۀ سبز عیدی مگر بزم خاقان ایران نماید. خاقانی. بدست آز مده دل که بهر فرش کنشت ز بام کعبه ندزدند مکیان دیبا. خاقانی. کامروز حلقۀ در کعبه ست آسمان حلقه زنان خانه معمور چاکرش. خاقانی. درگاه او را مقصد آمال و امانی و کعبۀ مطالب و مبانی ساخته بودند. (ترجمه تاریخ یمینی). آنکه اساس تو برین گل نهاد کعبۀ جان در حرم دل نهاد. نظامی. تا روی تو قبلۀ نظر کردم از کوی تو کعبۀ دگر کردم. عطار. سعدی ره کعبۀ رضا گیر ای مرد خدا ره خدا گیر. سعدی. آرزومند کعبه را شرطست که تحمل کند نشیب و فراز. سعدی. بر در کعبه سائلی دیدم که همی گفت و میگرستی خوش. سعدی. جامۀ کعبه را که می بوسند او نه از کرم پیله نامی شد. سعدی. ساربانا جمال کعبه کجاست که بمردیم در بیابانش. سعدی. عاکفان کعبۀجلالش به تقصیر عبادت معترف. (گلستان سعدی). ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی کاین ره که تو میروی به ترکستان است. سعدی. روی من در تست آمد شد به سوی دیگران من درون کعبه ام هرسو که رو آرم رواست. سلمان ساوجی. با خامه کی توانم وصف تو قطع کرد کعبه کجا و رهروی نی سوارها. واعظ قزوینی. کعبه و دیر هردو در کار است آسیا را دو سنگ می باید. سراج قمری. - کعبۀ آمال، قبلۀ آرزوها. امیدگاه انسانی. - کعبۀ جان، کنایه از مراد و مقصد جان. (آنندراج). - کعبۀ جهان گرد، کنایه از آفتاب و خورشید است. (ناظم الاطباء) (آنندراج). - کعبۀ رهرو، کنایه از آفتاب جهانگرد است. (برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). - کعبۀ محرم نشان، کنایه از خورشید جهانگرد. (آنندراج) (ناظم الاطباء). - کعبۀ مقصود، کعبۀ منظور. کعبه که مقصد راهرو است. کعبۀ مورد نظر طالب: یارب این کعبۀ مقصود تماشاگه کیست که مغیلان طریقش گل و نسرین من است. حافظ. رجوع به حج و مسجد الحرام شود. - امثال: چو کفر از کعبه برخیزد کجا ماند مسلمانی. (از مجموعۀ امثال هند). ، صوفیان مقام وصلت را کعبه گویند. (کشاف اصطلاحات الفنون) ، نبی علیه السلام در تداول فرقۀ سبعیه. (کشاف اصطلاحات الفنون)
اسم بیت الله. در اصل به معنی مرتفع است چون بنای کعبه از زمین مرتفع و بلند است لهذا کعبه نام کردند یا مرتفع است از روی مراتب. (غیاث). قبله. (نصاب). بنیه. ذات الورع. حمساء. خانه خدای. بیت الله. بیت الحرام. بیت عتیق. بیت العتیق. (یادداشت مؤلف). ناصرخسرو در سفرنامه وصف دقیقی از مکه و مسجد الحرام و کعبه و آداب حج دارد و مشاهدات خود را در سال 442 هَ. ق. هرچه گویاتر بیان کرده است. وی پس از شرح شهر مکه و وصف مسجد حرام درباره کعبه نویسد: خانه کعبه میان ساحت مسجد است مربع طولانی که طولش از شمال به جنوب است و عرضش از مشرق به مغرب و طولش سی ارش است و عرضش شانزده و در خانه سوی مشرق است و چون در خانه روند رکن عراقی بر دست راست باشد و رکن حجرالاسود بر دست چپ و رکن مغربی جنوبی را رکن یمانی گویند و رکن شمالی مغربی را رکن شامی گویند و حجرالاسود در گوشۀ دیوار به سنگی بزرگ اندر ترکیب کرده اند ودر آنجا نشانده چنانکه چون مردی تمام قامت بایستد باسینۀ او مقابل باشد و حجرالاسود به درازی بدستی و چهار انگشت باشد و به عرض هشت انگشت باشد و شکلش مدوراست و از حجر الاسود تا در خانه چهار ارش است و آنجارا که میان حجر الاسود و در خانه است ملتزم گویند و در خانه از زمین به چهار ارش برتر است. چنانکه مردی تمام قامت بر زمین ایستاده برعتبه رسد و نردبان ساخته اند از چوب چنانکه بوقت حاجت در پیش در نهند تامردم برآن بر روند و در خانه روند و آن چنان است که بفراخی ده مرد بر پهلوی هم بدانجا بر توانند رفت و فرود آیند و زمین خانه بلند است بدین مقدار که گفته شد. صفت