دوایی است که آن را حندقوقی گویند و به فارسی انده قوقو خوانند و بر کلف مالند نافع باشد. (برهان) (آنندراج). اسم فارسی حندقوقی است. (فهرست مخزن الادویه). رزق. حندقوق. (اقرب الموارد).
درخت سدر که کنار نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به کنار شود، شبدر. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به شبدر شود
دوایی است که آن را حندقوقی گویند و به فارسی انده قوقو خوانند و بر کلف مالند نافع باشد. (برهان) (آنندراج). اسم فارسی حندقوقی است. (فهرست مخزن الادویه). رزق. حندقوق. (اقرب الموارد).
درخت سدر که کُنار نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به کنار شود، شبدر. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به شبدر شود
ناحیتی است مشرق وی حدود سند است و جنوب وی دریای اعظم است و مغرب وی ناحیت پارس است و شمال وی بیابان سیستان است و این ناحیتی است که هرچه بسوی دریاست جایهای گرمسیری است و مردمانی اند اسمر و جای بازرگانان است و اندر وی بیابانهاست و از وی زیره و خرما و نیل و نی شکر و پانید خیزد. طعامشان نان ارزن است و هرچه از دریا دور است و به بیابان سیستان نزدیک است جایهایی است سردسیر، آبادان، با نعمتهای بسیار و تنهای درست و اندر وی کوههای بسیار است و اندر وی معدن زر و سیم است و مس وسرب و مغناطیس. شهرهای کرمان بنابه نقل حدود العالم عبارت بوده است از: 1- سیرگان، قصبۀ کرمان است و مستقر پادشاست و شهری بزرگ است. 2- بافت و خیر، دو شهرکند آبادان و با نعمت فراوان. 3- جیرفت، شهری است نیم فرسنگ اندر نیم فرسنگ و جای آبادان است و بسیار با نعمت است. 4- شیران، شهرکی است به براکوه نهاده میوه و هیزم و برف جیرفت ازاین شهرست. 5- مغون، ولاشکرد، کومین و بهروکان، شهرکهایی اند خرد و بزرگ و از این شهرها نیل و زیره و نی شکر خیزد. 6- بلوچ، مردمانی اند میان این شهرها و میان کوه کوفج نشسته بر صحرا و دزدپیشه و شبان و ناپاک و خونخواره و این مردمان بسیار بودند و پناه خسرو ایشان را بکشت به حیلتهای گوناگون. 7- کوفج، مردمانی اندبر کوه کوفج و کوهیانند و ایشان هفت گروهند و هر گروهی را مهتری است و این کوفجان نیز مردمانی اند دزدپیشه و شبان و برزیگر. 8- هرموز، بر نیم فرسنگی دریای اعظم است جایی است سخت گرم و بارگه کرمان است. 9- شهر روا، شهرکی است بر کنارۀ دریا و اندر وی صیادانند. 10- سوریقان، مزروقان، کسبان، روین، خبروقان شهرهایی اند با آب چاه و نعمتی فراخ و هوایی معتدل. 11- کاهون، خشناباد، دو شهرکند خرد به راه پارس. 12- کفتر و دهک، دو شهرکند بر کوه بارجان. 13- ده کور و دارجین، دو شهرکند میان بم و جیرفت، آبادان و با نعمت بسیار و از وی دارچین خیزد. 14- خواش و ریقان، دو شهرکند میان سند و میان کرمان اندر بیابان نهاده. 15- شامات... قار، حنان غبیرا، کوغون، رائین، سروستان ودارجین، شهرهایی اند میان سیرگان و بم. 16- بل، شهری است با هوائی تندرست و حصاری محکم و از جیرفت مهمتراست و اندر وی سه مزگت جامع است: یکی خوارج و یکی مسلمانان را و یکی اندر حصار. 17- نرماشیر، شهری خرم و آبادان. 18- بهره، آخر شهر کرمان است و بر بیابان نهاده و از آنجا به سیستان روند. 19- سبه، شهری است اندر میان بیابان میان نهله و سیستان نهاده و ازعمل کرمان است. 20- فردسر، ماهان و خبیص شهرهایی است با نعمت بسیار. 