کاهن معبد آپولودر جزیره کریزس بود که دختر او در لشکرکشی یونانیان به تروا، اسیر آگاممنن گردید و بدین واسطه آپولو بر یونانیان خشم گرفت و آنان را گرفتار طاعون ساخت
کاهن معبد آپولودر جزیره کریزس بود که دختر او در لشکرکشی یونانیان به تروا، اسیر آگاممنن گردید و بدین واسطه آپولو بر یونانیان خشم گرفت و آنان را گرفتار طاعون ساخت
خلاجای بر بام که کاریز آن بر زمین باشد. (فعیال است بزیادتی یاء از کرس که بمعنی بول و سرگین است). ج، کراییس. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به مادۀ بعد شود
خلاجای بر بام که کاریز آن بر زمین باشد. (فعیال است بزیادتی یاء از کرس که بمعنی بول و سرگین است). ج، کراییس. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به مادۀ بعد شود
به عربی اقط است که به فارسی پینو نامند. (فهرست مخزن الادویه). بمعنی پینو باشد. (از آنندراج) (از منتهی الارب). نوعی است از کشک. کریض. (مهذب الاسماء). کشک. (ناظم الاطباء). رجوع به پینو و کریض شود
به عربی اقط است که به فارسی پینو نامند. (فهرست مخزن الادویه). بمعنی پینو باشد. (از آنندراج) (از منتهی الارب). نوعی است از کشک. کریض. (مهذب الاسماء). کشک. (ناظم الاطباء). رجوع به پینو و کریض شود
کریج. کریچ. کریغ. (فرهنگ فارسی معین). پر ریختن پرندگان. (برهان). تولک و پر ریختن پرندگان خصوصاً باز و شاهین و چرغ. (ناظم الاطباء). عمل پر ریختن مرغان شکاری و جز آن در فصلی از سال. تولک کردن. (یادداشت مؤلف). کریزه. کریج: به باز کریزی بمانم همی اگر کبک بگریزد از من سزا. دقیقی. در این نشیمن از آن همنشین نیابی بو کریز باز بساط گذار تیهو نیست. شرف شفروه. هر خربطی به آب سیه سر فروبرد آنجا که از کریز برآید سپیدباز. اثیر اخسیکتی. ، فریسه. (صحاح الفرس). فریسه باشد که بازان را دهند. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). چشته. مسته. چاشنی. فریه. (یادداشت مؤلف). - خورده کریز، کریزخورده. چشته خور. مسته خوار. (یادداشت مؤلف) : همی برآیم با آنکه برنیاید خلق و برنیایم با روزگار خورده کریز. بوالعباس (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). مؤلف می نویسد: گمان می کنم کریز اینجا همان باشد که در باز کریزی گویند، یعنی تولک کرده و دراین بیت خورده کریز دشنام گونه ای باشد به روزگار یعنی پرریخته و لکنته یا مجازاً کرده کار و آزموده و مجرب. (یادداشت مؤلف)
کریج. کریچ. کریغ. (فرهنگ فارسی معین). پر ریختن پرندگان. (برهان). تولک و پر ریختن پرندگان خصوصاً باز و شاهین و چرغ. (ناظم الاطباء). عمل پر ریختن مرغان شکاری و جز آن در فصلی از سال. تولک کردن. (یادداشت مؤلف). کریزه. کریج: به باز کریزی بمانم همی اگر کبک بگریزد از من سزا. دقیقی. در این نشیمن از آن همنشین نیابی بو کریز باز بساط گذار تیهو نیست. شرف شفروه. هر خربطی به آب سیه سر فروبرد آنجا که از کریز برآید سپیدباز. اثیر اخسیکتی. ، فریسه. (صحاح الفرس). فریسه باشد که بازان را دهند. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). چشته. مسته. چاشنی. فریه. (یادداشت مؤلف). - خورده کریز، کریزخورده. چشته خور. مسته خوار. (یادداشت مؤلف) : همی برآیم با آنکه برنیاید خلق و برنیایم با روزگار خورده کریز. بوالعباس (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). مؤلف می نویسد: گمان می کنم کریز اینجا همان باشد که در باز کریزی گویند، یعنی تولک کرده و دراین بیت خورده کریز دشنام گونه ای باشد به روزگار یعنی پرریخته و لکنته یا مجازاً کرده کار و آزموده و مجرب. (یادداشت مؤلف)
