جدول جو
جدول جو

معنی کشط - جستجوی لغت در جدول جو

کشط(رَ بَ نَ)
جل از پشت ستور برگرفتن، یقال کشط الجل عن الفرس، پوست شتر باز کردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، برهنه کردن، منه قوله تعالی ’واذا السماء کشطت’ (قرآن 11/81) ، ای قلعت کما یقلع السقف. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). باز بردن چیزی از روی چیزی. (ترجمان علامۀ جرجانی) ، ستردن چنانکه حرفی یا کلمه ای را از نامه و کتابی. (یادداشت مؤلف) : و کتب الابیوردی الی الخلیفه و کتب علی رأسها الخادم المعادی فأمر الخلیفه بکشط المیم ورد القصه فبقیت الخادم العادی. (یاقوت در معجم الادباء ج 6 ص 342) ، کشیدن ناخنه از روی چشم. (بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
کشط
برهنه کردن
تصویری از کشط
تصویر کشط
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کشم
تصویر کشم
(دخترانه)
نام دختر فرهاد پادشاه اشکانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کشف
تصویر کشف
لاک پشت، برای مثال بست به صد مهر بر اطراف شط / عقد محبت کشفی با دو بط (جامی۱ - ۵۲۰)، برج چهارم از دوازده برج فلکی، سرطان، کوزۀ بزرگ دهان گشاد، یخدان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشش
تصویر کشش
جذابیت، کشیدن، حمل کردن، در علم فیزیک نیرویی که به وسیلۀ جسم در حال کشیده شدن بر تکیه گاه خود وارد می شود، تمایل عاطفی، گرایش، ظرفیت پذیرش، تحمل، امتداد دادن مثلاً کشش صدا، کنایه از تلاش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشف
تصویر کشف
آشکار ساختن، پیدا کردن، برهنه کردن، پی بردن به چیزی که پیش از آن مجهول بوده، در تصوف ظهور حقایق غیبی بر سالک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشه
تصویر کشه
خطی که با قلم دیگر بکشند، تنگ چهارپایان، گدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشط
تصویر مشط
خرک، در موسیقی قطعۀ چوبی یا استخوانی کوچکی بر روی کاسۀ برخی سازهای زهی که سیم ها از روی آن رد می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشخ
تصویر کشخ
ریسمانی که خوشه های انگور را به آن می آویزند تا خشک شود
فرهنگ فارسی عمید
(کَ شَ طَ)
خداوندان شتر پوست باز کرده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ طی یی)
گروهی بوده اند از معتقدان به ذبایح و شهوت و حرص و مفاخرت را نیکو شمارند و گویند پیش از هرچیز زندجی عظیم موجود بود و از ذات خود پسری آفرید و آن را نجم الضیاءنامید و این گروه ولی را حی ثانی نامند و به قربان و هدایا و اشیاء نیکو معتقدند. (یادداشت لغت نامه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کشت
تصویر کشت
زراعت، کشاورزی، حرث
فرهنگ لغت هوشیار
ریسمانی که خوشه های انگور کشمش را بر بالای آن گذارند تا هوا خورد و خشک شود و آن جز آونگ است: (دختر رز برهنه آونگان مانده چون کشمش از فراز کشخ)، (نزاری قهستانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تهیگاه، شبه سفید از سنگهای گرانبها که چون چشم پنام بر گردن آویزند، رویگردانی بریدن پیوند، پایداری: در کار درد پهلو تهیگاه جمع کشوح بیماری تهیگاه که با داغ کردن به شود، درد پهلو ذات الجنب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشب
تصویر کشب
گوشتبارگی پر خوردن گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشاط
تصویر کشاط
کشتگر (سلاخ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشر
تصویر کشر
نان خشک، نرم خندیدن شکر خند زدن
فرهنگ لغت هوشیار
شانه زدن، چاپلوسی، شانه زبر شدن زبر شدن پوست شانه بافندگی، بند انگشت: در پا، استخوان شانه (مشط التکف)، خرک: در ساز های زهی، شن کش شانه شانه سر آلتی که با آن موها را مرتب کنند شانه، جمع امشاط مشاط، خرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشط
تصویر نشط
ربودن ربایش، گره زدن رسن، گزیده شدن، نیزه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشد
تصویر کشد
گاززدن به دندان بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشو
تصویر کشو
جعبه چوبی یا فلزی که میان میز یا اشکاف کار می گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشش
تصویر کشش
عمل بردن، تحمل، جذب، جاذبه، جلب
فرهنگ لغت هوشیار
برداشتگی پرده و پوشش از روی چیزی، نوپیدا کردگی، کشف اسرار کردن، پرده برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
دوغ خشک کرده، دوغ که پس از جوشانیدن خشک کنند آبجو کشک که درد ماست است پارسی است پارسی تازی گشته کوشک کشک پارسی تازی گشته کشک (کردی) کشک، بلغور برغول گندم نیمه کوفته را گویند و هم چنین آشی را که با گندم نیمکوفته پزند کشکبا، کوشک ایوان کشک ایوان نوعی از لبنیات که عبارتست از درد ماست یا دوغ که پس از جوشاندن خشک کنند پینو پینوک قروت، هیچ پوچ بیهوده. یا شیخ حسین کشکات را بساو. (مثل) بهمان کار اصلیت مشغول باش، یا کشک چی پشم چی ک چه موضوعی ک چه اصلی ک (در مقام انکار)، یا یعنی کشک. یعنی هیچ و پوچ. عکه عقعق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشم
تصویر کشم
یوز پلنگ بینی بریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشه
تصویر کشه
کاکل کفک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشی
تصویر کشی
خوبی و خوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسط
تصویر کسط
قسط بنگرید به قسط قسط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشط
تصویر قشط
کندن پوست، برکندن، برهنه کردن، زدن باچوبدستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشو
تصویر کشو
((کِ))
جعبه روباز جاسازی شده در داخل یک قفسه، کمد، یا میز که بتوان آن را بر روی تکیه گاهش به جلو و عقب برد و باز و بسته کرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشن
تصویر کشن
((کَ شَ یا ش))
گشن، پر، انبوه، فراوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشک
تصویر کشک
((کَ شْ))
ته مانده ماست یا دوغ که پس از جوشاندن خشک کنند، مجازاً، هیچ، پوچ، خود را سابیدن سرش به کار خودش بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشف
تصویر کشف
((کَ))
آشکار ساختن، پیدا کردن، پیدایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشش
تصویر کشش
آتراکسیون، میل، جاذبه، جذب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کشف
تصویر کشف
یافتن، یافته، پی برد، نویابی
فرهنگ واژه فارسی سره