21- بردسیر و چترود، دو شهرکند بر راه هری و کوهستان. 22- کوتمیدان، کردکان و انار، شهرکهایی است بر راه رودان از پارس. و میان سیرگان و بردسیر کوهستانی است سخت آبادان با نعمت بسیار و اندروی 268 ده است آبادان و اندر همه ناحیت کرمان رودی نیست بزرگ، چنانکه کشتی اندر وی بتواند رفتن و اندرکوههای وی مردمان اند دراز زندگانی و تندرست. (از حدود العالم چ ستوده صص 126-129). صاحب نزهه القلوب درشرح کرمان آرد: کرمان به کرمی منسوب است که هفتواد داشته و حکایت آن مشهور است، پانزده شهر است و اکثر هوای معتدل دارد حدودش تا مکران و مفازه ای که در آن حدود است و تا شبانکاره و عراق عجم و مفازه ای که مابین کرمان و قهستان است و دارالملکش، شهر گواشیر است. در تاریخ کرمان آمده است که گشتاسف آنجا آتش خانه ساخته بود، پس اردشیر بابکان قلعۀ شهر ساخت و بردشیر خواند بهرام بن شاپور ذوالاکتاف بر آن عمارات افزود و در کتاب سمطالعلی آمده است که حجاج بن یوسف غضبان بن القبشعری را به فتح آن ولایت فرستاده بود او به حجاج نوشته بود: ماؤها و شل و ثمرها دفل و لصهابطل ان قل الجیوش بها ضاعوا و ان کثرت جاعوا. او آن سپاه را بازخواند و در عهد عمر بن عبدالعزیز بر دست صفوان فتح شد و به فرمان عمر عبدالعزیز در او مسجد جامع عتیق ساختند. جامع تبریزی تورانشاه سلجوقی ساخت و در گواشیراز مزار اکابر، اولیا شاه شجاع کرمانی است. شهرهای مهم کرمان بنابه نقل کتاب نزهه القلوب عبارتند از: 1- بم، که کرم هفتواد آنجا بترکید بدین سبب آن را بم خواندند. 2- جیرفت در تاریخ کرمان آمده است بوقت آنکه عبداﷲ عمر عبدالعزیز رضی اﷲ عنها فتح کرمان می کرد. آن موضع بیشه بود و در او سباع ضاری بود، لشکر اسلام آن را پاک کردند و دیهها ساختند و هر یک به نام بانیش موسوم گردانیدند. هوایش گرم است و آبش از دیورود. 3-خبیص، هواش گرم است و آبش از رود است. 4- ریغان، درتاریخ کرمان آمده که بهمن بن اسفندیار ساخت هوایش گرم است. 5- سیرجان، هوایش به گرمی مایل است و در او قلعه ای محکم است. 6- شهر بابک، بابک جد مادری اردشیربابکان ساخته است. 7- نرماشیر، در تاریخ کرمان آمده که اردشیر بابکان ساخت. (نزهه القلوب چ اروپا مقالۀسوم صص 139-141). کتاب ایرانشهر و فرهنگ جغرافیایی ایران شهرهای استان کرمان را بدینگونه آورده اند: کرمان، رفسنجان، جیرفت، سیرجان، بم و بافت: چو بگذشت یک چند بر هفتواد مر آن حصن را نام کرمان نهاد. فردوسی. ترا بشارت باد ای ولایت کرمان به فتح نامۀ شاه از بلاد هندستان. عثمان مختاری (از آنندراج). از بهر صدر خواستمی اصفهان کنون چون صدر غایبست چه کرمان چه اصفهان. خاقانی. طمع کرده بودم که کرمان خورم که ناگه بخوردند کرمان سرم. سعدی (بوستان). در روی زمین نیست چو کرمان جایی کرمان دل عالم است و ما اهل دلیم. شاه نعمت اﷲ ولی. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7، ایرانشهر ج 2، تاریخ سیستان و کتاب مفصل تاریخ کرمان احمدعلی خان وزیری کرمانی شود
