شهرکی از بناهای کیخسرو که از آنجا تا مراغه شش فرسنگ فاصله داشته و آتشکدۀ بسیار قدیم و عظیم در آن بوده است. (آنندراج) (انجمن آرا). شهر کوچکی که بین آن و مراغه شش فرسنگ است و در آن آتشکدۀقدیمی و معبدی برای مجوسان است و عمارت عالی و عظیمی که کیخسرو آن را بنا نهاده است. (معجم البلدان)
شهرکی از بناهای کیخسرو که از آنجا تا مراغه شش فرسنگ فاصله داشته و آتشکدۀ بسیار قدیم و عظیم در آن بوده است. (آنندراج) (انجمن آرا). شهر کوچکی که بین آن و مراغه شش فرسنگ است و در آن آتشکدۀقدیمی و معبدی برای مجوسان است و عمارت عالی و عظیمی که کیخسرو آن را بنا نهاده است. (معجم البلدان)
شیپور بزرگ، نای جنگی، خرنای، کرنای، کارنای، نای رویین، نای ترکی، برای مثال زود آ که شود رزمگهت همچو قیامت / کوس تو و کرنای تو چون دم زدن صور (امیرمعزی - ۳۰۲)
شیپور بزرگ، نای جنگی، خَرنای، کَرنای، کارنای، نای رویین، نای تُرکی، برای مِثال زود آ که شود رزمگهت همچو قیامت / کوس تو و کرنای تو چون دم زدن صور (امیرمعزی - ۳۰۲)
احمق، کودن، کم خرد، ابله، نابخرد، گول، شیشه گردن، لاده، غتفره، تپنکوز، ریش کاو، بدخرد، دبنگ، کهسله، غمر، گردنگل، دنگ، فغاک، تاریک مغز، چل، کاغه، کم عقل، بی عقل، خام ریش، کردنگ، دنگل، سبک رای، انوک، خل، خرطبع برای مثال مر تو را خصم و دشمن دانا / بهتر از دوستان همه کانا (سنائی۱ - ۴۴۸)
اَحمَق، کُودَن، کَم خِرَد، اَبلَه، نابِخرَد، گول، شیشِه گَردَن، لادِه، غُتفَرِه، تَپَنکوز، ریش کاو، بَدخِرَد، دَبَنگ، کَهسَلِه، غَمر، گَردَنگَل، دَنگ، فَغاک، تاریک مَغز، چِل، کاغِه، کَم عَقل، بی عَقل، خام ریش، کَردَنگ، دَنگِل، سَبُک رای، اَنوَک، خُل، خَرطَبع برای مِثال مر تو را خصم و دشمن دانا / بهتر از دوستان همه کانا (سنائی۱ - ۴۴۸)
موضعی است در جزیرۀاندلس و منسوب است بدانجای منذر بن سعید البلوطی القاضی و قاضی ابوعبداﷲ محمد بن احمد بن خلف الکزنی القرطبی. (از معجم البلدان). رجوع به معجم البلدان شود
موضعی است در جزیرۀاندلس و منسوب است بدانجای منذر بن سعید البلوطی القاضی و قاضی ابوعبداﷲ محمد بن احمد بن خلف الکزنی القرطبی. (از معجم البلدان). رجوع به معجم البلدان شود
او نخستین کسی است که در بخارا سکه زد: ... پادشاهی بود نام او ’کانا’ بخارا خدات و او سی سال بخارا را پادشاه بودو در بخارا بازارگانی به کرباس و گندم بود وی را آگاه کردند که در دیارهای دیگر سیم زده اند و او فرمان داد تا در بخارا سکه زدند از سیم ناب و بر آن صورت وی را با تاج نقش کردند، (تاریخ بخارا صص 34 - 36)
او نخستین کسی است که در بخارا سکه زد: ... پادشاهی بود نام او ’کانا’ بخارا خدات و او سی سال بخارا را پادشاه بودو در بخارا بازارگانی به کرباس و گندم بود وی را آگاه کردند که در دیارهای دیگر سیم زده اند و او فرمان داد تا در بخارا سکه زدند از سیم ناب و بر آن صورت وی را با تاج نقش کردند، (تاریخ بخارا صص 34 - 36)
نوعی از ریواس است و آن میوه ای باشد کوهی به اندام ساق دست. (برهان) (آنندراج). نوعی از ریواس (ناظم الاطباء). کزبا. (حاشیۀ برهان چ معین ذیل کزبا). رجوع به کزبا و ریواس شود، تمش. (ناظم الاطباء) ، دانۀ خردل. (ناظم الاطباء). رجوع به کزبا شود
