جدول جو
جدول جو

معنی کرکروهن - جستجوی لغت در جدول جو

کرکروهن
(کَ کَ هَِ)
معجونی باشد از کبابۀ شکافته و فلنجه و بسباسه و صندل و مقاصری و سنبل الطیب و مازو و عسل و قوت دل دهد و قبض آرد. (برهان) (آنندراج)، گیاهی است که به ناردین مشابه بود و لون او سرختر باشد و تفرقه میان ایشان آن است که رنگ ناردین به سیاهی مایل است و نبات او مرغت (ظ. مزغب) است و کرکروهن را رغب (ظ. زغب) نباشد و بر وی گره ها باشد و بعضی گفته اند که او ناردین هندی است و به لغت ایشان او را گروه گویند. رازی گوید: او بیخ نباتی است که ستبری او به اندازۀ شاخ نبات سپرغم باشد و در شکل و لون به بسفایج مشابه بود و سیاهی در او کمتر باشد. (ترجمه صیدنۀ ابوریحان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نوعی کوارتز به رنگ بنفش که در جواهر سازی برای ساختن نگین انگشتر به کار می رود، امتیست
فرهنگ فارسی عمید
ریشه ای باریک شبیه سنبل رومی و سرخ رنگ که در خواص شبیه عاقرقرحا است
فرهنگ فارسی عمید
نوعی پرده که از قطعه های یک اندازه درست شده و به وسیلۀ ریسمانی جمع می شود، بادگانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرکره
تصویر کرکره
کوبیدن و بلغور کردن دانه هایی مانند ماش و باقلا در زیر دستاس
فرهنگ فارسی عمید
(کِ کِ رَ)
پنجم سپل شتر و آن گردی سخت میان سینۀ اوست یا سینۀ هر ستور ذی خف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رحی زور شتر و گفته اند سینۀ هر ذی خف. (از اقرب الموارد) ، گروهی از مردم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ هََ)
به لغت بربری دوایی است که آن را عاقرقرحا خوانند و آن بیخ طرخون رومی است. (برهان) (آنندراج). کرکرهان. قرقرهان. به سریانی کرکرهان. آککرا. (فرهنگ فارسی معین). بیخی است شبیه به سنبل رومی و از آن سرختر و در جمیع افعال مانند عاقرقرحاست و از این جهت نزد بعضی اسم عاقرقرحاست نه دوای دیگر و نزد جمعی فاوانیاست. (تحفه). رجوع به عاقرقرحا و مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
رودباری است دورنگ. (منتهی الارب). وادیی است بعیدقعر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ نَ)
بارها برگردانیدن کسی را و چندین بار عود دادن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کوفتن دانه را و شکستن آن را و پاک کردن، خندیدن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، برگردانیدن باد ابر را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و گفته اند: کرکر فلان، ای ضحک و انهزم. (از اقرب الموارد) ، قرقره کردن در خنده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بانگ کردن ماکیان را، فراهم آوردن چیزی را. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، دور کردن. (منتهی الارب). دور کردن و رد کردن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بند نمودن. (منتهی الارب). حبس نمودن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بند کردن. (ناظم الاطباء) ، گردانیدن آسیا را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آسیا گردانیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ رَ)
دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد. کوهستانی و معتدل است و 135 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ هََ)
جوهری است سرخ رنگ سیاه فام که در آفتاب شفاف می نماید. (جواهرنامه). گونه ای کوآرتز بنفش رنگ که آن را آمتیست نیز نامند. رنگ بنفش آن مربوط به مواد خارجی مخصوصاً مواد ارگانیک است. ضمناً ترکیباتی از منگنز در آن موجود است. اگر کرکهن را در حدود 250 درجه حرارت دهند، رنگ بنفش آن می پرد و این دال بر آن است که رنگ بنفش مربوط به مواد ئیدروکربنه است. از این سنگ در جواهرسازی جهت ساختن نگین های انگشتری استفاده می کنند. کرکهان. آمتیست. کوآرتز بنفش. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کرکوره
تصویر کرکوره
دره ژرف
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای کوآرتز بنفش رنگ که آنرا آمتیست نیز نامند. رنگ بنقش آن مربوط بمواد خارجی مخصوصا مواد ارگانیک است ضمنا ترکیباتی از منگنز در ترکیب آن موجود است. اگر کرکهن را در حدود 250 درجه حرارت دهند رنگ بنفش آن می پرد و این دال بر آن است که رنگ بنفش وی مربوط بمواد هیدرو کربنه است. از این سنگ در جواهر سازی جهت ساختن نگین های انگشتری استفاده میکنند کرکهان آمتیست کوآرتز بنفش
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی پرده که از تخته های باریک و نازک درست می کنند و جلو در و پنجره مقابل آفتاب آویزان کنند
فرهنگ لغت هوشیار
((کِ کِ رِ))
نوعی پرده که از تخته یا کائوچو باریک و بلند درست می کنند و پشت در و پنجره برای جریان هوا و جلوگیری از آفتاب گذارند
فرهنگ فارسی معین
جمع آوی برنج از مزرعه جهت خرمن کوبی
فرهنگ گویش مازندرانی
اتراق گاه، محل بازی، از روستاهای بلوک آنند واقع در ولوپی شهرستان سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
مرغان
فرهنگ گویش مازندرانی
وسیله ای منحنی شکل که پس از شخم زدن زمین، جهت هموار نمودن
فرهنگ گویش مازندرانی