ناحیتی است مشرق وی حدود سند است و جنوب وی دریای اعظم است و مغرب وی ناحیت پارس است و شمال وی بیابان سیستان است و این ناحیتی است که هرچه بسوی دریاست جایهای گرمسیری است و مردمانی اند اسمر و جای بازرگانان است و اندر وی بیابانهاست و از وی زیره و خرما و نیل و نی شکر و پانید خیزد. طعامشان نان ارزن است و هرچه از دریا دور است و به بیابان سیستان نزدیک است جایهایی است سردسیر، آبادان، با نعمتهای بسیار و تنهای درست و اندر وی کوههای بسیار است و اندر وی معدن زر و سیم است و مس وسرب و مغناطیس. شهرهای کرمان بنابه نقل حدود العالم عبارت بوده است از: 1- سیرگان، قصبۀ کرمان است و مستقر پادشاست و شهری بزرگ است. 2- بافت و خیر، دو شهرکند آبادان و با نعمت فراوان. 3- جیرفت، شهری است نیم فرسنگ اندر نیم فرسنگ و جای آبادان است و بسیار با نعمت است. 4- شیران، شهرکی است به براکوه نهاده میوه و هیزم و برف جیرفت ازاین شهرست. 5- مغون، ولاشکرد، کومین و بهروکان، شهرکهایی اند خرد و بزرگ و از این شهرها نیل و زیره و نی شکر خیزد. 6- بلوچ، مردمانی اند میان این شهرها و میان کوه کوفج نشسته بر صحرا و دزدپیشه و شبان و ناپاک و خونخواره و این مردمان بسیار بودند و پناه خسرو ایشان را بکشت به حیلتهای گوناگون. 7- کوفج، مردمانی اندبر کوه کوفج و کوهیانند و ایشان هفت گروهند و هر گروهی را مهتری است و این کوفجان نیز مردمانی اند دزدپیشه و شبان و برزیگر. 8- هرموز، بر نیم فرسنگی دریای اعظم است جایی است سخت گرم و بارگه کرمان است. 9- شهر روا، شهرکی است بر کنارۀ دریا و اندر وی صیادانند. 10- سوریقان، مزروقان، کسبان، روین، خبروقان شهرهایی اند با آب چاه و نعمتی فراخ و هوایی معتدل. 11- کاهون، خشناباد، دو شهرکند خرد به راه پارس. 12- کفتر و دهک، دو شهرکند بر کوه بارجان. 13- ده کور و دارجین، دو شهرکند میان بم و جیرفت، آبادان و با نعمت بسیار و از وی دارچین خیزد. 14- خواش و ریقان، دو شهرکند میان سند و میان کرمان اندر بیابان نهاده. 15- شامات... قار، حنان غبیرا، کوغون، رائین، سروستان ودارجین، شهرهایی اند میان سیرگان و بم. 16- بل، شهری است با هوائی تندرست و حصاری محکم و از جیرفت مهمتراست و اندر وی سه مزگت جامع است: یکی خوارج و یکی مسلمانان را و یکی اندر حصار. 17- نرماشیر، شهری خرم و آبادان. 18- بهره، آخر شهر کرمان است و بر بیابان نهاده و از آنجا به سیستان روند. 19- سِبِه، شهری است اندر میان بیابان میان نهله و سیستان نهاده و ازعمل کرمان است. 20- فردسر، ماهان و خبیص شهرهایی است با نعمت بسیار. 21- بردسیر و چترود، دو شهرکند بر راه هری و کوهستان. 22- کوتمیدان، کردکان و انار، شهرکهایی است بر راه رودان از پارس. و میان سیرگان و بردسیر کوهستانی است سخت آبادان با نعمت بسیار و اندروی 268 ده است آبادان و اندر همه ناحیت کرمان رودی نیست بزرگ، چنانکه کشتی اندر وی بتواند رفتن و اندرکوههای وی مردمان اند دراز زندگانی و تندرست. (از حدود العالم چ ستوده صص 126-129). صاحب نزهه القلوب درشرح کرمان آرد: کرمان به کرمی منسوب است که هفتواد داشته و حکایت آن مشهور است، پانزده شهر است و اکثر هوای معتدل دارد حدودش تا مکران و مفازه ای که در آن حدود است و تا شبانکاره و عراق عجم و مفازه ای که مابین کرمان و قهستان است و دارالملکش، شهر گواشیر است. در تاریخ کرمان آمده است که گشتاسف آنجا آتش خانه ساخته بود، پس اردشیر بابکان قلعۀ شهر ساخت و بردشیر خواند بهرام بن شاپور ذوالاکتاف بر آن عمارات افزود و در کتاب سمطالعلی آمده است که حجاج بن یوسف غضبان بن القبشعری را به فتح آن ولایت فرستاده بود او به حجاج نوشته بود: ماؤها و شل و ثمرها دفل و لصهابطل ان قل الجیوش بها ضاعوا و ان کثرت جاعوا. او آن سپاه را بازخواند و در عهد عمر بن عبدالعزیز بر دست صفوان فتح شد و به فرمان عمر عبدالعزیز در او مسجد جامع عتیق ساختند. جامع تبریزی تورانشاه سلجوقی ساخت و در گواشیراز مزار اکابر، اولیا شاه شجاع کرمانی است. شهرهای مهم کرمان بنابه نقل کتاب نزهه القلوب عبارتند از: 1- بم، که کرم هفتواد آنجا بترکید بدین سبب آن را بم خواندند. 