در کعبه: دری است از چوب ساج به دو مصراع وبالای در شش ارش و نیم است و پهنای هر مصراعی یک گزوسه چهار یک چنانکه هر دو مصراع سه گزو نیم باشد و روی در فراز هم نبشته است و بر آن نقره کاری دایره ها وکتابتها نقاشی منبت کرده اند و کتابتهای بزر کرده و سیم سوخته دررانده و این آیت را تا آخر برآنجا نوشته ’ان اول بیت وضع للناس للذی ببکه’ الاَّیه. و دو حلقۀ نقره گین بزرگ که از غزنین فرستاده اند بر دو مصراع در زده چنانکه دست هرکس که خواهد بدان نرسد و دو حلقۀ دیگر نقره گین خردتر از آن هم بر دو مصراع در زده چنانکه دست هرکس خواهد بدان رسد و قفل بزرگ از نقره بر این دو حلقۀ زیرین بگذرانیده که بستن در بدان باشد و تا آن قفل برنگیرنددر گشوده نشود. صفت اندرون کعبه: عرض دیوار یعنی ثخانتش شش شبر است و زمین خانه را فرش از رخام است همه سپید و در خانه سه خلوت کوچک است بر مثال دکانها یکی مقابل در و دو برجانب شمال و ستونها که در خانه است و در زیر سقف زده اند همه چوبین است چهار سو تراشیده از چوب ساج الا یک ستون مدور است و از جانب شمال تخته سنگی رخام سرخ است طولانی که فرش زمین است و می گویند که رسول علیه الصلوه و السلام بر آنجا نماز کرده است و هر که آن را شناسد جهد کند که نماز بر آنجا کند و دیوار خانه به همه تخته های رخام پوشیده است از ایوان و بر جانب غربی شش محراب است از نقره ساخته و به میخ بر دیوار دوخته هریکی به بالای مردی به تکلف بسیار از زر کاری و سواد سیم سوخته و چنان است که این محرابها از زمین بلندتر است و مقدار چهار ارش دیوار خانه از زمین برتر نهاده است و بالاتر از آن همه دیوار از رخام است تا سقف به نقارت و نقاشی کرده و اغلب به زر پوشیده هر چهار دیوار و در آن سه خلوت که صفت کرده شد که یکی در رکن عراقی است و یکی دررکن شامی و یکی در رکن یمانی در هر سو بیغوله دو تخته چوبین به مسمار نقره بر دیوارها دوخته اند و آن تخته ها از کشتی نوح علیه السلام است. هرتخته پنج گز طول و یک گز عرض دارد و در آن خلوت که قفای حجرالاسود است دیبای سرخ در کشیده اند و چون از در خانه در روند بر دست راست زاویۀ خانه چهار سو کرده مقدار سه گز درسه گز و در آنجا درجه ای است که راه آن بام خانه است و دری نقره گین به یک طبقه بر آنجا نهاده و آن را باب الرحمه خوانند و قفل نقره گین بر او نهاده باشد و چون بر بام شدی دری دیگر است افکنده همچون در بامی هردو روی آن در نقره گرفته و بام خانه به چوب پوشیده است و همه پوشش را به دیبا در گرفته چنانکه چوب هیچ پیدا نیست و بر دیوار پیش خانه از بالای چوبها کتابه ای است زرین بر دیوار آن دوخته و نام سلطان مصر بر آنجا نوشته که مکه گرفته و از دست خلفای بنی عباس بیرون برده - و آن المعز لدین الله بوده است - و چهار تختۀنقره گین بزرگ دیگر است برابر یکدیگر هم بر دیوار خانه دوخته به مسمارهای نقره گین و بر هریک نام سلطانی از سلاطین مصر نوشته که هریک از ایشان بروزگار خود آن تخته ها فرستاده اند و اندر میان ستونها سه قندیل نقره ای آویخته است و پشت خانه به رخام یمانی پوشیده است که همچون بلور است و خانه را چهار روزن است به چهارگوشه و بر هر روزنی از آن تخته ای آبگینه نهاده که خانه بدان روشن است و باران فرو نیاید و ناودان خانه از جانب شمال است بر میانۀ جای و طول ناودان سه گز است. و سرتاسر بزر نوشته است. و جامه ای که خانه بدان پوشیده بود سپید بود و بدو موضع طراز داشت. طرازی را یک گز عرض و میان هردو طراز ده گز به تقریب و زیر و بالا به همین قیاس. چنانکه بواسطۀ دو طراز علوخانه به سه قسمت بود هریک به قیاس ده گز و بر چهار جانب جامه محرابهای رنگین بافته