نوعی از ریواس است و آن میوه ای باشد کوهی به اندام ساق دست. (برهان) (آنندراج). نوعی از ریواس (ناظم الاطباء). کزبا. (حاشیۀ برهان چ معین ذیل کزبا). رجوع به کزبا و ریواس شود، تمش. (ناظم الاطباء) ، دانۀ خردل. (ناظم الاطباء). رجوع به کزبا شود
گزنی. (برهان) (آنندراج). به معنی تر و خشک باشد و بعضی به معنی گل تر و خشک آورده اند. (برهان) (آنندراج). گل تر که به عربی طین گویند. (رشیدی). رجوع به گزنی شود، گیاه تر و پژمرده در زمستان. (ناظم الاطباء)
گزنی. (برهان) (آنندراج). به معنی تر و خشک باشد و بعضی به معنی گل تر و خشک آورده اند. (برهان) (آنندراج). گل تر که به عربی طین گویند. (رشیدی). رجوع به گزنی شود، گیاه تر و پژمرده در زمستان. (ناظم الاطباء)
لقب محمد بن داود رازی محدث است. (منتهی الارب). در تاریخ اسلام، عنوان محدث جایگاهی رفیع دارد. محدثان کسانی بودند که با تکیه بر حافظه قوی، دقت علمی و تقوای فردی، روایات پیامبر اسلام را از طریق زنجیره ای از راویان نقل می کردند. آنان نه تنها روایت گر، بلکه نقاد حدیث نیز بودند و با طبقه بندی راویان، به اعتبارسنجی احادیث کمک شایانی کردند. آثار بزرگ حدیثی نتیجه تلاش محدثان است.
لقب محمد بن داود رازی محدث است. (منتهی الارب). در تاریخ اسلام، عنوان محدث جایگاهی رفیع دارد. محدثان کسانی بودند که با تکیه بر حافظه قوی، دقت علمی و تقوای فردی، روایات پیامبر اسلام را از طریق زنجیره ای از راویان نقل می کردند. آنان نه تنها روایت گر، بلکه نقاد حدیث نیز بودند و با طبقه بندی راویان، به اعتبارسنجی احادیث کمک شایانی کردند. آثار بزرگ حدیثی نتیجه تلاش محدثان است.
مرغی باشد سیاه و سفید وسری بزرگ دارد. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج). صرد. (از انجمن آرا) (آنندراج). ستوچه. شیر گنجشک. (یادداشت مؤلف). یکی از اقسام پرستو. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به پرستو شود، تخمی است دوایی که آن را به عربی بزرالابخره و قریص خوانند. (آنندراج) (برهان). گزنه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). ابخره. (ناظم الاطباء). رجوع به گزنه شود
مرغی باشد سیاه و سفید وسری بزرگ دارد. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج). صُرَد. (از انجمن آرا) (آنندراج). ستوچه. شیر گنجشک. (یادداشت مؤلف). یکی از اقسام پرستو. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به پرستو شود، تخمی است دوایی که آن را به عربی بزرالابخره و قریص خوانند. (آنندراج) (برهان). گزنه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). ابخره. (ناظم الاطباء). رجوع به گزنه شود
نوعی از ریواس باشد و آن میوه ای است کوهی باندام ساق دست. (برهان). نوعی ازریباس است. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری). جنسی از ریواس. (صحاح الفرس) : پیش تیغ تو روز صف دشمن هست چون پیش داس نو کزبا. رودکی. ، تمش، دانۀ خردل. (ناظم الاطباء)
نوعی از ریواس باشد و آن میوه ای است کوهی باندام ساق دست. (برهان). نوعی ازریباس است. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری). جنسی از ریواس. (صحاح الفرس) : پیش تیغ تو روز صف دشمن هست چون پیش داس نو کزبا. رودکی. ، تمش، دانۀ خردل. (ناظم الاطباء)
