- کشخان
- کشیخان، مرد بی غیرت، دیوث،
برای مثال تا نگویی چو شعر برخوانم / کاین چه بسیار گوی کشخانی ست (مسعودسعد - ۸۲)
معنی کشخان - جستجوی لغت در جدول جو
- کشخان
- کشخان: پارسی تازی گشته کشخان (دیوث) این طرفه که موبدی گرفته است بر یک دو کشیش رنگ کشخان (خاقانی) کشیخان (گویش گیلکی) ساحر درگر تویی شاعر زرگر منم کیست که باد بروت زین دو کشیخان برد (عبد الرزاق اسپهانی) غلتبان زن جلب زن قحبه دیوث: (ایا کشخان بد اصل ای سه پوشش علی نامی دریغ این نام بر تو)، (سنائی)
- کشخان ((کَ))
- بی غیرت، دیوث
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عمل و شغل کشخان: (چون تو ممدوح و من بر دو نان اینت بیخردگی و کشخانی)، (سنائی)
زمین های پیرامون ده که در آن ها زراعت کنند، آیش یا گردش زراعتی که هر سال محصول دیگری غیر از محصول سال قبل بکارند
زن جلب زن قحبه دیوث: (ایا کشخان بد اصل ای سه پوشش علی نامی دریغ این نام بر تو)، (سنائی)
زمین زراعت شده: (از حبوبات در همه کشمان نیست چندانکه در کشند بفخ)، (نزاری قهستانی)
Elastic, Stretchy
elástico
elastisch, dehnbar
elastyczny
эластичный
еластичний
elástico
élastique
elastico
elastisch, rekbaar
लचीला
elastis
مرنٌ , ليّنٌ
탄력 있는 , 신축성 있는
אלסטי , גמיש
弾力性のある , 弾力のある
esnek, elastik
elastsia, elastiki
ยืดหยุ่น , ยืดหยุ่น
স্থিতিস্থাপক , নমনীয়
لچکدار
پسوند متصل به واژه به معنای کشاننده مثلاً دامن کشان
در حال کشیدن و بردن
کشان کشان
کشان کشان: در حال کشیدن و بردن
در حال کشیدن و بردن
کشان کشان
کشان کشان: در حال کشیدن و بردن
خیمه ای که با یک ستون برپا کنند، گنبدی، خیمۀ سپاهی، چادر قلندری