جدول جو
جدول جو

معنی کشوکث - جستجوی لغت در جدول جو

کشوکث
(کَ کَ)
شهرکی است (به ماوراءالنهر از فرغانه) آبادان و باکشت و برز بسیار. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کشوث
تصویر کشوث
گیاهی خزنده و زرد رنگ با ساقه های باریک و گل های ریز، خنگو
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
دهی است از بخش زابلی شهرستان سراوان واقع در سه هزارگزی جنوب زابلی کنار راه مالرو زابلی به ایران شهر. آب آن از قنات است و چون بر سر راه قرار دارد از مسافران نیزگذران می کنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
نام دوائی است که تخم آن را به سریانی دینارو به عربی بزرالکشوث خوانند. (برهان). گیاهی است شبیه به ریسمان که بر درخت می پیچد و بیخ در زمین نباشد و در آن لغات است کشوثا، کشوثاء، اکشوث. (آنندراج). عشقه باشد و آن گیاهی است که بر درخت پیچد وخشک کند. افتیمون. فقد. پرشن. حماض الارنب. فرغند. زحموک، سبع الکتان. خامول الکتان. قریعه الکتان. سبع الشعراء. سس. سن. سرند. (یادداشت مؤلف). هو شی ٔ یلتف علی الشوک و الشجر یشبه اللیف المکی لاورق له و له زهر صغار بیض فیه مراره و عفوصه و الغالب علیه جوهر المر. (ابوعلی در مفردات قانون). لیث گوید آن نباتی است که او را بیخ نبود رنگ اوزرد باشد و بر درخت خار و آنچه نزدیک او بود متعلق شود او را با نبید بیامیزند قوت او زیاد شود. (ترجمه صیدله). گیاهی است مانند ریسمان باریک بی برگ و ساق و مایل به زردی و تیرگی و بر خارها و گیاهان می تند و گلش ریزه و مایل بسفیدی و تخمش کوچکتر از تخم ترب و مایل به تندی وزردی. (تحفۀ حکیم مؤمن) : خورشید دلالت کند بر کشوث نیشکر و من. (التفهیم)
لغت نامه دهخدا
شهرکی است از ماوراءالنهر به نزدیکی بشت، کلسکان، یوکند، خشکاب. با کشت و برز بسیار و مردمانی درویش. (حدود العالم، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به حدود العالم چ دانشگاه ص 114 شود
لغت نامه دهخدا
سریانی تازی گشته از لاتینی} کاسکوتا {افرهنج از گیاهان افتیمون. یا کشوث رومی. افسنتین
فرهنگ لغت هوشیار
بچه ای که به هنگام خواب بی اختیار ادرار کند
فرهنگ گویش مازندرانی