کریج. کریچ. کریچه. کریجه. بمعنی کریج است که خانه کوچک باشد. (برهان). خانه کوچک. (ناظم الاطباء) ، خانه علفی. (برهان). خانه ای که از نی و علف در کنار کشت و فالیز سازند. (ناظم الاطباء) ، بمعنی کنج و گوشۀ خانه هم آمده است. (برهان) (ناظم الاطباء). رجوع به کریچ و کریچه شود
کریج. کریچ. کریچه. کریجه. بمعنی کریج است که خانه کوچک باشد. (برهان). خانه کوچک. (ناظم الاطباء) ، خانه علفی. (برهان). خانه ای که از نی و علف در کنار کشت و فالیز سازند. (ناظم الاطباء) ، بمعنی کنج و گوشۀ خانه هم آمده است. (برهان) (ناظم الاطباء). رجوع به کریچ و کریچه شود
دربار پادشاهان و امرا و اعیان را گویند. (برهان) (آنندراج) (غیاث اللغات). درگاه. درگه. آستان. آستانه. جناب. سدّه. فناء. عتبه. وصید. (یادداشت مؤلف) : به کریاس گفت (رستم) ای سرای امید خنک روز کاندر تو بد جم شید. فردوسی. و کریاس پادشاه که او را ری گویند در حصار هفتم باشد. (حبیب السیر چ تهران ج 2 ص 397). مسافر (اتاق) خبردار گشته بام به بام خود را به خانه سلطان انداخت آن جماعت تا در کریاس سلطان برفتند و تیری چند بر آن دیوار انداختند. (ذیل حافظ ابرو بر تاریخ رشیدی). چون بدر کریاس گردون اساس رسیدندزرها نثار فرموده آن روز را به عیش و خرمی گذرانیدند. (عالم آرا ج 1 ص 405)، اطاق خصوصی ومحرمانۀ شاهان. (فهرست شاهنامۀ ولف). خلوت خانه سلاطین و امرا، محوطۀ درون سرا، در عربی بالاخانه را گویند. (برهان). بالاخانه. دریخانه. (آنندراج) (غیاث اللغات)، طهارت خانه که بر بالای خانه و حجره سازند. (برهان). طهارتخانه که بر بام ساخته باشند. (غیاث اللغات). آبخانه بر بام. (یادداشت مؤلف)
دربار پادشاهان و امرا و اعیان را گویند. (برهان) (آنندراج) (غیاث اللغات). درگاه. درگه. آستان. آستانه. جناب. سُدّه. فناء. عتبه. وصید. (یادداشت مؤلف) : به کریاس گفت (رستم) ای سرای امید خنک روز کاندر تو بد جم شید. فردوسی. و کریاس پادشاه که او را ری گویند در حصار هفتم باشد. (حبیب السیر چ تهران ج 2 ص 397). مسافر (اتاق) خبردار گشته بام به بام خود را به خانه سلطان انداخت آن جماعت تا در کریاس سلطان برفتند و تیری چند بر آن دیوار انداختند. (ذیل حافظ ابرو بر تاریخ رشیدی). چون بدر کریاس گردون اساس رسیدندزرها نثار فرموده آن روز را به عیش و خرمی گذرانیدند. (عالم آرا ج 1 ص 405)، اطاق خصوصی ومحرمانۀ شاهان. (فهرست شاهنامۀ ولف). خلوت خانه سلاطین و امرا، محوطۀ درون سرا، در عربی بالاخانه را گویند. (برهان). بالاخانه. دریخانه. (آنندراج) (غیاث اللغات)، طهارت خانه که بر بالای خانه و حجره سازند. (برهان). طهارتخانه که بر بام ساخته باشند. (غیاث اللغات). آبخانه بر بام. (یادداشت مؤلف)
کریجه است که خانه کوچک باشد. (برهان). کریجه. کریج. (آنندراج). کریچه. کریچ. رجوع به کریجه و کریچ شود، پر ریختن مرغان باشد. (برهان). پر ریختن مرغان شکاری که تولک نیز گویند. (یادداشت مؤلف). کریز. کریج. کریچ. کریغ. رجوع به کریز و کریج شود
کریجه است که خانه کوچک باشد. (برهان). کریجه. کریج. (آنندراج). کریچه. کریچ. رجوع به کریجه و کریچ شود، پر ریختن مرغان باشد. (برهان). پر ریختن مرغان شکاری که تولک نیز گویند. (یادداشت مؤلف). کریز. کریج. کریچ. کریغ. رجوع به کریز و کریج شود