2- جیرفت در تاریخ کرمان آمده است بوقت آنکه عبداﷲ عمر عبدالعزیز رضی اﷲ عنها فتح کرمان می کرد. آن موضع بیشه بود و در او سباع ضاری بود، لشکر اسلام آن را پاک کردند و دیهها ساختند و هر یک به نام بانیش موسوم گردانیدند. هوایش گرم است و آبش از دیورود. 3-خبیص، هواش گرم است و آبش از رود است. 4- ریغان، درتاریخ کرمان آمده که بهمن بن اسفندیار ساخت هوایش گرم است. 5- سیرجان، هوایش به گرمی مایل است و در او قلعه ای محکم است. 6- شهر بابک، بابک جد مادری اردشیربابکان ساخته است. 7- نرماشیر، در تاریخ کرمان آمده که اردشیر بابکان ساخت. (نزهه القلوب چ اروپا مقالۀسوم صص 139-141). کتاب ایرانشهر و فرهنگ جغرافیایی ایران شهرهای استان کرمان را بدینگونه آورده اند: کرمان، رفسنجان، جیرفت، سیرجان، بم و بافت: چو بگذشت یک چند بر هفتواد مر آن حصن را نام کرمان نهاد. فردوسی. ترا بشارت باد ای ولایت کرمان به فتح نامۀ شاه از بلاد هندستان. عثمان مختاری (از آنندراج). از بهر صدر خواستمی اصفهان کنون چون صدر غایبست چه کرمان چه اصفهان. خاقانی. طمع کرده بودم که کرمان خورم که ناگه بخوردند کرمان سرم. سعدی (بوستان). در روی زمین نیست چو کرمان جایی کرمان دل عالم است و ما اهل دلیم. شاه نعمت اﷲ ولی. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7، ایرانشهر ج 2، تاریخ سیستان و کتاب مفصل تاریخ کرمان احمدعلی خان وزیری کرمانی شود
دهی است از دهستان فراهان پائین بخش فرمهین شهرستان اراک. کوهستانی و سردسیر است و 951 تن سکنه دارد. این ده از دو محل بالا و پائین تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان فراهان پائین بخش فرمهین شهرستان اراک. کوهستانی و سردسیر است و 951 تن سکنه دارد. این ده از دو محل بالا و پائین تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
در فرهنگ برهان قاطع و انجمن آراو جز آن نوشته اند: کریمان نام جد دوم رستم زال است که پدر نریمان باشد. و ولف در فهرست لغات شاهنامه و نیز فرهنگ آنندراج نوشته اند: نام یک پهلوان ایرانی که پدر نریمان بوده است. اما این معنی نادرست است و منشاء آن ظاهراً بیت زیر است از شاهنامه: همان سام پور نریمان بود نریمان گرد از کریمان بود. (از یادداشت مؤلف). در اینجا کریمان جمع کریم عربی است. رشیدی بیت زیر را از فردوسی شاهد آورده و انتساب آن بدان گویندۀ بزرگ مورد تأمل است: به بالای سام نریمان بود بمردی و زور کریمان بود. (ازحاشیۀ برهان چ معین). ، نام شهر کرمان هم بوده است. (برهان). در مؤید گفته که نام شهر کرمان کریمان بوده و حذف شده به کرمان شهرت نموده است. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری)
