جدول جو
جدول جو

معنی کریشک - جستجوی لغت در جدول جو

کریشک
جوجۀ مرغ
مرد جنگی
گودال، گودی، مغاک
تصویری از کریشک
تصویر کریشک
فرهنگ فارسی عمید
کریشک
(کَ)
بمعنی انگشت کهین است، چنانکه مهذب الاسماء در ترجمه خنصر گفته است. (آنندراج) (از انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
کریشک
جوجه مرغ. مغاک گودال
تصویری از کریشک
تصویر کریشک
فرهنگ لغت هوشیار
کریشک
((کَ یا کِ شَ))
جوجه مرغ
تصویری از کریشک
تصویر کریشک
فرهنگ فارسی معین
کریشک
((کُ شَ))
مغاک، گودال
تصویری از کریشک
تصویر کریشک
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دهی جزء دهستان افشاریۀ ساوجبلاغ بخش کرج شهرستان تهران که در 33هزارگزی باختر کرج و 3هزارگزی جنوب هشتجرد واقع است و 96 تن سکنه دارد. آبش از قنات و رود کردان، محصولش غلات، صیفی، بنشن، چغندر قند، باغات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(خَ شَ)
خریطۀ چرمین که نعلبندان در آن ابزار کار نهند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
دهی از دهستان سیاه رود بخش افجۀ شهرستان تهران، کوهستانی و سردسیر است و 159 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان سملقان بخش نامۀ شهرستان بجنورد. جلگه است و معتدل و 259 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
در چالوس نام نوعی سرخس است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کریشنک
تصویر کریشنک
جوجه مرغ
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ای با سینه ی سرخ
فرهنگ گویش مازندرانی
آن قسمت از زایده ی متصل به در که درون کریک قرار گیرد
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی کبک، کبک دری، بستن چشم، سرخس، پرنده ای زنبورخوار
فرهنگ گویش مازندرانی