جدول جو
جدول جو

معنی کسوب - جستجوی لغت در جدول جو

کسوب
(کَسْ سو)
شی ٔ، یقال ما ترک کسوبا و لابسوبا، ای شیئاً. (اقرب الموارد). ما له کسوب، یعنی نیست مر اورا چیزی. (ناظم الاطباء) ، نام گیاهی است. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
کسوب
به دست آورنده، فرا گیرنده، ورزنده بسیار کسب کننده، بسیار فرا گیرنده: (اما لمغانیان مردمان بشکوه باشند و جلد و کسوب)، (چهار مقاله) ، بسیار ورزنده
فرهنگ لغت هوشیار
کسوب
بسیار کسب کننده، بسیار فراگیرنده، بسیار ورزنده
تصویری از کسوب
تصویر کسوب
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کسوت
تصویر کسوت
لباس، جامه، پوشاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کسوف
تصویر کسوف
گرفته شدن آفتاب، تاریک شدن قرص خورشید به هنگام قرار گرفتن ماه میان خورشید و زمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلوب
تصویر کلوب
باشگاه، انجمن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کذوب
تصویر کذوب
ویژگی فرد بسیار دروغ گو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رسوب
تصویر رسوب
ذرات ریز داخل مایع یا گاز که ته نشین می شوند، در آب فرو رفتن چیزی، ته نشین شدن، در ته ظرف نشستن درد یا جرم چیزی
فرهنگ فارسی عمید
(قَسْ سو)
موزه ها. جمع است و واحدی برای آن نیست. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ورزیده و گردآورده شده. (آنندراج). اندوخته شده و حاصل شده و کسب شده. (ناظم الاطباء). مقابل موهوب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : به یکی از دو طریق تواند بود یکی مکسوب و دیگری موهوب. اما مکسوب عادت است. (مصباح الهدایه چ همایی ص 282)
لغت نامه دهخدا
جمع کسر، پاره های اعداد و مانند نصف و ثلث و ربع، کسرها و عددهای کسری، کمی ها و نقصانها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لسوب
تصویر لسوب
اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعوب
تصویر کعوب
نار پستانی، جمع کعب، شتالنگ ها پژول ها گره ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلوب
تصویر کلوب
باشگاه، انجمن، جشنگاه
فرهنگ لغت هوشیار
دروغگو، روان زیرا آدمی را به درتازی نیامده چنینی در تازی نیامده درتازی نیامده چنینی فرمان میدهد که توان انجامش را ندارد بسیار دروغگو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کروب
تصویر کروب
جمع کرب، اندوه های سخت اندوه های دم گیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کساب
تصویر کساب
الفنجگر به دست آوردنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسوف
تصویر کسوف
گرفتگی خورشید را گویند، آفتاب گرفتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکوب
تصویر سکوب
آب ریزان آب ریخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکسوب
تصویر مکسوب
ورزیده و گرد آورده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسوب
تصویر رسوب
ته نشین شدن چیزی در جای خود
فرهنگ لغت هوشیار
رخت و لباس و جامه و پوشاک و در اصطلاح ورزشکاران کسی که در کارهای ورزشی بیش از دیگران سابقه دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عسوب
تصویر عسوب
سالار بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسوه
تصویر کسوه
کسوت در فارسی جامه پوشیدنی کسوت یا طراز کسوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسوم
تصویر کسوم
برنده کسی که در کار برندگی دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسول
تصویر کسول
سست تنبل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسوب
تصویر رسوب
((رُ))
ته نشین شدن، ته نشینی، درد، ته نشست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کسوف
تصویر کسوف
((کُ))
خورشید گرفتگی، هنگامی که کره ماه بین زمین و خورشید طوری قرار بگیرد که مانع از تابش نور خورشید به قسمتی از سطح زمین شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کسور
تصویر کسور
((کُ))
جمع کسر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کسوت
تصویر کسوت
((کِ وَ))
رخت، لباس، جامه پوشیدنی، جمع کسا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کروب
تصویر کروب
((کُ))
جمع کرب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کذوب
تصویر کذوب
((کَ))
دروغگو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلوب
تصویر کلوب
((کُ))
باشگاه، انجمن، کانون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رسوب
تصویر رسوب
ته نشست، ته نشین، ته نشینی، لای
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کسوف
تصویر کسوف
خورشید گرفتگی
فرهنگ واژه فارسی سره