در فرهنگ برهان قاطع و انجمن آراو جز آن نوشته اند: کریمان نام جد دوم رستم زال است که پدر نریمان باشد. و ولف در فهرست لغات شاهنامه و نیز فرهنگ آنندراج نوشته اند: نام یک پهلوان ایرانی که پدر نریمان بوده است. اما این معنی نادرست است و منشاء آن ظاهراً بیت زیر است از شاهنامه: همان سام پور نریمان بود نریمان گرد از کریمان بود. (از یادداشت مؤلف). در اینجا کریمان جمع کریم عربی است. رشیدی بیت زیر را از فردوسی شاهد آورده و انتساب آن بدان گویندۀ بزرگ مورد تأمل است: به بالای سام نریمان بود بمردی و زور کریمان بود. (ازحاشیۀ برهان چ معین). ، نام شهر کرمان هم بوده است. (برهان). در مؤید گفته که نام شهر کرمان کریمان بوده و حذف شده به کرمان شهرت نموده است. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری)
آسمان را گویند مطلقاً. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، عرش اعظم هم گفته اند که آسمان نهم باشد. (برهان). عرش خداوند عالم که آسمان نهم باشد. (ناظم الاطباء). در ادات به کاف فارسی گفته است، لیکن در لغت زند خواهد آمد که اصح کرشمان و کرژمان به ضم رای مهمله و ضم شین و زای فارسی است. (آنندراج) (انجمن آرا). اما گفتۀ صاحب انجمن آرا و به تبع اوآنندراج بر اساسی نیست و کلمه با کاف فارسی است و صحیح گرزمان است. (حاشیۀ برهان چ معین) : مه و خورشید با برجیس و بهرام زحل با تیر و زهره با کرزمان. دقیقی (از انجمن آرا). زآن شادی و طرب که دو رخسار آن گل است بر حسن او بهشت کرزمان کند ثنا. مسعودسعد. ، مردم دیندار و متدین. (از ناظم الاطباء)
آسمان را گویند مطلقاً. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، عرش اعظم هم گفته اند که آسمان نهم باشد. (برهان). عرش خداوند عالم که آسمان نهم باشد. (ناظم الاطباء). در ادات به کاف فارسی گفته است، لیکن در لغت زند خواهد آمد که اصح کرشمان و کرژمان به ضم رای مهمله و ضم شین و زای فارسی است. (آنندراج) (انجمن آرا). اما گفتۀ صاحب انجمن آرا و به تبع اوآنندراج بر اساسی نیست و کلمه با کاف فارسی است و صحیح گرزمان است. (حاشیۀ برهان چ معین) : مه و خورشید با برجیس و بهرام زحل با تیر و زهره با کرزمان. دقیقی (از انجمن آرا). زآن شادی و طرب که دو رخسار آن گل است بر حسن او بهشت کرزمان کند ثنا. مسعودسعد. ، مردم دیندار و متدین. (از ناظم الاطباء)
لقب طایفه ای هم هست از ترکان بی اعتدال. گویند این طایفه از اولاد یافث بن نوح نیستند. (برهان). نام طایفه ای است معروف و مشهور از گرگان استراباد تا خوارزم و از آنجا تا بلخ و بخاراو سمرقند و مرو و سرخس. ایلات ایشان صحرانشینی کنند و به خیمه و خرگاه و الاچیق، ییلاق و قشلاق گزینند و چندین طایفه اند و بعضی از ایشان در آذربایجان سالها سلطنت داشتند و در تواریخ مسطور است. (از انجمن آرا) (آنندراج). لقب طایفه ای معروف که در پایه فروتر از ترکان اند. (آنندراج) (بهارعجم). نام قومی از ترک... و در سراج نوشته که چون اینها از ترکان پایه کمتر دارند چنین موسوم شدند یعنی مانند ترکان و بعضی نوشته که مرکب نیست. (غیاث اللغات). اصلی است ترکان را به غایت نامردم و ناداشتند وقیل به فتح تا. (شرفنامۀ منیری). طایفه ای از ترکان صحرانشین که اکنون مطیع و منقاد و محکوم دولت روس اند و در ترکستان متفرق باشد. (ناظم الاطباء). ترکمان یا ترکمن نام قومی است ترک در آسیای مرکزی. این نام از قرن پنجم هجری (یازدهم میلادی) نخست به شکل جمع فارسی ’ترکمانان’ توسط نویسندگان ایرانی مانند گردیزی وابوالفضل بیهقی استعمال شده و بهمان معنی که اغز درترکی و غز در عربی و فارسی بکار رفته. میدانیم که غزان نخست در مغولستان سکونت داشتند و در کتیبه های ارخون متعلق به قرن هشتم میلادی، ذکر ایشان در مغولستان رفته. اغزان مزبور را ترک محسوب داشته اند نه ترکمان، ترکمانان، را فقط در جانب مغرب یاد کرده اند، نخست با تلفظ ’تو کو مونگ در دایره المعارف چینی قرن هشتم میلادی (تونگ تین فصل 193). بقول تونگ تین، کلمه توکومنگ نام دیگریست که بکشور سوک تاک یعنی کشور آلانان اطلاق شده و اینان در آغاز تاریخ میلادی در مشرق تا مسیر سفلای سیردریا مستقر بودند و آنجا در قرن چهارم هجری قمری (دهم میلادی) مقر اصلی اغزان بود. در کتب جغرافیایی عرب، ترکمان (الترکمان یا الترکمانیون) فقط توسط مقدسی در شرح چند شهر واقع در شمال و شمال غربی ’اربیجاب’ یا ’سیرام’ که موقع آن درست معلوم نیست، آمده در باب اصل کلمه ترکمان در قرن پنجم اطلاعی نداشته و اینکه آن را از ترکیب فارسی ’ترک مانند’ گرفته اند. (محمد کاشغری ج 3 ص 307). وجه اشتقاقی عامیانه است (همین وجه اشتقاق درمتن برهان نقل شده است). بعلت مهاجرت های ترکمانان بسوی مغرب، زبان و قیافۀ آنان تعدیل شد، بقسمی که بین ایشان و بقیۀ ترکمانان فقط شباهتی مختصر باقی ماند. امروزه ترکمانان در آسیای مرکزی و شمال گرگان و خراسان سکونت دارند. سلسله های ترکمان که در ایران دورۀ اسلامی حکومت کرده اند: قراقوینلو (780- 874 هجری قمری) ، آق قوینلو (780- 980 هجری قمری) ، قاجاریه (210- هجری قمری 1304 هجری قمری). (حاشیۀ برهان چ معین). ج، تراکمه:... را فرموده ایم با جمله ترکمانان نیشابور نزدیک تو آیند... و ترکمانانرا دل گرم کرده. بخمارتاش سپرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 267). از خراسان به حدیث ترکمانان و آمدن ایشان به حدود مرو و سرخس و بادغیس و باورد وفسادهای بافراط که میرود. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 440). و دو سالار محتشم نیز با لشکرها به بلخ و تخارستان اند. چگونه ممکن گردد ترکمانان رودبار را قصد مرو کردن و از بیابان برآمدن. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 453). مرطغرل ترکمان و جغری را با بخت نبود و با مهی کاری. ناصرخسرو. از شیر شتر خوشی نجویم چون ترشی ترکمان ببینم. خاقانی. و تاختن ترک و ترکمان از دیگر جانب و آنچه یافتندی به غارت بردندی. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 133). مشتری را ماهئی صید و کمانی زیر دست آفت تیر از کمان ترکمان انگیخته. خاقانی. ترکمان را گر سگی باشد بدر بر درش بنهاده باشد رو و سر. مولوی. بر در خرگه سگان ترکمان چاپلوسی کرده پیش میهمان. مولوی. تا نشان پای اسبت گم کنند ترکمانا نعل را وارونه زن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ترکمانی نام جنت می شنید گفت آنجا غارت و تاراج هست. (یادداشت مرحوم دهخدا). خطۀ ایران زمین را چون سلیمان زمان یافت در زیر نگین آمد خطاب از آسمان کاین زمان شمشیر کین بر ترک ترکان آزمای در دیار ترکمان نه ترک مان نه ترکمان. سلمان (از شرفنامۀ منیری)
