جدول جو
جدول جو

معنی کشخان - جستجوی لغت در جدول جو

کشخان
کشیخان، مرد بی غیرت، دیوث، برای مثال تا نگویی چو شعر برخوانم / کاین چه بسیار گوی کشخانی ست (مسعودسعد - ۸۲)
تصویری از کشخان
تصویر کشخان
فرهنگ فارسی عمید
کشخان
(کَ / کِ)
دیوث و دیوث شخصی را گویند که زن او هرچه خواهد کند و او چشم از آن پوشیده دارد. (از برهان). ج، کشاخنه. کشیخان. در عربی زن جلب و بی غیرت در حق زن، کشخنه، کشخان خواندن کسی را و النون زائده، یکشیخ، زن جلب خواندن، یقال ’کشخه، اذا قال له یا کشخان’. (منتهی الارب). رشیدی کلمه را معرب پنداشته است. (از حاشیۀ برهان). زن جلب و بی غیرت درباره زن. (از ناظم الاطباء). بی غیرت. قرنان. دیوث. زن بمزد. قرمساق. غرزن. صفعان. قلتبان. غرطبان. قرطبان. (یادداشت مؤلف). هدایت در انجمن آرا نویسد: در فرهنگها و برهان همه به تقلید و اقتفای یکدیگر نوشته اند که به معنی دیوث و زن قحبه و مردی که زن خود را به عمل بد بیند و منع نکند، بلکه به آن عمل مایل و راغب باشد ومشتری را محرک و ب خانه خود خواند و تحقیق ترکیب این لفظ و لغت را ندانسته اند و آن را کشیخان به اضافۀیای تحتانی نیز گفته اند چنانکه حکیم خاقانی گفته:
این طرفه که موبدی گرفته ست
بر یک دو کشیش رنگ کشخان.
و حکیم سوزنی در هجو گفته:
به پیش کل به همین نرخ می هلد زن کور
نظیر نیست کل وکور را به کشخانی.
و کمال اسماعیل گفته:
نی نی بخدا اگر عمل جویم
اینهم همه ابلهی و کشخانی.
و عبدالرزاق اصفهانی گفته:
ساحر درگر توئی شاعر زرگر منم
کیست که باد و بروت زین دو کشیخان برد.
فقیر مؤلف گوید که کشن بضم، طالب نر شدن ماده است برای یار گرفتن چه انسان و چه حیوان شیخ نظامی در خسرو شیرین در نسب شبدیز گفته:
ز دشت آن کلّه را در هر قرانی
به کشن آید تکاور مادیانی.
کشیخان چه مردو چه زن یعنی طلب کننده و خواهندۀ نر و در لغت سهوی کرده اند و خوان را بی واو کرده اند و کشیخان نیز مصحف کشنخان است... - انتهی. اما این گفتۀ هدایت پایۀ تحقیقی ندارد: این کشخانان احمدحسن را فراموش کرده اند. (تاریخ بیهقی).
تا نگویی چو شعر برخوانم
کاین چه بسیارگوی کشخانیست.
مسعودسعد.
چند گویی که نیست در همه کش
مثل من هیچ خواجه و دهقان
من گرفتم که توبه کش خانی
تیز در سبلت تو ای کشخان.
دهقان علی شطرنجی
لغت نامه دهخدا
کشخان
کشخان: پارسی تازی گشته کشخان (دیوث) این طرفه که موبدی گرفته است بر یک دو کشیش رنگ کشخان (خاقانی) کشیخان (گویش گیلکی) ساحر درگر تویی شاعر زرگر منم کیست که باد بروت زین دو کشیخان برد (عبد الرزاق اسپهانی) غلتبان زن جلب زن قحبه دیوث: (ایا کشخان بد اصل ای سه پوشش علی نامی دریغ این نام بر تو)، (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
کشخان
((کَ))
بی غیرت، دیوث
تصویری از کشخان
تصویر کشخان
فرهنگ فارسی معین
کشخان
دیوث، زن جلب، زن قحبه، قواد
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کشمان
تصویر کشمان
زمین های پیرامون ده که در آن ها زراعت کنند، آیش یا گردش زراعتی که هر سال محصول دیگری غیر از محصول سال قبل بکارند
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
عمل کشخان. دیوثی. زن بمزدی:
به پیش کل به همین نرخ می هلد زن کور
نظیر نیست کل و کور را به کشخانی.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(کَ نَ)
مصغر کشخان: این کشخانک و دیگران چنان می پندارند که اگر من این شغل پیش گیرم ایشان را این وزیری پنهان کردن برود نخست گردن افگار کنم. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دیوث. بچشم خودبین. (برهان). کشخان. قواد. قلطبان. قلتبان. رجوع به کشخان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کشخانی
تصویر کشخانی
عمل و شغل کشخان: (چون تو ممدوح و من بر دو نان اینت بیخردگی و کشخانی)، (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشیخان
تصویر کشیخان
زن جلب زن قحبه دیوث: (ایا کشخان بد اصل ای سه پوشش علی نامی دریغ این نام بر تو)، (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشمان
تصویر کشمان
زمین زراعت شده: (از حبوبات در همه کشمان نیست چندانکه در کشند بفخ)، (نزاری قهستانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشمان
تصویر کشمان
((کِ))
کشت مان، زمین زراعت شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشسان
تصویر کشسان
مرنٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از کشسان
تصویر کشسان
Elastic, Stretchy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کشسان
تصویر کشسان
élastique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کشسان
تصویر کشسان
弾力性のある , 弾力のある
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کشسان
تصویر کشسان
esnek, elastik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از کشسان
تصویر کشسان
لچکدار
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از کشسان
تصویر کشسان
elastsia, elastiki
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کشسان
تصویر کشسان
ยืดหยุ่น , ยืดหยุ่น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کشسان
تصویر کشسان
স্থিতিস্থাপক , নমনীয়
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از کشسان
تصویر کشسان
אלסטי , גמיש
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کشسان
تصویر کشسان
有弹性的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کشسان
تصویر کشسان
elastico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کشسان
تصویر کشسان
탄력 있는 , 신축성 있는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کشسان
تصویر کشسان
elastis
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کشسان
تصویر کشسان
लचीला
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کشسان
تصویر کشسان
elastisch, rekbaar
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کشسان
تصویر کشسان
elástico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کشسان
تصویر کشسان
эластичный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کشسان
تصویر کشسان
elastyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کشسان
تصویر کشسان
elastisch, dehnbar
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کشسان
تصویر کشسان
elástico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کشسان
تصویر کشسان
еластичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی