جدول جو
جدول جو

معنی کزبه - جستجوی لغت در جدول جو

کزبه
(کَ بَ / بِ)
کزب. کنجاره است که نخاله و ثفل مغزهای روغن گرفته باشد. (برهان) (آنندراج). کنجاله و تفاله. (ناظم الاطباء). به فارسی عصارۀ ادهان است و نزد بعضی مختص است به عصارۀ روغن بادام و کنجد. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به کزب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کلبه
تصویر کلبه
خانۀ کوچک، خانه، خانۀ روستایی، دکان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوبه
تصویر کوبه
آلت کوبیدن، چکش، چکش در خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کعبه
تصویر کعبه
خانۀ خدا در مکه، آنچه شکل مکعب داشته باشد، خانۀ چهارگوش، غرفه
فرهنگ فارسی عمید
(چَ زَ بَ / بِ)
کف و زبد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زُ بَ)
نطفه، فرزند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، فی المثل هو الام زکبه، ای الام شی ٔ لقطه شی ٔ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). او حقیرترین چیزی است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ زَ بَ)
نام معدنی است. (یاقوت)
لغت نامه دهخدا
(خَ زِ بَ)
مؤنث خزب. شتر ماده ای که پستانش آماسیده باشد یا در زهدان ثاّلیل بود که بدان متأذی میشود. (منتهی الارب). رجوع به خزب شود
لغت نامه دهخدا
(حَ بِ)
ده کوچکی از دهستان نهر هاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز است در 8 هزارگزی باختر اهواز و یکهزارگزی راه اهواز به سوسنگرد. 30 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(حِ بَ)
حزب. گروه
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
شدت. قحط. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ زِ بَ)
لاغر، چنانکه شتران، یا شتر ماده، یا شتران که نشخوار نکنند
لغت نامه دهخدا
(رِ تُ)
موضعی است ببلاد تمیم یا آبی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کسبه
تصویر کسبه
جمع کاسب، پیشه وران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کربه
تصویر کربه
اندوه کشنده گلو گیر خانه کوچک کلبه، حجره دکان. سبزک کلاغ سبز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زکبه
تصویر زکبه
زه (نطفه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزبه
تصویر جزبه
خشم، غضب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتبه
تصویر کتبه
جمع کاتب، نویساران، نویسندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کزنه
تصویر کزنه
یکی از اقسام پرستو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کزبره
تصویر کزبره
آرامی تازی گشته گشینز از گیاهان گشنیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کزبا
تصویر کزبا
ریواس
فرهنگ لغت هوشیار
دو اطاقک چوبین رو باز یا با سایبان که آنها را در طرفین شتر یا استر بندند و در هر اطاقک مسافری نشیند و آن در قدیم وسیله حمل و نقل مسافران بود، هود جی که بر پشت اسب استر فیل می بستند یا توسط غمان و بار بران افراد را حمل میکردند: (با آنکه اندک عارضه ای داشت آغرق در قلعه گذاشته بکجاوه در آمده عزیمت اردو همایون داشت. ) (عالم آرا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعبه
تصویر کعبه
خانه خدای، بیت العتیق، بیت الله الحرام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لزبه
تصویر لزبه
سختی، خشکسالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهبه
تصویر کهبه
رنگ تیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنبه
تصویر کنبه
ریسمان خام
فرهنگ لغت هوشیار
دریغ دریغا گویی پارسی تازی گشته کوبه: کوس گونه ای بازی شترنگ، کوس کوبه کوست، کوبه سنگی که با آن بکوبند چیزی را آلتی شبیه بگوشت کوب که بر سر پهن آن سیمهای کوتاه آهنی یا برنجی فرو کرده باشند و با آن خمیر بعضی انواع نان را میکوبند، آلتی فلزی که بر در خانه تعبیه کنند و آنرا بر صفحه فلز زیرین کوبند تا اهل خانه را خبر کنند چکش در خانه، دهلی است دم دراز شبیه قیف که آنرا از چوب و گاهی از سفال سازند و معرکه گیران و سر آوازه خوانان آنرا زیر بغل گیرند و نوازند تنبک طبل المخنث. توضیح بقول غزالی نواختن این آلت موسیقی در اسلام ممنوع بوده زیرا ساز مخصوص عیاشی و شرابخواری بود و بیشتر مخنثان آنرا می نواختند
فرهنگ لغت هوشیار
دو اطاقک چوبین رو باز یا با سایبان که آنها را در طرفین شتر یا استر بندند و در هر اطاقک مسافری نشیند و آن در قدیم وسیله حمل و نقل مسافران بود، هود جی که بر پشت اسب استر فیل می بستند یا توسط غمان و بار بران افراد را حمل میکردند: (با آنکه اندک عارضه ای داشت آغرق در قلعه گذاشته بکجاوه در آمده عزیمت اردو همایون داشت. ) (عالم آرا)
فرهنگ لغت هوشیار
خانه کوچک تنگ و تاریک را گویند، خانه کوچک و محقر و بی برگ و ویران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کذبه
تصویر کذبه
دروغگو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسبه
تصویر کسبه
((کَ سَ بِ))
جمع کاسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلبه
تصویر کلبه
((کُ بَ یا بِ))
خانه کوچک، کومه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوبه
تصویر کوبه
((بِ))
هر چیز که با آن چیز دیگر را کوبند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کعبه
تصویر کعبه
((کَ بِ))
هر خانه چهارگوشه، غرفه، خانه خدا، بیت الحرام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوبه
تصویر کوبه
ضربه، ضربت
فرهنگ واژه فارسی سره