مردم پیر منحنی را گویند که در قوای او هم قصوری بهم رسیده و خرف شده باشد، شاهین و بازی را نیز گویند که در صحرا بسر خود تولک کرده باشد، یعنی پرریخته باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کریزکرده. تولک کرده. پرریخته. در حال تولک. (یادداشت مؤلف) : به باز کریزی بمانم همی اگر کبک بگریزد از من رواست. رودکی. ، چیزی هم هست که بخورد پرندگان شکاری دهند تا زود تولک کنند. (برهان) (آنندراج). رجوع به کریز و کریج شود
مردم پیر منحنی را گویند که در قوای او هم قصوری بهم رسیده و خرف شده باشد، شاهین و بازی را نیز گویند که در صحرا بسر خود تولک کرده باشد، یعنی پرریخته باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کریزکرده. تولک کرده. پرریخته. در حال تولک. (یادداشت مؤلف) : به باز کریزی بمانم همی اگر کبک بگریزد از من رواست. رودکی. ، چیزی هم هست که بخورد پرندگان شکاری دهند تا زود تولک کنند. (برهان) (آنندراج). رجوع به کریز و کریج شود
ابراهیم بن محمد بن عبدالله القرشی العبشی. قاضی و فقیه بود از اهل بغداد و در 213 هجری قمری قضاء مصر یافت و در 317 هجری قمری در حلب درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 1 ص 22)
ابراهیم بن محمد بن عبدالله القرشی العبشی. قاضی و فقیه بود از اهل بغداد و در 213 هجری قمری قضاء مصر یافت و در 317 هجری قمری در حلب درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 1 ص 22)
دهی است از دهستان باسک بخش سردشت شهرستان مهاباد، کوهستانی و جنگلی و معتدل است و 249 تن سکنه دارد. از رود خانه زاب کوچک مشروب میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان باسک بخش سردشت شهرستان مهاباد، کوهستانی و جنگلی و معتدل است و 249 تن سکنه دارد. از رود خانه زاب کوچک مشروب میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
بوش در، (قدیس) یکی از آباء کلیسا و بطریق قسطنطنیه (347- 407 میلادی). وی به شکنجه وجفای امپراطریس اودکسی گرفتار گشت. ژان به فصاحت و بلاغت مشتهر و مواعظ وی مورد اعجاب و تحسین است. ذکران وی در 27 ژانویه است
بوش دُر، (قدیس) یکی از آباء کلیسا و بطریق قسطنطنیه (347- 407 میلادی). وی به شکنجه وجفای امپراطریس اودکسی گرفتار گشت. ژان به فصاحت و بلاغت مشتهر و مواعظ وی مورد اعجاب و تحسین است. ذکران وی در 27 ژانویه است
این واژه در تازی برابر است با بام جایی یاابریزیگاهی که بر بام یا اشکوب بالای خانه بسازند در فارسی نخست به آرش (بالا خانه) و سر انجام به (دریخانه دربخانه ک) و درگاه (دریخانه کار رفته است طهارت خانه که بر بالای اطاق و سرای سازند، محوطه درون سرای، خلوت خانه شاه یا امیر، دربار شاه: (چون بدر کریاس گردون اساس رسیدند چند جا زر ها نثار فرموده آن روز را بعیش و خرمی گذرانیدند) (عالم آرا)
این واژه در تازی برابر است با بام جایی یاابریزیگاهی که بر بام یا اشکوب بالای خانه بسازند در فارسی نخست به آرش (بالا خانه) و سر انجام به (دریخانه دربخانه ک) و درگاه (دریخانه کار رفته است طهارت خانه که بر بالای اطاق و سرای سازند، محوطه درون سرای، خلوت خانه شاه یا امیر، دربار شاه: (چون بدر کریاس گردون اساس رسیدند چند جا زر ها نثار فرموده آن روز را بعیش و خرمی گذرانیدند) (عالم آرا)
پرنده ای که پر آن بریزد و تولک کند: (به باز کریز بمانم همی اگر کبک بگریزد از من رواست) (رودکی)، چیزی که بخورد پرندگان شکاری دهند تا زود تولک کند و پر بریزد، پیری که در قوای او فتور حاصل شده
پرنده ای که پر آن بریزد و تولک کند: (به باز کریز بمانم همی اگر کبک بگریزد از من رواست) (رودکی)، چیزی که بخورد پرندگان شکاری دهند تا زود تولک کند و پر بریزد، پیری که در قوای او فتور حاصل شده