اند و نقش کرده و به زر رشته و پرداخته بر هر دیواری سه محراب یکی بزرگ بر میان و دو کوچک بر دو طرف چنانکه بر چهار دیوار دوازده محراب است... (سفرنامۀ چ دبیرسیاقی صص 94- 98). یاقوت در قرن هفتم در معجم البلدان کعبه را از قول بشاری چنین توصیف می کند: کعبه در وسط مسجدالحرام قرار دارد و بشکل مربع است و در آن از زمین باندازۀ قامتی بلندتر است و آن را دو لت می باشد که هر لتی از صفحات نقرۀ آب طلا داده شده پوشیده شده است و بطرف مشرق قرار گرفته. طول مسجد الحرام سیصد و هفتاد ذراع و عرض آن 315 ذراع میباشد در حالی که طول کعبه 24 ذراع و یک وجب است و عرض آن 23 ذراع و یک وجب است. اندازۀ دور حجر 25 ذراع و از آن طوف صد ذراع و هفت ذرع است بلندی آن بجانب آسمان 27 ذراع و حجر بطرف شام است و در آن ’میزاب’ می گردد و دیوارها و زمین آن از سنگ مرمر است و آن را حطیم می نامند. طواف در پشت آن قرار دارد. نمازگزاری بسوی آن جائز نیست. حجرالاسود بر رکن شرقی در مقابل باب است. قبۀ زمزم مقابل باب است و طواف بین این دو قرار گرفته و در عقب این دو قبه الشراب است و در آن حوضی است. مقام ابراهیم در وسط بیتی است که در آن باب قرار دارد و آن به بیت نزدیکتر از زمزم می باشد و بر آن صندوق آهنی است که طول آن از قامت انسانی برتر است و آن از پارچه پوشیده شده. مقام در هر موسم حجی بطرف بیت رفع می شود و چون باز گردیده شد بر روی آن صندوق چوبی که دارای دری است قرار می گیرد. این در از ایام نماز باز می گردد و چون امام سلام داد آن را دست می کشد و سپس در آن را می بندد و در آن اثر پای ابراهیم می باشد و آن سیاه رنگ و بزرگتر از حجرالاسود است. طواف از رمل فرش شده و مسجد از سنگ ریزه و بر گرد صحن سه رواق می گردد که بر روی ستونهای مرمرین قرار دارد و این ستونها را مهدی از اسکندریه بر روی آب تا جده آورده است. یاقوت بعد از تاریخ کعبه و طرز ساختمان آن بوسیلۀ ابراهیم و سختی هایی که برکعبه گذشته است سخن می گوید. حمدالله مستوفی در قرن هشتم وصف کعبه در نزهه القلوب چنین آرد: مسجد حرام اندر میان شهر است و صحن از طواف گاه حجاج و خانه کعبه بر میان آن صحن است و آنکه در جامع های بلاد بر میان صحن عمارتی سازند جهت مناسبت با مسجد حرام و کعبه باشد و مسجد حرام را چهار در است باب بنی شیبه برطرف عراقی است. و مایل شمال و باب صفا بر طرف شرقی است. در عهد رسول پنج سال پیش از مبعث قوم قریش خانه کعبه را عمارت کردند به درختهایی که نجاشی پادشاه حبشه جهت کلیسای انطاکیه براه دریا به شام می فرستاد و حق تعالی آن کشتی را غرق کرد و آن چوبها را به جده انداخته و مکیان به اجازت او بردند و خانه کعبه بدان مسقف گردانیدند و چهار قائمۀ چوبین در زیر سقفش وضع کردند و حضرت رسول براه حکمی به دست مبارک خود بتراضی قریش حجرالاسود را بیرون خانه کعبه در رکن عراقی نشاند بر بلندی کم از قامتی تا دست در آن توان مالید وآن رکن مایل شرقی است و مقام ابراهیم و زمزم نزدیک اوست و رکنی که مایل شمالی است رکن شامی گویند و رکنی که مایل غربی است رکن حبش گویند و آنکه جنوبی است رکن یمانی گویند و دری یک مصراعی بر در خانه کعبه نشاندند و رویش را در نقره گرفتند از آهوان نقره که در چاه زمزم یافته بودند. در عهد عبدالله بن زبیر چون بنی امیه دیوار کعبه را بسنگ منجنیق خراب کرده بودند و او آن را عمارت کرد و خانه را بزرگتر و دو در گردانید و حجرالاسود در اندرون خانه کعبه در دیوار نشاند وگفت که چون رسول فرمود که حجرالاسود از خانه کعبه است باید که در اندرون کعبه باشد. بعد از او حجاج بن یوسف ثقفی وضع عمارت او باطل کرد و حجرالاسود را بیرون آورد چنانکه رسول