جدول جو
جدول جو

معنی کسوتگری - جستجوی لغت در جدول جو

کسوتگری
(کِسْ وَ گَ)
پوشیدن، ترجمه. (ناظم الاطباء).
- کسوتگری کردن، ترجمه کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فسونگری
تصویر فسونگری
افسونگری، شغل و عمل افسونگر، جادوگری، افسون کردن
فرهنگ فارسی عمید
(فُ گَ)
افسون. فسون. فسون خواندن. فسون کردن:
پیش افسون آنچنان پریی
نتوان رفت بی فسونگریی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(کُ گَ)
اداره ای که کنسول یا کارمندانش در آن به کار مشغولند. قنسولگری. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کنسول (معنی اول) شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز. 85 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ)
منسوب به کبوتر. رجوع به کبوتر شود
لغت نامه دهخدا
(کُ سَ تَ / تِ)
گسستگی. (ناظم الاطباء). رجوع به گسستگی شود
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ)
اسم هندی مشک است. (فهرست مخزن الادویه) ، نوعی از زبد البحر را نامند که بسیار ضخیم است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(سَ گَ)
جانبداری. طرفداری. رفاقت. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ترزبانی ترجمانی، گزارشگری در این سروده نظامی خرد نامه ها را به لفظ دری ز یونان زبان کرد کسوت گری ترجمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنسولگری
تصویر کنسولگری
اداره که کنسول و کارمندانش در آن بکار مشغولند، قنسولگری
فرهنگ لغت هوشیار