لقب طایفه ای هم هست از ترکان بی اعتدال. گویند این طایفه از اولاد یافث بن نوح نیستند. (برهان). نام طایفه ای است معروف و مشهور از گرگان استراباد تا خوارزم و از آنجا تا بلخ و بخاراو سمرقند و مرو و سرخس. ایلات ایشان صحرانشینی کنند و به خیمه و خرگاه و الاچیق، ییلاق و قشلاق گزینند و چندین طایفه اند و بعضی از ایشان در آذربایجان سالها سلطنت داشتند و در تواریخ مسطور است. (از انجمن آرا) (آنندراج). لقب طایفه ای معروف که در پایه فروتر از ترکان اند. (آنندراج) (بهارعجم). نام قومی از ترک... و در سراج نوشته که چون اینها از ترکان پایه کمتر دارند چنین موسوم شدند یعنی مانند ترکان و بعضی نوشته که مرکب نیست. (غیاث اللغات). اصلی است ترکان را به غایت نامردم و ناداشتند وقیل به فتح تا. (شرفنامۀ منیری). طایفه ای از ترکان صحرانشین که اکنون مطیع و منقاد و محکوم دولت روس اند و در ترکستان متفرق باشد. (ناظم الاطباء). ترکمان یا ترکمن نام قومی است ترک در آسیای مرکزی. این نام از قرن پنجم هجری (یازدهم میلادی) نخست به شکل جمع فارسی ’ترکمانان’ توسط نویسندگان ایرانی مانند گردیزی وابوالفضل بیهقی استعمال شده و بهمان معنی که اغز درترکی و غز در عربی و فارسی بکار رفته. میدانیم که غزان نخست در مغولستان سکونت داشتند و در کتیبه های ارخون متعلق به قرن هشتم میلادی، ذکر ایشان در مغولستان رفته. اغزان مزبور را ترک محسوب داشته اند نه ترکمان، ترکمانان، را فقط در جانب مغرب یاد کرده اند، نخست با تلفظ ’تو کو مونگ در دایره المعارف چینی قرن هشتم میلادی (تونگ تین فصل 193). بقول تونگ تین، کلمه توکومنگ نام دیگریست که بکشور سوک تاک یعنی کشور آلانان اطلاق شده و اینان در آغاز تاریخ میلادی در مشرق تا مسیر سفلای سیردریا مستقر بودند و آنجا در قرن چهارم هجری قمری (دهم میلادی) مقر اصلی اغزان بود. در کتب جغرافیایی عرب، ترکمان (الترکمان یا الترکمانیون) فقط توسط مقدسی در شرح چند شهر واقع در شمال و شمال غربی ’اربیجاب’ یا ’سیرام’ که موقع آن درست معلوم نیست، آمده در باب اصل کلمه ترکمان در قرن پنجم اطلاعی نداشته و اینکه آن را از ترکیب فارسی ’ترک مانند’ گرفته اند. (محمد کاشغری ج 3 ص 307). وجه اشتقاقی عامیانه است (همین وجه اشتقاق درمتن برهان نقل شده است). بعلت مهاجرت های ترکمانان بسوی مغرب، زبان و قیافۀ آنان تعدیل شد، بقسمی که بین ایشان و بقیۀ ترکمانان فقط شباهتی مختصر باقی ماند. امروزه ترکمانان در آسیای مرکزی و شمال گرگان و خراسان سکونت دارند. سلسله های ترکمان که در ایران دورۀ اسلامی حکومت کرده اند: قراقوینلو (780- 874 هجری قمری) ، آق قوینلو (780- 980 هجری قمری) ، قاجاریه (210- هجری قمری 1304 هجری قمری). (حاشیۀ برهان چ معین). ج، تراکمه:... را فرموده ایم با جمله ترکمانان نیشابور نزدیک تو آیند... و ترکمانانرا دل گرم کرده. بخمارتاش سپرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 267). از خراسان به حدیث ترکمانان و آمدن ایشان به حدود مرو و سرخس و بادغیس و باورد وفسادهای بافراط که میرود. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 440). و دو سالار محتشم نیز با لشکرها به بلخ و تخارستان اند. چگونه ممکن گردد ترکمانان رودبار را قصد مرو کردن و از بیابان برآمدن. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 453). مرطغرل ترکمان و جغری را با بخت نبود و با مهی کاری. ناصرخسرو. از شیر شتر خوشی نجویم چون ترشی ترکمان ببینم. خاقانی. و تاختن ترک و ترکمان از دیگر جانب و آنچه یافتندی به غارت بردندی. