جدول جو
جدول جو

معنی کسعاء - جستجوی لغت در جدول جو

کسعاء(کَ)
مؤنث اکسع. کبوتر ماده ای که پرهای زیر دم آن سپید بود. (ناظم الاطباء). رجوع به اکسع شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَ)
سخن چین گردانیدن. بسخن چینی داشتن.
لغت نامه دهخدا
(کَ)
مؤنث اکسح. برجای مانده. (ناظم الاطباء). رجوع به اکسح شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
مؤنث اکوع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). مؤنث اکوع، زنی که کاع آن بزرگ باشد و یا استخوانهای زند آن کج بود. (ناظم الاطباء). و رجوع به اکوع شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
مؤنث ارسع. زن دردمند نیام چشم. (ناظم الاطباء) ، عین رسعاء، چشمی که نیامش برچفسیده باشد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، رسع. (ناظم الاطباء). و رجوع به رسع شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
جایگاهی است. لسعی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
گلیم. ج، اکسیه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). گلیم که آن را پوشند. ج، اکسیه. (آنندراج). جامه. (از اقرب الموارد).
- حدیث کساء، حدیثی که شرح بهم گرد آمدن حضرت محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین و جبرئیل را در زیر گلیمی کند و آن را برای استشفاء خوانند. (از یادداشت مؤلف). رجوع به حدیث و حدیث کساء شود.
، شیر سرشیر بسته. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، چادر. (از منتهی الارب). تحول الکساء، چیزی در چادر نهاد و بر پشت برداشت. (منتهی الارب)
مرکّب از: ک س و، جمع واژۀ کسوه و کسوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، رجوع به کسوه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
بزرگی، بزرگی آبائی، بلندی مرتبه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مجد و شرف و رفعت. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است به دمشق. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
مکاساه. با هم بزرگ منشی نمودن و فخر کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کساء
تصویر کساء
عبا، جامه، لباس، گلیم، گلیم که آنرا پوشند عباءجمع اکسیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کساء
تصویر کساء
((کِ))
جامه، لباس، گلیم، جمع اکسیه
فرهنگ فارسی معین