کرده بود بر رکن شمالی که عراقی گویند نشاند و خانه با قدر اول برد و یک در ساخت و طول آن خانه بیست و چهارگز و بدستی در عرض بیست و سه گز و بدستی است و مساحتش پانصد و هفتاد و پنج گز باشدو مساحت اندرون خانه کعبه چهارصد و چهل و چهار گز است و علو آن خانه بر بیرون بیست و هفت گز است. و بامش بقلعی اندوده و ناودان سیمین دارد بطرف راست و درچپ خانه زمزم است و اول کسی که آن خانه را جامه پوشانید تبع یمن، اسعد، ابوکرب حمیری بود و او معاصر بهرام گور و قصی پنجم پدر حضرت رسول بوده است. (نزهه القلوب چ دبیرسیاقی ص 5- 6). کعبه در قرن سیزدهم هجری بدین شرح وصف شده است: مسجدالحرام در وسط شهرمکه واقع است که بخاطر فضیلت همان مسجد این شهر به ام القری شهرت یافته است و خانه معروف کعبه که بنا بگفتۀمورخین اسلامی حضرت ابراهیم آن را بنا کرده در مسجد الحرام واقع است و خلفای اسلامی و پادشاهان هریک که بر آنجا دست یافته اند از زمان حضرت محمد تاکنون در زیبایی و تزیین مسجدالحرام کوشیده اند بطوری که از وضع سابق و تزیینات قدیمی آن چیزی اکنون بجای نمانده است. مسجد الحرام صحن وسیع و با شکوهی دارد در اطراف آن طاقنماهائی روی ستونهائی بلند زده شده است و وسط آن ستونها گنبدهای کوچک بسیار دیده میشود و در گوشه های مسجد مناره ها بنا شده است. بسیاری از مساجد دیگر که در شهرهای اسلامی و بخصوص سوریه ساخته اند از روی نقشۀ ساختمان مسجد الحرام بنا شده است. خانه کعبه عبادتگاه مسلمانان در وسط صحن واقع شده و آن عبارت است از یک بنای سنگین بشکل مکعب که ارتفاع آن 40 پا و طولش 18 پا و عرض آن 14 پا می باشد. و جز یک در که باندازۀ 7 پا از زمین بلند است در دیگری ندارد و برای رفتن بداخل آن از نردبان متحرکی که در ایام حج در آنجا نصب می کنند استفاده میشود و داخل کعبه از سنگهای مرمر فرش شده و قندیلهای زرین بسیار در اطراف آن آویزان و اطراف آن را با کتیبه های قیمتی تزیین کرده اند. تزیینات داخلی کعبه و اشیاء قیمتی آن همیشه مورد گفتگو بوده است و مسافران بسیار از آن ذکر کرده اند. در قسمت بیرون خانه کعبه در یک قطعه از دیوارهای خارجی آن حجرالاسود سنگ معروف بکار رفته این سنگ چنانچه مسلمانان گویند، فرشتگان آن را از بهشت آورده اند تا ابراهیم هنگام بنای خانه پای خود را روی آن نهد قطرش ازمساحت هفت قیراط زیادتر نیست و ما چیز مقدسی سراغ نداریم که زمانی دراز مورد احترم و تعظیم مردم باشد همانند حجرالاسود که از قرنها پیش از اسلام تاکنون مورداحترام و تکریم مردم است. خانه کعبه را در هر سال با روپوش سیاهی می پوشانند که همه سمت آن جز جای حجرالاسود و چند قدم از زمین بقیۀ آن را پوشیده است و چون موسم حج شد در قسمت بالای پردۀ کعبه نواری کمربندی میدوزند که آیات قرآنی روی آن زردوزی شده است. در صحن مسجد الحرام یک ساختمان چهار گوش است که بر روی چشمۀ آبی که در آنجا است بنا شده و آن چشمه را چنانکه گویند هنگامی که هاجر تشنگی فرزندش اسماعیل را دیدو سراسیمه در آن دره برای پیدا کردن آب به این سو وآن سو میدوید و برای اینکه جان دادن بچۀ خود را ازشدت تشنگی نبیند رو از او گردانده بود، فرشته ای در آن بیابان ظاهر ساخت و بدینوسیله آن دو را از تشنگی نجات داد. (تلخیص از ترجمه تمدن اسلام و عرب تألیف گوستاو لوبون ترجمه فخر داعی ص 41 و 42) : یا ایهاالدین آمنو لاتقتلوا الصید و انتم حرم و من قتله منکم متعمداً فجزاء مثل ماقتل من النعم یحکم به ذواعدل منکم هدیاً بالغ الکعبه او کفاره طعام مساکین اوعدل ذلک صیاماً لیذوق و بال امره... (قرآن 95/5). جعل الله الکعبه البیت الحرام قیاماً للناس و الشهر الحرام و الهدی و القلائد