- کریج ((کَ))
- کومه، خانه ای که از نی و علف درست کنند، کریز، کریجه
معنی کریج - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خانه کوچک (مطلقا)، خانه کوچکی که از نی و علف سازند مانند اطاقک دهقانان در کنار مزرعه و فالیز: (همه عالم چو باغ و بستانست این کریچت بتر ز زندانست) (سنائی)، تالاری که بر بالای خرمن غله نا کوفته سازند تا باران آنرا ضایع نسازد
جرثقیل یا کرین (Crane) وسیله ای متحرک، چهار چرخه و مجهز به بازوی تاشویی که در انتهای آن سکویی قرار دارد. روی سکو دوربین قرار می گیرد و فیلم بردار، مدیر فیلم برداری و گاه حتی کارگردان هم پشت آن می نشینند. جرثقیل می تواند به جلو و عقب حرکت کند و بازو هم قادر به بالا و پایین رفتن است. عموما این دستگاه ها، برقی یا هیدرولیکی هستند، برخی از انواع آنها هم با دست راه می افتند. حرکت این وسیله نرم و روان است و میدان عمل وسیعی را در اختیار می گذارد. انواع کوچک این جرثقیل ها را تولیپ می نامند. تولیپ برای فیلم برداری در خارج از استودیو بسیار مفید است
قایق
دانش آموخته
باد تند، شدید الاعصاب
نوعی بازی ورق چهارنفره
زشت، ناپسند، ناخواسته، ناپسندداشته
خانۀ کوچک، کنج خانه، پر ریختن پرندگان
نوعی قایق کوچک پارویی یا موتوری، زورق
خانۀ کوچک، خانه ای که فالیزبانان با شاخه های درخت برای خود درست می کنند، کرچه، گریچ، کومه، کازه
تریز، دامن لباس، دامن قبا، گوشۀ دامن قبا
برنج، دانه ای سفید رنگ، از خانوادۀ غلات و سرشار از نشاسته که به صورت پخته خورده می شود، گیاه یک سالۀ این دانه با برگ های باریک که در نواحی مرطوب می روید، گرنج، ارز، برنگ
سیاه دانه، گیاهی خودرو با برگ های بنفش و دانه های ریز سیاه که مصرف دارویی و خوراکی دارد، کبودان، غرمج، بوغنج، سیسارون، سنز، شونیز، سنیز، سیاه تخمه
زالزالک، درخت کوچکی از تیرۀ گل سرخی با گل های سفید و شاخه های خاردار، میوۀ این درخت که شبیه ازگیل اما کوچک تر و زرد رنگ و دارای هستۀ سخت است و در اوایل پاییز می رسد، کوهج، کویژ
بخشنده، صاحب کرم، سخی، از نام ها و صفات خداوند، از صفات قرآن
خون آلود، تند (سریع)
کار نااستوار
آشکار روشن، کمان بی زه فریج برابر با وج از گیاهان پارسی است
نام گیاهی است که بدان آتش افروزند مانند گون و درمنه ابو سریع
قایق موتوری یا پاروئی کوچک
ناپسند، زشت
جمع کره، گوی ها
جوانمرد و با مروت، بخشنده
یکی از گونه های درخت کبر است که در هند و پنجاب فراوان روید کلیر
گریز، گریختن، صحیح آن گریغ است
گریس، فریب و خدعه و چاپلوسی باشد
اندوهگین دلمرده، زمین تهی، غلتک نانوایی، گره گره نی بند نی
سیاه دانه، حنظل. برنج ارز: (در اثنای آنک ببازار میرفتم تا کرنج خرم اشتری جسته و مهار گسسته بر من گذشت. ) (سند باد نامه)
صاحب عجب و تکبر، خودستا
آلوی کوهی زعرور
نقب زیرزمین، چاه زندان: در خاک چه زر ماند و چه سنگ تراگور چه زیر گریجی و چه در خانه خضرا. (ناصر خسرو)، پاره ای که از چیزی بریده باشند مانند قاچ خربزه و هندوانه و تکه قماش