کرنای. کرنی. نای که برای شنواندن مردم کر بکار رود. سماعه. (یادداشت مؤلف) ، نوعی از نفیر. (ناظم الاطباء). کره نای. خرنای. نوعی نفیر دراز که در قدیم در رزم بکار می رفت و اینک در ولایات شمالی ایران (مخصوصاً گیلان) به هنگام اقامۀمراسم عزاداری (عاشورا) بندرت استعمال میشود. (حاشیۀ برهان چ معین ج 3). یکی از اسباب موسیقی می باشد وبه هیئت شاخ نفیر ساخته شده است و در عیدها و زمان اعلان جنگ و غیره نواخته می شود. (از قاموس کتاب مقدس). بوق بلندتر از سرنا با دهانۀ فراخ. طول بوق گاه نزدیک یک گز و نیم است. (یادداشت مؤلف) : کوس حاج است که دیو از فزعش گردد کر زو چو کرنای سلیمان دم عنقا شنوند. خاقانی. ، آلتی است بادی و بلند که صدای آن بم است و چون سوراخ ندارد با انگشتان نواخته نشود و از این روی فقط برای دم دادن به کار می رود. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کرنای شود
کرنای. کرنی. نای که برای شنواندن مردم کر بکار رود. سماعه. (یادداشت مؤلف) ، نوعی از نفیر. (ناظم الاطباء). کره نای. خرنای. نوعی نفیر دراز که در قدیم در رزم بکار می رفت و اینک در ولایات شمالی ایران (مخصوصاً گیلان) به هنگام اقامۀمراسم عزاداری (عاشورا) بندرت استعمال میشود. (حاشیۀ برهان چ معین ج 3). یکی از اسباب موسیقی می باشد وبه هیئت شاخ نفیر ساخته شده است و در عیدها و زمان اعلان جنگ و غیره نواخته می شود. (از قاموس کتاب مقدس). بوق بلندتر از سرنا با دهانۀ فراخ. طول بوق گاه نزدیک یک گز و نیم است. (یادداشت مؤلف) : کوس حاج است که دیو از فزعش گردد کر زو چو کرنای سلیمان دم عنقا شنوند. خاقانی. ، آلتی است بادی و بلند که صدای آن بم است و چون سوراخ ندارد با انگشتان نواخته نشود و از این روی فقط برای دم دادن به کار می رود. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کرنای شود
عاقل و دانا و فیلسوف. (ناظم الاطباء). عاقل و دانا و ذوفنون. (لسان العجم شعوری ج 2 ص 230) ، گیاه و گلی که به خودی خود روید. گیاه خودرو. (ناظم الاطباء) (از لسان العجم شعوری ج 2 ص 230)
عاقل و دانا و فیلسوف. (ناظم الاطباء). عاقل و دانا و ذوفنون. (لسان العجم شعوری ج 2 ص 230) ، گیاه و گلی که به خودی خود روید. گیاه خودرو. (ناظم الاطباء) (از لسان العجم شعوری ج 2 ص 230)
دهی است از دهستان بربرود الیگودرز، جلگه و معتدل است و 376 تن سکنه دارد. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از دهستان بربرود الیگودرز، جلگه و معتدل است و 376 تن سکنه دارد. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
نوعی نفیر دراز که در قدیم در رزم بکار میرفت و اینک در ولایات شمال ایران (مخصوصا گیلان) بهنگام اقامه مراسم عزا داری (عاشورا) بندرت بکار برده میشود، آلتی است بادی و بلند که صدای آن بم است و چون سوراخ ندارد با انگشتان نواخته نمیشود و از اینرو فقط برای دم دادن بکار میرود
نوعی نفیر دراز که در قدیم در رزم بکار میرفت و اینک در ولایات شمال ایران (مخصوصا گیلان) بهنگام اقامه مراسم عزا داری (عاشورا) بندرت بکار برده میشود، آلتی است بادی و بلند که صدای آن بم است و چون سوراخ ندارد با انگشتان نواخته نمیشود و از اینرو فقط برای دم دادن بکار میرود