جدول جو
جدول جو

معنی کشفاء - جستجوی لغت در جدول جو

کشفاء(کَ)
مؤنث اکشف، جبهه کشفاء، پیشانی که موی آن همچو دایره برگردیده باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ شِ کَ)
اشفی علیه اشفاءً، مشرف شد بر آن. یقال: اشفی المریض علی الموت، ای اشرف و لایستعمل الا فی الشّر. (منتهی الارب). اشاف الرجل علی الامر و اشفی، مشرف بر آن شد (از باب قلب است). (نشوءاللغه ص 16).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ شفا. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
مؤنث اکتف. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به اکتف شود
لغت نامه دهخدا
(نَ نِشَ تَ)
مقابل رمزاً. (یادداشت مؤلف). نامه یا تلگراف که در آن کلمات با معنی خود به کار رود. مقابل رمزاً که در آن کلمات باقرارداد قبلی در معانی خاص و قرار دادی بکار رود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
مؤنث اکلف. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). مونث اکلف، و گویند. ناقهکلفاء، ماده شتر سرخ سیاهی آمیخته. ج، کلف. (ناظم الاطباء) ، می. (منتهی الارب). شراب و خمر و می. (ناظم الاطباء). شرابی که از شدت سرخی به سیاهی زند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
کشاء (ک ش ء) . رجوع به کشاء شود
لغت نامه دهخدا
مکافاه. پاداش دادن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به مکافاه و مکافات شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
همتا و برابر و مثل و نظیر. (ناظم الاطباء). مثل. (از اقرب الموارد). مانند و برابر. (آنندراج). یقال ’لا کفاء له، ای لانظیر’ و ’هذا کفاؤه، ای مثله’ و ’الحمدﷲ کفاء الواجب’، ای مایکون مکافئاً له، ای مساو له. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). در تداول فارسی زبانان ’کفا’ بی همزۀ آخر بکار رود:
گفت آسمان، چو خانه ات آفاق و توچو بوم
من سقف بر سر تو، توام چون بوی کفا.
اسدی.
، توانائی. (منتهی الارب) (آنندراج). توانایی و طاقت. (ناظم الاطباء). یقال ’ما لی به قبل و لاکفاء’، ای طاقه المکافاءه. (منتهی الارب) ، پرده ای است از بالا تا پائین خیمه (یا خانه) از دنبالۀ آن، یا پاره ای در مؤخر خیمه، یا دو پارۀ جامه که بر یکدیگر دوخته در مؤخرخیمه دوزند، یا گلیم که بر خیمه اندازند چندانکه برزمین رسد. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از شرح قاموس) (از اقرب الموارد) (از آنندراج). دامن خیمه. (مهذب الاسماء)
جمع واژۀ کف ء. (ناظم الاطباء). ج کفؤ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (شرح قاموس) ، جمع واژۀ کفی ٔ. (از تاج العروس) (ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغه). رجوع به مفردات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
پاداش. (منتهی الارب) (آنندراج). پاداش و جزا، همتا و مانند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دوا کردن. تندرستی دادن کسی را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). بهتری دادن از مرض. (زمخشری). آسانی دادن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). شفا دادن. (ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 61) ، تندرستی خواستن برای کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، فروشدن آفتاب: شفت الشمس. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کلفاء
تصویر کلفاء
می سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنفاء
تصویر کنفاء
گوسبند لاغر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفاء
تصویر کفاء
مثل و نظیر، همتا و برابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفاء
تصویر کفاء
((کَ))
پاداش، جزا، نظیر، مانند
فرهنگ فارسی معین