- کسیح
- زمینگیر، ناتوان
معنی کسیح - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فراخ، وسیع، جای فراخ
جای وسیع و فراخ
می خرما، بوزه می جو، نان شکسته، گرد گوشت: گوشت خشک کوبیده
شکسته
مندک بی خریدار، پست
انگل مهمان ناخوانده، همسر شوهر، همتای، تیز رو تیز گام: مرد، همخوابه
شخص صدیق، مسح شده و لقب حضرت عیسی (ع) میباشد
شکسته، شکسته شده
پخشاب آب پخشیده بر زمین، وستر راهراه (عبای مخطط)
کس بودن، انسان بودن، باشخصیت بودن
شخصیت، فردیت، آدمیت، یک کس
درشتی ستبری ستبردرشت