- کشادن (مُ عَطْ طَ گُ تَ)
باز کردن. مفتوح کردن. گشودن. (ناظم الاطباء). گشادن. مقابل بستن. رجوع به گشادن در تمام معانی شود.
- کشادن بخت، کنایه از آمدن اقبال و رسیدن ایام سعادت. (آنندراج) :
تو بی دماغ شدی گلشن ازصفا افتاد
حنا ببند که بخت بهار بکشاید.
محسن تأثیر (از آنندراج).
رجوع به گشادن شود.
- کشادن رو، منبسط بودن روی. (آنندراج). گشادن روی. رجوع به گشادن شود.
- کشادن عالم، گرفتن عالم. (آنندراج). گشادن عالم. رجوع به گشادن شود.
- کشادن عطسه، جستن عطسه. (آنندراج). گشادن عطسه. رجوع به گشادن شود.
- کشادن نافه، مراد انتشارذمائم اخلاق. (آنندراج). گشادن نافه. رجوع به گشادن شود.
- کشادنامه، منشور. فرمان پادشاهی. (از ناظم الاطباء) (آنندراج). گشادنامه.
- ، عنوان کتابت و آنچه در سر کتابها نویسند. (ناظم الاطباء).
- ، پروانۀ معافی. (از ناظم الاطباء) (غیاث اللغات).
- ، طلاق نامه. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات). رجوع به گشادنامه شود
- کشادن بخت، کنایه از آمدن اقبال و رسیدن ایام سعادت. (آنندراج) :
تو بی دماغ شدی گلشن ازصفا افتاد
حنا ببند که بخت بهار بکشاید.
محسن تأثیر (از آنندراج).
رجوع به گشادن شود.
- کشادن رو، منبسط بودن روی. (آنندراج). گشادن روی. رجوع به گشادن شود.
- کشادن عالم، گرفتن عالم. (آنندراج). گشادن عالم. رجوع به گشادن شود.
- کشادن عطسه، جستن عطسه. (آنندراج). گشادن عطسه. رجوع به گشادن شود.
- کشادن نافه، مراد انتشارذمائم اخلاق. (آنندراج). گشادن نافه. رجوع به گشادن شود.
- کشادنامه، منشور. فرمان پادشاهی. (از ناظم الاطباء) (آنندراج). گشادنامه.
- ، عنوان کتابت و آنچه در سر کتابها نویسند. (ناظم الاطباء).
- ، پروانۀ معافی. (از ناظم الاطباء) (غیاث اللغات).
- ، طلاق نامه. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات). رجوع به گشادنامه شود