ذلک لتعلموا ان الله یعلم ما فی السموات و ما فی الارض وان الله بکل شی ٔ علیم. (قرآن 97/5). کعبه را می که خواست کرد خراب سوره الفیل را بده تفصیل. ناصرخسرو. پریر قبلۀ احرار زاولستان بود چنانکه کعبه ست امروز اهل ایمان را. ناصرخسرو. چو کار کعبۀ ملک جهان بدان آمد که باد غفلت بربود ازو همی استار. ابوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی ص 369). در راه خدا دو کعبه آمد منزل یک کعبۀ صورت است و یک کعبۀ دل تا بتوانی عمارت دلها کن بهتر ز هزار کعبه باشد یک دل. خواجه عبدالله انصاری. گفت نی گفتمش چو گشتی باز مانده از هجر کعبه دل بدو نیم. ناصرخسرو. گر دو شود قبله مان نی عجبی بس از آنک او به شماخی نهاد کعبۀ دیگر بنا. خاقانی. نزدمن کعبۀ کعبه است خراسان که ز شوق کعبه را محرم گردان به خراسان یابم. خاقانی. راهی است ورا به کعبۀ مجد بی زحمت ناقه و بیابان. خاقانی. آنم که با دو کعبه مرا حق خدمت است آری بر این دو کعبه توان جان نثار کرد. خاقانی. رود کعبه در جامۀ سبز عیدی مگر بزم خاقان ایران نماید. خاقانی. بدست آز مده دل که بهر فرش کنشت ز بام کعبه ندزدند مکیان دیبا. خاقانی. کامروز حلقۀ در کعبه ست آسمان حلقه زنان خانه معمور چاکرش. خاقانی. درگاه او را مقصد آمال و امانی و کعبۀ مطالب و مبانی ساخته بودند. (ترجمه تاریخ یمینی). آنکه اساس تو برین گل نهاد کعبۀ جان در حرم دل نهاد. نظامی. تا روی تو قبلۀ نظر کردم از کوی تو کعبۀ دگر کردم. عطار. سعدی ره کعبۀ رضا گیر ای مرد خدا ره خدا گیر. سعدی. آرزومند کعبه را شرطست که تحمل کند نشیب و فراز. سعدی. بر در کعبه سائلی دیدم که همی گفت و میگرستی خوش. سعدی. جامۀ کعبه را که می بوسند او نه از کرم پیله نامی شد. سعدی. ساربانا جمال کعبه کجاست که بمردیم در بیابانش. سعدی. عاکفان کعبۀجلالش به تقصیر عبادت معترف. (گلستان سعدی). ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی کاین ره که تو میروی به ترکستان است. سعدی. روی من در تست آمد شد به سوی دیگران من درون کعبه ام هرسو که رو آرم رواست. سلمان ساوجی. با خامه کی توانم وصف تو قطع کرد کعبه کجا و رهروی نی سوارها. واعظ قزوینی. کعبه و دیر هردو در کار است آسیا را دو سنگ می باید. سراج قمری. - کعبۀ آمال، قبلۀ آرزوها. امیدگاه انسانی. - کعبۀ جان، کنایه از مراد و مقصد جان. (آنندراج). - کعبۀ جهان گرد، کنایه از آفتاب و خورشید است. (ناظم الاطباء) (آنندراج). - کعبۀ رهرو، کنایه از آفتاب جهانگرد است. (برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). - کعبۀ محرم نشان، کنایه از خورشید جهانگرد. (آنندراج) (ناظم الاطباء). - کعبۀ مقصود، کعبۀ منظور. کعبه که مقصد راهرو است. کعبۀ مورد نظر طالب: یارب این کعبۀ مقصود تماشاگه کیست که مغیلان طریقش گل و نسرین من است. حافظ. رجوع به حج و مسجد الحرام شود. - امثال: چو کفر از کعبه برخیزد کجا ماند مسلمانی. (از مجموعۀ امثال هند). ، صوفیان مقام وصلت را کعبه گویند. (کشاف اصطلاحات الفنون) ، نبی علیه السلام در تداول فرقۀ سبعیه. (کشاف اصطلاحات الفنون)
جمع واژۀ کعب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ کعب، به معنی هر بند استخوان و شتالنگ و استخوان بلند پشت پای که بستنگاه شراک باشد. (آنندراج). و رجوع به کعب شود، تو بر تو نشستن ریم. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
جَمعِ واژۀ کَعب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ کعب، به معنی هر بند استخوان و شتالنگ و استخوان بلند پشت پای که بستنگاه شراک باشد. (آنندراج). و رجوع به کعب شود، تو بر تو نشستن ریم. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
احمد بن عبیدالله بلخی کعبی مکنی به ابوالقاسم از معتزلیان بغداد بود و شاگرد خیاط معتزلی که بسال 319 ه. ق. درگذشت. او راست: اوائل الادله فی اصول الدین. تجریدالجدل. تهذیب فی الجدل. (یادداشت مؤلف). کعبی درباره ’مباح’ نظری دارد که مورد بحث و رد علمای اصول است. او می گوید: فعل مباح وجود ندارد. چه ترک حرام که واجب است محقق نمیشود مگر در فعل مباح و بعبارت دیگر فعل مباح لازم ترک واجب است و از آنجا که ملزوم و لازم نمی توانند احکام مختلف داشته باشند بناچار فعل مباح نمی تواند حکمی برخلاف ترک حرام که واجب است داشته باشد و بالنتیجه نمی تواند موجود باشد و بنابراین اباحه از تحت حکم خارج است. البته این نظر مورد توجه واقع نشده است و در اکثر کتب اصول این رأی مورد نقض واقع گردیده است. رجوع به ضحی الاسلام ج 3 ص 33 و خاندان نوبختی و تاریخ الخلفاء ص 256 و بیان الادیان ذیل کعبیه و معالم الاصول ص 68 چ عبدالرحیم شود
احمد بن عبیدالله بلخی کعبی مکنی به ابوالقاسم از معتزلیان بغداد بود و شاگرد خیاط معتزلی که بسال 319 هَ. ق. درگذشت. او راست: اوائل الادله فی اصول الدین. تجریدالجدل. تهذیب فی الجدل. (یادداشت مؤلف). کعبی درباره ’مباح’ نظری دارد که مورد بحث و رد علمای اصول است. او می گوید: فعل مباح وجود ندارد. چه ترک حرام که واجب است محقق نمیشود مگر در فعل مباح و بعبارت دیگر فعل مباح لازم ترک واجب است و از آنجا که ملزوم و لازم نمی توانند احکام مختلف داشته باشند بناچار فعل مباح نمی تواند حکمی برخلاف ترک حرام که واجب است داشته باشد و بالنتیجه نمی تواند موجود باشد و بنابراین اباحه از تحت حکم خارج است. البته این نظر مورد توجه واقع نشده است و در اکثر کتب اصول این رأی مورد نقض واقع گردیده است. رجوع به ضحی الاسلام ج 3 ص 33 و خاندان نوبختی و تاریخ الخلفاء ص 256 و بیان الادیان ذیل کعبیه و معالم الاصول ص 68 چ عبدالرحیم شود
چهارگوشه کرده شده. (غیاث) (از منتهی الارب). و رجوع به تکعیب شود، هر جسمی که شش سطح مربع وی را احاطه کرده باشد. (ناظم الاطباء). جسمی که دارای شش سطح باشد. (از تعریفات جرجانی). شکلی است مجسم همچون کعبتین نرد گرد بر گرد او شش مربع تا درازا و پهناو بالای او یکسان باشد. (التفهیم ص 25). در اصطلاح هندسه، جسمی باشد که محیط است بر او شش سطح مربع، متساویه الاضلاع و الزوایا بر هیأت کعب نرد، و این شکل را شکل ارضی نیز گویند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شش وجهی منتظم، شکلی فضایی است که از شش وجه مربع شکل مساوی تشکیل شده است. (فرهنگ اصطلاحات علمی) : بفرمود تا خانه مکعب مسطح بنا کردند و سطوح او را به گچ و مهره مصقل گردانیدند. (سندبادنامه ص 64). - جسم مکعب، هر جسم که دارای شش سطح مساوی باشد. (ناظم الاطباء). ، مجازاً، به ضلع مکعب نیز اطلاق گردد. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، (اصطلاح ریاضی) حاصل ضرب جذر در مجذور. (ناظم الاطباء). حاصل ضرب عددی در مجذور خود و آن را کعب نیز گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون) : چون عدد را به مثل خویش زنی و آنچه گرد آید هم بدو زنی مکعب کرده آید، چون سه کاندر سه زنی نه شود و این مال است، چون او را به سه زنی بیست و هفت آید، این مکعب است... و گروهی از بهر سبک کردن سخن مکعب را کعب خوانند. (از التفهیم ص 43). فرهنگستان ایران ’توان سوم’ را در حساب بجای این کلمه پذیرفته است. و رجوع به توان در همین لغت نامه شود. - عدد مکعب، حاصل ضرب جذر در مجذور. (ناظم الاطباء). ، چادر منقش و رنگارنگ. (ناظم الاطباء). برد بنگار. (مهذب الاسماء). برد و جامۀ نگارکرده به شکل کعب. (از اقرب الموارد). جامه و چادر، جامۀ نوردیده به نورد شدید. (آنندراج). جامه ای که به سختی پیچیده و تا کرده باشند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پستان برآمده. (آنندراج) : ثدی مکعب، پستانی چند بجولی شده. (مهذب الاسماء). پستان برآمده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، زنی که نارپستان باشد. (غیاث) ، مأخوذ از تازی، کعب دار و پایه دار. (ناظم الاطباء)
