جدول جو
جدول جو

معنی کسوت - جستجوی لغت در جدول جو

کسوت
لباس، جامه، پوشاک
تصویری از کسوت
تصویر کسوت
فرهنگ فارسی عمید
کسوت
(کِسْ وَ)
کسوه. رخت و لباس و جامه و پوشاک. (ناظم الاطباء).
- پیش کسوت، در اصطلاح زورخانه کاران، تقدم و سبق در پهلوانی کیفاً و زماناً.
- کسوت جان دادن، کنایه از خاصیت دادن است. (از ناظم الاطباء) (از برهان).
- ، حیات دادن و زنده کردن. (برهان) (ناظم الاطباء).
- کسوت جان کردن، کسوت جان دادن. (ناظم الاطباء). رجوع به کسوت جان دادن شود.
- کسوت کافوری، کنایه از برف که کوه و دشت را پوشانیده باشد. (برهان) (ناظم الاطباء).
، طریقه و روش آرایش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کسوت
(کِ)
دهی است از دهستان در کاسعیده بخش چهاردانگه شهرستان ساری. کوهستانی و جنگلی و معتدل و مرطوب است و210تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
کسوت
رخت و لباس و جامه و پوشاک و در اصطلاح ورزشکاران کسی که در کارهای ورزشی بیش از دیگران سابقه دارد
فرهنگ لغت هوشیار
کسوت
((کِ وَ))
رخت، لباس، جامه پوشیدنی، جمع کسا
تصویری از کسوت
تصویر کسوت
فرهنگ فارسی معین
کسوت
پوشاک، جامه، رخت، زی، قبا، لباس، ملبوس
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قسوت
تصویر قسوت
سخت دل شدن، سنگدلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوست
تصویر کوست
کوس، طبل بزرگ، دهل برای مثال دلیران نترسند ز آواز کوست / که دوپاره چوب است و یک پاره پوست (فردوسی - مجمع الفرس - کوست)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کروت
تصویر کروت
فربه، چاق، تنومند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کسوف
تصویر کسوف
گرفته شدن آفتاب، تاریک شدن قرص خورشید به هنگام قرار گرفتن ماه میان خورشید و زمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
ساکت شدن، خاموش شدن، آرام شدن، خاموشی، در موسیقی بخشی از یک میزان که ساز نواخته نمی شود یا خواننده نمی خواند ولی زمان آن رعایت می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کسوف
تصویر کسوف
گرفتگی خورشید را گویند، آفتاب گرفتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کووت
تصویر کووت
فرانسوی (حوضه واژه ساختگی فارسی گویان) آبزن تشتک آبخور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوست
تصویر کوست
بمعنای نقاره و طبل و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کروت
تصویر کروت
چاق، تنومند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع کسر، پاره های اعداد و مانند نصف و ثلث و ربع، کسرها و عددهای کسری، کمی ها و نقصانها
فرهنگ لغت هوشیار
به دست آورنده، فرا گیرنده، ورزنده بسیار کسب کننده، بسیار فرا گیرنده: (اما لمغانیان مردمان بشکوه باشند و جلد و کسوب)، (چهار مقاله) ، بسیار ورزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسول
تصویر کسول
سست تنبل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسوم
تصویر کسوم
برنده کسی که در کار برندگی دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسوت
تصویر اسوت
پیشوا مقتدا، خصلتی که شخص بدان لایق مقتدایی گردد، پیروی پس روی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسوه
تصویر کسوه
کسوت در فارسی جامه پوشیدنی کسوت یا طراز کسوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قسوت
تصویر قسوت
سخت دل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
خاموش شدن، خاموشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوست
تصویر کوست
نقاره، طبل بزرگ، صدمه، آسیب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کروت
تصویر کروت
((کُ))
فربه، چاق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کسوب
تصویر کسوب
بسیار کسب کننده، بسیار فراگیرنده، بسیار ورزنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کسور
تصویر کسور
((کُ))
جمع کسر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کسوف
تصویر کسوف
((کُ))
خورشید گرفتگی، هنگامی که کره ماه بین زمین و خورشید طوری قرار بگیرد که مانع از تابش نور خورشید به قسمتی از سطح زمین شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قسوت
تصویر قسوت
((قَ وَ))
سخت و درشت گردیدن، سنگدلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
((سُ))
خاموش شدن، خاموشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسوت
تصویر اسوت
((اِ یا اُ وِ یا وَ))
پیشوا، مقتدا، خصلتی که شخص بدان لایق مقتدایی گردد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
خاموشی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کسوف
تصویر کسوف
خورشید گرفتگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
Silence, Quietness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
тишина
دیکشنری فارسی به روسی