جدول جو
جدول جو

معنی کسمه

کسمه((کَ مِ))
زلف، زلف پرپیچ و خم بالای پیشانی
تصویری از کسمه
تصویر کسمه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کسمه

کسمه

کسمه
ترکی نان کلیچه پارسی است پنجه موی را گفته اند که از سر زلف پیچ و خم داده بر پیشانی گذارند، گیس ساخته
فرهنگ لغت هوشیار

کسمه

کسمه
موی پیچیده در کنار صورت، زلف پر پیچ و خم بالای پیشانی و جلو سر، برای مِثال عروس بخت در آن حجله با هزاران ناز / شکسته کسمه و بر برگ گل گلاب زده (حافظ - ۸۴۲)
کسمه
فرهنگ فارسی عمید

کسمه

کسمه
موی چند باشد که زنان از سرزلف ببرند و پیچ و خم داده بر رخسار گذارند. (برهان) (ناظم الاطباء). موی زلف که بر پیشانی ریزد و آن رامقراض کنند (در تداول مردم آذربایجان) :
عروس بخت در آن حجله با هزاران ناز
شکسته کسمه و بر برگ گل گلاب زده.
حافظ.
، بعضی گویند زلف عملی است و آن را ازیال اسب بکنند و بر روی خود گذارند. (برهان). زلف عملی. (ناظم الاطباء) ، آن موی سیاهی است که در این زمان زنان عراقی در پیش سر بندند. (برهان) (از جهانگیری) (از ناظم الاطباء) ، نان کلیچه را هم گفته اند. (برهان) (ناظم الاطباء) :
کسمه اش نازک چو خوی دلبر است
در لطافت همچو روی دلبر است.
سراج الدین راجی
لغت نامه دهخدا