چهارگوشه کرده شده. (غیاث) (از منتهی الارب). و رجوع به تکعیب شود، هر جسمی که شش سطح مربع وی را احاطه کرده باشد. (ناظم الاطباء). جسمی که دارای شش سطح باشد. (از تعریفات جرجانی). شکلی است مجسم همچون کعبتین نرد گرد بر گرد او شش مربع تا درازا و پهناو بالای او یکسان باشد. (التفهیم ص 25). در اصطلاح هندسه، جسمی باشد که محیط است بر او شش سطح مربع، متساویه الاضلاع و الزوایا بر هیأت کعب نرد، و این شکل را شکل ارضی نیز گویند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شش وجهی منتظم، شکلی فضایی است که از شش وجه مربع شکل مساوی تشکیل شده است. (فرهنگ اصطلاحات علمی) : بفرمود تا خانه مکعب مسطح بنا کردند و سطوح او را به گچ و مهره مصقل گردانیدند. (سندبادنامه ص 64). - جسم مکعب، هر جسم که دارای شش سطح مساوی باشد. (ناظم الاطباء). ، مجازاً، به ضلع مکعب نیز اطلاق گردد. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، (اصطلاح ریاضی) حاصل ضرب جذر در مجذور. (ناظم الاطباء). حاصل ضرب عددی در مجذور خود و آن را کعب نیز گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون) : چون عدد را به مثل خویش زنی و آنچه گرد آید هم بدو زنی مکعب کرده آید، چون سه کاندر سه زنی نه شود و این مال است، چون او را به سه زنی بیست و هفت آید، این مکعب است... و گروهی از بهر سبک کردن سخن مکعب را کعب خوانند. (از التفهیم ص 43). فرهنگستان ایران ’توان سوم’ را در حساب بجای این کلمه پذیرفته است. و رجوع به توان در همین لغت نامه شود. - عدد مکعب، حاصل ضرب جذر در مجذور. (ناظم الاطباء). ، چادر منقش و رنگارنگ. (ناظم الاطباء). بُردِ بنگار. (مهذب الاسماء). برد و جامۀ نگارکرده به شکل کعب. (از اقرب الموارد). جامه و چادر، جامۀ نوردیده به نورد شدید. (آنندراج). جامه ای که به سختی پیچیده و تا کرده باشند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پستان برآمده. (آنندراج) : ثدی مکعب، پستانی چند بجولی شده. (مهذب الاسماء). پستان برآمده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، زنی که نارپستان باشد. (غیاث) ، مأخوذ از تازی، کعب دار و پایه دار. (ناظم الاطباء)
دو تاس تثنیه کعبه دو مهره شش پهلوی بازی نرد که معمولا از استخوان سازند دو طاس نرد: (گر شاه سه شش خواست سه یک زخم افتاد تاظن نبری که کعبتین داد نداد) (ازرقی) یا راست بودن کعبتین. بدرستی و امانت بازی (نرد) کردن مقابل. کعبتین کژ در میان آوردن: (تا حریف ظریف و کعبتین راست و مجاهز امین نباشد در ان شروع نشاید پیوست)، یا کعبتین دشمن (خصم عدو) مالیدن (باز مالیدن)، آوردن نقشی که بتواند نقش حریف را باطل کند و او را مغلوب سازد، در مقابل داو کردن حریف کعبتین را بعلامت تسلیم و قبول باخت بملایمت پیش خصم گذاشتن، بنرمی و مجاملت عمل دشمن را خنثی کردن و خطر و ضرر او را از خود دور ساختن: (چون دشمن بمزید استیلا و بمزیت استعلا مستثنی شد، . . و رعیت در معرض تلف و هلاک آیند کعبتین دشمن بلطف باز مالند و مال را سپر ملک و ولایت و رعیت گردانند)، یا کعبتین دغل انداختن، کعبتین کژ در میان آوردن: (منداز کعبتین دغل در بساط حسن در نرد عشق برد حریفی که باخت پاک)، (واله هردوی) یا کعبتین کژ در میان آوردن، (از بازی نرد ماخوذ است) نا درستی کردن در هنگام انداختن کعبتین و شاید حیله ای شبیه به طاس گرفتن امروز باشد: و نیز اگر خواهی که کعبتین کژ در میان آوری هم بران اطلاع افتد
