همچون مردم کریم. بکرم. از روی کرم: کریم باش و کریمانه روزگار گذار که تو کریمی و این سنت کرام قدیم. سوزنی. کریمانه بخشی و منت نخواهی عطای کریمان بود غیر ممنون. سوزنی. یا خود را خلاص دهیم یا کریمانه بمیریم. (تاریخ قم ص 289)
همچون مردم کریم. بکرم. از روی کرم: کریم باش و کریمانه روزگار گذار که تو کریمی و این سنت کرام قدیم. سوزنی. کریمانه بخشی و منت نخواهی عطای کریمان بود غیر ممنون. سوزنی. یا خود را خلاص دهیم یا کریمانه بمیریم. (تاریخ قم ص 289)
کریچ گاه. (از فرهنگ فارسی معین). کریزگه. کریزی جای. تولک خانه. کریزخانه. خانه ای که باز و دیگر مرغان شکاری در آنجا تولک کنند. آنجا که باز و سایر مرغان شکاری را گذارند تا تولک کنند. آنجا که مرغ کریزی را دارند تا دورۀ پر ریختن او سپری شود. (یادداشت مؤلف). رجوع به کریزگه و کریز شود
کریچ گاه. (از فرهنگ فارسی معین). کریزگه. کریزی جای. تولک خانه. کریزخانه. خانه ای که باز و دیگر مرغان شکاری در آنجا تولک کنند. آنجا که باز و سایر مرغان شکاری را گذارند تا تولک کنند. آنجا که مرغ کریزی را دارند تا دورۀ پر ریختن او سپری شود. (یادداشت مؤلف). رجوع به کریزگه و کریز شود
کریزگاه. کریزجای. جای مخصوص نگاهداری باز در حال تولک کردن. (یادداشت مؤلف) : افریقیه صطبل ستوران بارگیر عموریه کریزگه باز و بازدار. منوچهری. رجوع به کریزگاه شود
کریزگاه. کریزجای. جای مخصوص نگاهداری باز در حال تولک کردن. (یادداشت مؤلف) : افریقیه صطبل ستوران بارگیر عموریه کریزگه باز و بازدار. منوچهری. رجوع به کریزگاه شود
کریجه است که خانه کوچک باشد. (برهان). کریجه. کریج. (آنندراج). کریچه. کریچ. رجوع به کریجه و کریچ شود، پر ریختن مرغان باشد. (برهان). پر ریختن مرغان شکاری که تولک نیز گویند. (یادداشت مؤلف). کریز. کریج. کریچ. کریغ. رجوع به کریز و کریج شود
کریجه است که خانه کوچک باشد. (برهان). کریجه. کریج. (آنندراج). کریچه. کریچ. رجوع به کریجه و کریچ شود، پر ریختن مرغان باشد. (برهان). پر ریختن مرغان شکاری که تولک نیز گویند. (یادداشت مؤلف). کریز. کریج. کریچ. کریغ. رجوع به کریز و کریج شود