سرگین گردان، حشره ای سیاه و پردار، بزرگ تر از سوسک های خانگی که در بیابان های گرم پیدا می شود و بیشتر روی سرگین حیوانات می نشیند و آنرا با چرخاندن حمل میکند، سرگین غلتان، سرگین گردانک، خروک، خبزدو، خبزدوک، خزدوک، کوزدوک، چلاک، چلانک، گوگار، گوگال، تسینه گوگال، گوگردانک، بالش مار، کوز، جعل، قرنبا
سِرگین گَردان، حشره ای سیاه و پِردار، بزرگ تر از سوسک های خانگی که در بیابان های گرم پیدا می شود و بیشتر روی سرگین حیوانات می نشیند و آنرا با چرخاندن حمل میکند، سِرگین غَلتان، سِرگین گَردانَک، خَروَک، خَبَزدو، خَبَزدوک، خَزدوک، کَوَزدوک، چَلاک، چَلانَک، گوگار، گوگال، تسینه گوگال، گوگَردانَک، بالش مار، کَوَز، جُعَل، قُرُنبا
زن سست و تنبل. (ناظم الاطباء). زن سست. (منتهی الارب) ، جاریه کسول، دختر نازپرورده که از مجلس خود بیرون نرود و هو مدح لها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
زن سست و تنبل. (ناظم الاطباء). زن سست. (منتهی الارب) ، جاریه کسول، دختر نازپرورده که از مجلس خود بیرون نرود و هو مدح لها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
در حاشیۀ مثنوی این لفظ به معنی دور و جدا نوشته شده است و در لطائف و غیره یافت نشد. (غیاث اللغات) (آنندراج). ظاهراً صحیح کلمه گسال است. (از غیاث اللغات)
در حاشیۀ مثنوی این لفظ به معنی دور و جدا نوشته شده است و در لطائف و غیره یافت نشد. (غیاث اللغات) (آنندراج). ظاهراً صحیح کلمه گسال است. (از غیاث اللغات)
غبار. (منتهی الارب). غبار ساطع. (اقرب الموارد). گرد لشکر. در فقه ثعالبی آمده که آن مخصوص به غباری است که در جنگ برمیخیزد. (اقرب الموارد). رجوع به قسطال و قسطلان و قسطول شود، به لغت شامی، جای جدا شدن آبها ازیکدیگر. (معجم البلدان) ، ام ّقسطل،بلا و سختی. (منتهی الارب). داهیه. (اقرب الموارد)
غبار. (منتهی الارب). غبار ساطع. (اقرب الموارد). گَرد لشکر. در فقه ثعالبی آمده که آن مخصوص به غباری است که در جنگ برمیخیزد. (اقرب الموارد). رجوع به قسطال و قسطلان و قسطول شود، به لغت شامی، جای جدا شدن آبها ازیکدیگر. (معجم البلدان) ، اُم ّقَسْطَل،بلا و سختی. (منتهی الارب). داهیه. (اقرب الموارد)