دو تاس تثنیه کعبه دو مهره شش پهلوی بازی نرد که معمولا از استخوان سازند دو طاس نرد: (گر شاه سه شش خواست سه یک زخم افتاد تاظن نبری که کعبتین داد نداد) (ازرقی) یا راست بودن کعبتین. بدرستی و امانت بازی (نرد) کردن مقابل. کعبتین کژ در میان آوردن: (تا حریف ظریف و کعبتین راست و مجاهز امین نباشد در ان شروع نشاید پیوست)، یا کعبتین دشمن (خصم عدو) مالیدن (باز مالیدن)، آوردن نقشی که بتواند نقش حریف را باطل کند و او را مغلوب سازد، در مقابل داو کردن حریف کعبتین را بعلامت تسلیم و قبول باخت بملایمت پیش خصم گذاشتن، بنرمی و مجاملت عمل دشمن را خنثی کردن و خطر و ضرر او را از خود دور ساختن: (چون دشمن بمزید استیلا و بمزیت استعلا مستثنی شد، . . و رعیت در معرض تلف و هلاک آیند کعبتین دشمن بلطف باز مالند و مال را سپر ملک و ولایت و رعیت گردانند)، یا کعبتین دغل انداختن، کعبتین کژ در میان آوردن: (منداز کعبتین دغل در بساط حسن در نرد عشق برد حریفی که باخت پاک)، (واله هردوی) یا کعبتین کژ در میان آوردن، (از بازی نرد ماخوذ است) نا درستی کردن در هنگام انداختن کعبتین و شاید حیله ای شبیه به طاس گرفتن امروز باشد: و نیز اگر خواهی که کعبتین کژ در میان آوری هم بران اطلاع افتد
اگر پادشاهی در خواب بیند که به کعبه رفت، دلیل که از جانب حق تعالی بزرگیش زیاده گردد. اگر بیند که کعبه بیفتاد یا بسوخت، دلیل که حال خلیفه تباه گردد. اگر بیند که درکعبه بود، دلیل که از شر دشمن ایمن گردد. اگر بیند که روی به حجر الاسود نهاد، دلیل که حج بگذارد. اگر بیند که بر بام کعبه بود، دلیل که بیننده بدمذهب بود. جابر مغربی دیدن کعبه در خواب بر چهار وجه است. ، اول: خلیفه. ، دوم: امام. ، سوم: ایمان. ، چهارم:امنیت و ایمنی. ، یوسف نبی (ع) گوید:، دیدن رفتن به کعبه و ایمنی وسلامت بود - امام جعفر صادق (ع) دیدن کعبه درخواب خلیفه بود بر آن کس که کعبه قبله او بود و هر زیادت و نقصان که در آن بیند، دلیل بر خلیفه بود. اگر بیند که طواف کعبه می کرد، دلیل بر صلاح دین او بود و از خلیفه فائده یابد. اگر بیند که احرام بسته بود و روی در کعبه داشت، دلیل به زیادتی صلاح او بود. اگر بیند که سرای او کعبه بود و مردم آنجا را زیارت می کردند، دلیل که امانت مردم کند و حرمت یابد. محمد بن سیرین
اگر پادشاهی در خواب بیند که به کعبه رفت، دلیل که از جانب حق تعالی بزرگیش زیاده گردد. اگر بیند که کعبه بیفتاد یا بسوخت، دلیل که حال خلیفه تباه گردد. اگر بیند که درکعبه بود، دلیل که از شر دشمن ایمن گردد. اگر بیند که روی به حجر الاسود نهاد، دلیل که حج بگذارد. اگر بیند که بر بام کعبه بود، دلیل که بیننده بدمذهب بود. جابر مغربی دیدن کعبه در خواب بر چهار وجه است. ، اول: خلیفه. ، دوم: امام. ، سوم: ایمان. ، چهارم:امنیت و ایمنی. ، یوسف نبی (ع) گوید:، دیدن رفتن به کعبه و ایمنی وسلامت بود - امام جعفر صادق (ع) دیدن کعبه درخواب خلیفه بود بر آن کس که کعبه قبله او بود و هر زیادت و نقصان که در آن بیند، دلیل بر خلیفه بود. اگر بیند که طواف کعبه می کرد، دلیل بر صلاح دین او بود و از خلیفه فائده یابد. اگر بیند که احرام بسته بود و روی در کعبه داشت، دلیل به زیادتی صلاح او بود. اگر بیند که سرای او کعبه بود و مردم آنجا را زیارت می کردند، دلیل که امانت مردم کند و حرمت یابد. محمد بن سیرین