جدول جو
جدول جو

معنی کشفی - جستجوی لغت در جدول جو

کشفی
(کَ شَ)
نام ایلی است که به آستارا در دهکدۀ کشفی از توابع اردبیل زندگی کنند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
کشفی
(کَ)
منسوب و متعلق به کشف. (از ناظم الاطباء). اهل کشف. رجوع به کشف و رجوع به ترکیب کشف و شهود شود
لغت نامه دهخدا
کشفی
(کَ)
یکی از شعرای باستانی است و از اشعارش در لغت نامۀ اسدی دو بیت ذیل بشاهد آمده است. (یادداشت مؤلف) :
بخواهم که شاها عنایت دهی
که باشد مرا عون تو پروبال.
؟ (لغت فرس چ اقبال ص 325).
زلف بر رخسار آن دلبر چو دیدم بیقرار
می بیندازم در آتش جان و دل چون داربوی.
؟ (لغت فرس ص 519)
شاعری است و او راست عوامل فرس به ترکی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
کشفی
(کُ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش آستارا از شهرستان اردبیل واقع در 8 هزارگزی باختر آستارا و دو هزارگزی شوسۀ آستارا به اردبیل با 163تن سکنه. آب آن از چشمه و رود و محصول آن غلات وصیفی و برنج و شغل اهالی زراعت و گله داری و تهیۀ زغال است راه آن ارابه رو است و دبستانی دارد. محل سکنای ایل کشفی این دهکده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
کشفی
یافتنی آشکاره منسوب به کشف مربوط به کشف: آنچه دانستنی و کشفی و کردنی باشد بداند و بگوید. (اوصاف الاشراف)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوفی
تصویر کوفی
از مردم کوفه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشتی
تصویر کشتی
نوعی ورزش که بین دو نفر انجام می شود و هر کدام سعی می کند با استفاده از فنون آن ورزش پشت دیگری را به زمین بیاورد
کشتی فرنگی: در ورزش نوعی کشتی که فنون آن از کمر به بالا اجرا می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کافی
تصویر کافی
آنکه یا آنچه شخص را از کسی یا چیزی بی نیاز می سازد، بی نیاز کننده، بسنده، لایق، کارآمد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشفی
تصویر تشفی
شفا یافتن، آرامش خاطر یافتن، بهبود و آسودگی قلب پیدا کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشتی
تصویر کشتی
از وسایل نقلیه ای که روی آب حرکت می کند، به انواع مختلف بزرگ، کوچک، جنگی و مسافربری، کشتی نوح مثلاً کنایه از وسیلۀ نجات دراصل نام کشتی بزرگی است که نوح پیغمبر ساخت و در طوفان عظیمی که رخ داد با آن جمعی از مردم و جانوران را نجات داد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشفت
تصویر کشفت
پراکندگی، پریشانی، پژمردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیفی
تصویر کیفی
چونی، مقابل کمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوفی
تصویر کوفی
منسوب به کوفه: اهل کوفه از مردم کوفه، خطی مخصوص از خطوط اسلامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشای
تصویر کشای
گشای
فرهنگ لغت هوشیار
سفینه، وسیه نقلیه ای که در روی آب حرکت میکند زورآزمائی دو تن با یکدیگر بدون بکار بردن آلات و اسباب بقصد بر زمین افکندن، هم نبرد، مصارعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشکی
تصویر کشکی
منسوب به کشک، بیهوده مزخرف: کشکی میگوید
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته کشنج کشنگ از گیاهان کشنج یربوز، دارو یی است که آنرا شش پنجه گویند بقله یمانیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشیف
تصویر کشیف
آشکار برهنه نمایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کافی
تصویر کافی
بسنده و بی نیاز کننده، وافی، شافی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشفی
تصویر تشفی
شفا جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشفی
تصویر اشفی
سنبه درفش در کفشگری
فرهنگ لغت هوشیار
مونث کشفی - و - سازمان پیشاهنگی مونث کشفی، جمع کشفیات: امور کشفیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیفی
تصویر کیفی
((کِ یا کَ))
دارای شکل کیف، قابل گذاشتن در کیف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشتی
تصویر کشتی
((کِ))
سفینه، قایق بزرگ، نوعی پیاله شراب، کسی غرق شدن بسیار افسرده و غمگین شدن
فرهنگ فارسی معین
((کُ))
ورزش دونفری که هدف از آن به پشت خواباندن یکی به وسیله دیگری است. مجازاً، تلاش و کوشش جسمی یا ذهنی بسیار سخت، زنار، کمربند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشفت
تصویر کشفت
((کَ شَ))
پراکنده، پریشان، سوم شخص مفرد ماضی از «کشفتن»
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشکی
تصویر کشکی
((کَ))
کنایه از بی پایه، بی اساس، خیالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کافی
تصویر کافی
بس کننده، بی نیازکننده، دارای کمیت، کیفیت یا دامنه ای مناسب برای تأمین نیاز یا تقاضا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشفی
تصویر تشفی
((تَ شَ فِّ))
شفا یافتن، بهبود جستن، آرامش خاطر یافتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کافی
تصویر کافی
بسنده، بس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کافی
تصویر کافی
Adequate, Enough, Sufficient
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کیفی
تصویر کیفی
Qualitative
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کافی
تصویر کافی
adequado, suficiente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کیفی
تصویر کیفی
qualitativo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کافی
تصویر کافی
ausreichend, genug
دیکشنری فارسی به آلمانی