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 133). مشتری را ماهئی صید و کمانی زیر دست آفت تیر از کمان ترکمان انگیخته. خاقانی. ترکمان را گر سگی باشد بدر بر درش بنهاده باشد رو و سر. مولوی. بر در خرگه سگان ترکمان چاپلوسی کرده پیش میهمان. مولوی. تا نشان پای اسبت گم کنند ترکمانا نعل را وارونه زن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ترکمانی نام جنت می شنید گفت آنجا غارت و تاراج هست. (یادداشت مرحوم دهخدا). خطۀ ایران زمین را چون سلیمان زمان یافت در زیر نگین آمد خطاب از آسمان کاین زمان شمشیر کین بر ترک ترکان آزمای در دیار ترکمان نه ترک مان نه ترکمان. سلمان (از شرفنامۀ منیری)
یکی از بخشهای سه گانه شهرستان میانه که از شمال محدود است به شهرستان سراب و از جنوب به بخش مرکزی و از خاور به بخش ترک و بستان آباد شهرستان تبریز. این بخش عموماً کوهستانی و سردسیر و دارای آب و هوای سالم است. قراء آن همه در دره های ارتفاعات بزکش واقع است و آب این بخش از رودخانه های کوچک محلی بزرلیق، ایشلیق و النجارق تأمین میگردد. راه شوسۀ تبریز از دهستان تیرچایی و بروانان این بخش میگذرد وغیر از دهات ایشلیق کلاله، خواجه ده، اونیلق و ترکمان که دارای راه ماشین رو تسطیح شده می باشند و دیگر آبادیهای واقع در کنار شوسه، بقیۀ دهات آن دارای راه مالرو است و خط آهن میانه به مراغه از جنوب دهستان اوچ تپۀ بخش عبور می نماید. جمع 120 آبادی با 59089 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
یکی از بخشهای سه گانه شهرستان میانه که از شمال محدود است به شهرستان سراب و از جنوب به بخش مرکزی و از خاور به بخش ترک و بستان آباد شهرستان تبریز. این بخش عموماً کوهستانی و سردسیر و دارای آب و هوای سالم است. قراء آن همه در دره های ارتفاعات بزکش واقع است و آب این بخش از رودخانه های کوچک محلی بزرلیق، ایشلیق و النجارق تأمین میگردد. راه شوسۀ تبریز از دهستان تیرچایی و بروانان این بخش میگذرد وغیر از دهات ایشلیق کلاله، خواجه ده، اونیلق و ترکمان که دارای راه ماشین رو تسطیح شده می باشند و دیگر آبادیهای واقع در کنار شوسه، بقیۀ دهات آن دارای راه مالرو است و خط آهن میانه به مراغه از جنوب دهستان اوچ تپۀ بخش عبور می نماید. جمع 120 آبادی با 59089 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
گونه ای کوآرتز بنفش رنگ که آنرا آمتیست نیز نامند. رنگ بنقش آن مربوط بمواد خارجی مخصوصا مواد ارگانیک است ضمنا ترکیباتی از منگنز در ترکیب آن موجود است. اگر کرکهن را در حدود 250 درجه حرارت دهند رنگ بنفش آن می پرد و این دال بر آن است که رنگ بنفش وی مربوط بمواد هیدرو کربنه است. از این سنگ در جواهر سازی جهت ساختن نگین های انگشتری استفاده میکنند کرکهان آمتیست کوآرتز بنفش
گونه ای کوآرتز بنفش رنگ که آنرا آمتیست نیز نامند. رنگ بنقش آن مربوط بمواد خارجی مخصوصا مواد ارگانیک است ضمنا ترکیباتی از منگنز در ترکیب آن موجود است. اگر کرکهن را در حدود 250 درجه حرارت دهند رنگ بنفش آن می پرد و این دال بر آن است که رنگ بنفش وی مربوط بمواد هیدرو کربنه است. از این سنگ در جواهر سازی جهت ساختن نگین های انگشتری استفاده میکنند کرکهان آمتیست کوآرتز بنفش