جدول جو
جدول جو

معنی کسم - جستجوی لغت در جدول جو

کسم(رَ)
رنج و سختی کشیدن جهت عیال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ورزیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کسب کردن. (از ناظم الاطباء) ، برپا کردن کارزار را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). آتش حرب افروختن. (از اقرب الموارد) ، بدست شکستن، مالیدن و پاکیزه کردن چیزی خشک را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، ریز ریز نمودن و به انگشتان شکستن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کرم
تصویر کرم
(پسرانه)
بزرگواری، بخشندگی جوانمردی، لطف، احسان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کسا
تصویر کسا
(پسرانه)
عبای ضخیم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کسمه
تصویر کسمه
موی پیچیده در کنار صورت، زلف پر پیچ و خم بالای پیشانی و جلو سر، برای مثال عروس بخت در آن حجله با هزاران ناز / شکسته کسمه و بر برگ گل گلاب زده (حافظ - ۸۴۲)
فرهنگ فارسی عمید
(رَ بَ گِ رِ تَ)
پیچ و تاب دادن زلف. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
منسوب است به کسما
لغت نامه دهخدا
(رَ)
گام نزدیک نهاده رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کِ نَ وی یِ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش صومعه سرا در شهرستان فومن. جلگه و معتدل و مرطوب است و 1667تن سکنه دارد. از رود خانه ماسوله مشروب می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ)
موی چند باشد که زنان از سرزلف ببرند و پیچ و خم داده بر رخسار گذارند. (برهان) (ناظم الاطباء). موی زلف که بر پیشانی ریزد و آن رامقراض کنند (در تداول مردم آذربایجان) :
عروس بخت در آن حجله با هزاران ناز
شکسته کسمه و بر برگ گل گلاب زده.
حافظ.
، بعضی گویند زلف عملی است و آن را ازیال اسب بکنند و بر روی خود گذارند. (برهان). زلف عملی. (ناظم الاطباء) ، آن موی سیاهی است که در این زمان زنان عراقی در پیش سر بندند. (برهان) (از جهانگیری) (از ناظم الاطباء) ، نان کلیچه را هم گفته اند. (برهان) (ناظم الاطباء) :
کسمه اش نازک چو خوی دلبر است
در لطافت همچو روی دلبر است.
سراج الدین راجی
لغت نامه دهخدا
تصویری از کسمولوژیک
تصویر کسمولوژیک
فرانسوی جهان گشتیک
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی نان کلیچه پارسی است پنجه موی را گفته اند که از سر زلف پیچ و خم داده بر پیشانی گذارند، گیس ساخته
فرهنگ لغت هوشیار
اثر، علامت، نشان، روش، آئین، عادت، طریق، دستور، وضع، قواعد، مقررات کشیدن شکل یا خطی بر روی کاغذ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسم
تصویر آسم
تنگی نفس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دسم
تصویر دسم
چربی گوشت، پیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسم
تصویر بسم
لبخندیدن لبخند زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسمولوژی
تصویر کسمولوژی
علم تکون کائنات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جسم
تصویر جسم
تن و اعضا بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسمه شکستن
تصویر کسمه شکستن
مویی چند از سر زلف را پیچ و خم دادن و برخسار گذاردن: (عروس بخت در آن حجله با هزاران ناز شکسته کسمه و بربرگ گل گلاب زده)، (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسموپولیتیسم
تصویر کسموپولیتیسم
فرانسوی جهان میهنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسموگرافی
تصویر کسموگرافی
فرانسوی کیهان شناخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسموگراف
تصویر کسموگراف
فرانسوی کیهان شناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسموژنیک
تصویر کسموژنیک
فرانسوی بندهشیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسمتیک
تصویر کسمتیک
فرانسوی زیب ابزار، زیبداشت (حفظ زیبایی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسموژنی
تصویر کسموژنی
فرانسوی بندهش دانش بندهش کیهانزایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسمله
تصویر کسمله
پا ورچین با گام نزدیک راه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسمه
تصویر کسمه
((کَ مِ))
زلف، زلف پرپیچ و خم بالای پیشانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قسم
تصویر قسم
سوگند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کسب
تصویر کسب
درآمد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کسر
تصویر کسر
بخش، برداشتها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اسم
تصویر اسم
نام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آسم
تصویر آسم
تن گدم، ربو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رسم
تصویر رسم
آیین، هنجار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جسم
تصویر جسم
تن
فرهنگ واژه فارسی سره
کاری را از روی بی میلی و عدم اشتیاق به انجام رساندن، کار
فرهنگ گویش مازندرانی
کسب و کاسبی
فرهنگ گویش مازندرانی