جدول جو
جدول جو

معنی کرگزی - جستجوی لغت در جدول جو

کرگزی
خروس قرمز رنگ و خال خالی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کریزی
تصویر کریزی
پیر، فرتوت، خمیده قامت، ویژگی پرنده ای که پر آن ریخته است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هرگزی
تصویر هرگزی
همیشگی، ابدی، برای مثال ای طمع کرده ز نادانی به عمر هرگزی / با فزونیّ و کمی مر هرگزی را کی سزی؟ (ناصرخسرو - ۴۱۹)
فرهنگ فارسی عمید
(کَ گَ)
خوی و طبیعت کرگس. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ زَ)
نوعی تیر بزرگ. (یادداشت مؤلف) :
کنون بور آهوتک و کرگزن
کمان و کمین من و کرگدن.
اسدی (گرشاسب نامه).
زبان و گلوگاه و یک نیمه تن
فرودوخت با کرگزن کرگدن.
اسدی (گرشاسب نامه)
لغت نامه دهخدا
(کُ رَ)
منسوب است به کریز که بطنی است از عبدشمس. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(کُ رَ)
ابراهیم بن محمد بن عبدالله القرشی العبشی. قاضی و فقیه بود از اهل بغداد و در 213 هجری قمری قضاء مصر یافت و در 317 هجری قمری در حلب درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 1 ص 22)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
مردم پیر منحنی را گویند که در قوای او هم قصوری بهم رسیده و خرف شده باشد، شاهین و بازی را نیز گویند که در صحرا بسر خود تولک کرده باشد، یعنی پرریخته باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کریزکرده. تولک کرده. پرریخته. در حال تولک. (یادداشت مؤلف) :
به باز کریزی بمانم همی
اگر کبک بگریزد از من رواست.
رودکی.
، چیزی هم هست که بخورد پرندگان شکاری دهند تا زود تولک کنند. (برهان) (آنندراج). رجوع به کریز و کریج شود
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است از دهستان شبانکارۀ بخش برازجان شهرستان بوشهر واقع، در 24000گزی شمال باختر برازجان و 7000گزی رود حله. هوای آن گرم دارای 80 تن سکنه است. آب آنجا از رود خانه شاپور تأمین میشود. محصول آن غلات و خرما و صیفی و شغل اهالی زراعت است و راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(هََ گِ)
مرکب از هرگز + یاء نسبت. (حاشیۀ برهان چ معین). ابدی و لایزالی. (آنندراج) (برهان). ابدی. سرمدی. همیشگی. فناناپذیر. (یادداشت به خط مؤلف) :
زمین را بلندی نبد جایگاه
یکی هرگزی تیره بود و سیاه.
فردوسی.
ای طمع کرده به نادانی، به عمر هرگزی
با فزونی و کمی، مر هرگزی را کی سزی ؟
ناصرخسرو.
- ناهرگزی، ناپایدار. فناپذیر. به کنایت دنیا:
اندر این ناهرگزی از بهر آن آوردمان
تا بیلفنجیم از اینجا ملک و مال هرگزی.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(کُرْ رَ زی ی)
ناکس. پلید. (از منتهی الارب). لئیم. (اقرب الموارد). خبیث. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کُرْ رَ / رِ)
حالت و چگونگی و سن کره. (یادداشت مؤلف).
- امثال:
خر ما از کرگی دم نداشت، تعبیری مثلی است چون دعوایی خرد و ناچیز نتایج بزرگ بد پیش آرد گویند. (یادداشت مؤلف). یعنی از بیم زیانی بزرگتر از دعوی خسارت پیشین گذشتم. (امثال و حکم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کریزی
تصویر کریزی
پرنده ای که پر آن بریزد و تولک کند: (به باز کریز بمانم همی اگر کبک بگریزد از من رواست) (رودکی)، چیزی که بخورد پرندگان شکاری دهند تا زود تولک کند و پر بریزد، پیری که در قوای او فتور حاصل شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کریزی
تصویر کریزی
((کُ رِ))
پیر، فرتوت، خمیده قامت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هرگزی
تصویر هرگزی
((هَ گِ زِ))
همیشگی، ابدی
فرهنگ فارسی معین
هرگز، هیچ گاه
فرهنگ گویش مازندرانی