رنگین کمان، کمانی مرکب از هفت رنگ که از تجزیۀ نور خورشید در قطرات باران ایجاد می شود، قزح، سرویسه، توبه، سدکیس، ایرسا، تربیسه، رخش، نوسه، تیراژه، سرکیس، قوس و قزح، سرگیس، آزفنداک، آژفنداک، تیراژی، اغلیسون، سویسه، آلیسا، نوس، آفنداک، درونه، شدکیس، کلکم، ترسه، آدینده، نوشه، تویه، تربسه برای مثال فلک مر جامه ای را ماند ازرق / مر او را چون طرازی خوب کرکم (بهرامی - شاعران بی دیوان - ۴۰۸)
رَنگین کَمان، کمانی مرکب از هفت رنگ که از تجزیۀ نور خورشید در قطرات باران ایجاد می شود، قُزَح، سَرویسِه، توبِه، سَدکیس، ایرسا، تربیسِه، رَخش، نوسَه، تیراژِه، سِرکیس، قُوس و قَزَح، سَرگیس، آزفَنداک، آژفَنداک، تیراژی، اِغلیسون، سَویسِه، آلیسا، نوس، آفَنداک، دُرونِه، شَدکیس، کَلکَم، تُرسِه، آدیندِه، نوشَه، تویِه، تَربَسِه برای مِثال فلک مر جامه ای را مانَد ازرق / مر او را چون طرازی خوب کرکم (بهرامی - شاعران بی دیوان - ۴۰۸)
پرنده ای درشت با منقار قوی، گردن بدون پر، بال های بلند و دید قوی که معمولاً از لاشۀ جانوران تغذیه می کند، لاشخور، مردارخوٰار، نسر، ورکاک، دژکاک، کلمرغ، شیرگنجشک، دال، دالمن در علم نجوم نام دو ستارۀ نسر طایر و نسر واقع، برای مثال پرواز همای بختت الاّ / بر کرکس آسمان مبینام (خاقانی - ۵۱۴)
پرنده ای درشت با منقار قوی، گردن بدون پر، بال های بلند و دید قوی که معمولاً از لاشۀ جانوران تغذیه می کند، لاشخُور، مُردارخوٰار، نَسر، وَرکاک، دَژکاک، کَلمُرغ، شیرگُنجِشک، دال، دالمَن در علم نجوم نام دو ستارۀ نسر طایر و نسر واقع، برای مِثال پرواز همای بختت الاّ / بر کرکس آسمان مبینام (خاقانی - ۵۱۴)
به اقسام تره اطلاق شود. (فرهنگ فارسی معین). نوعی از تره و گندنا. (منتهی الارب). نوعی تره که گندنا گویند. (ناظم الاطباء). تره ای بدبوی که شامی آن چون پیاز و نبطی آن چون سیراست و نوعی از آن سر ندارد و در مصر کراث المائده گویند. واحد آن کرّاثه است. (از اقرب الموارد). گونه ای ترۀ وحشی که دارای بویی تند شبیه سیر میباشد. کرات. کوچوک پراسه. (فرهنگ فارسی معین). به فارسی گندنا و به اصفهانی تره ودیلمی کوار نامند. بری و بستانی می باشد و بستانی آن را نبطی نامند و آن را اقسام است آنچه برگشت باریکتر و در تمام سال موجود است کراث البقل و کراث المائده و آنچه در آخر زمستان و اول بهار روید و شبیه به پیاز و قبۀ آن مانند قبۀ پیاز است کراث نامند و از مطلق آن مراد کراث البقل است. (از تحفۀ حکیم مؤمن). - کراث ابوشوشه، موسیر. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به موسیر شود. - کراث اسپانیا، گونه ای پیاز که بدان پیاز کوهی گویند. (فرهنگ فارسی معین). - کراث رومی، گونه ای تره که بدان ترۀ فرنگی گویند. (فرهنگ فارسی معین). - کراث نبطی، گونه ای تره که خودروست و به آن ترۀ خاوری گویند. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن، الابنیۀ عن حقایق الادویه چ بهمنیار شود
به اقسام تره اطلاق شود. (فرهنگ فارسی معین). نوعی از تره و گندنا. (منتهی الارب). نوعی تره که گندنا گویند. (ناظم الاطباء). تره ای بدبوی که شامی آن چون پیاز و نبطی آن چون سیراست و نوعی از آن سر ندارد و در مصر کراث المائده گویند. واحد آن کُرّاثه است. (از اقرب الموارد). گونه ای ترۀ وحشی که دارای بویی تند شبیه سیر میباشد. کرات. کوچوک پراسه. (فرهنگ فارسی معین). به فارسی گندنا و به اصفهانی تره ودیلمی کوار نامند. بری و بستانی می باشد و بستانی آن را نبطی نامند و آن را اقسام است آنچه برگشت باریکتر و در تمام سال موجود است کراث البقل و کراث المائده و آنچه در آخر زمستان و اول بهار روید و شبیه به پیاز و قبۀ آن مانند قبۀ پیاز است کراث نامند و از مطلق آن مراد کراث البقل است. (از تحفۀ حکیم مؤمن). - کراث ابوشوشه، موسیر. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به موسیر شود. - کراث اسپانیا، گونه ای پیاز که بدان پیاز کوهی گویند. (فرهنگ فارسی معین). - کراث رومی، گونه ای تره که بدان ترۀ فرنگی گویند. (فرهنگ فارسی معین). - کراث نبطی، گونه ای تره که خودروست و به آن ترۀ خاوری گویند. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن، الابنیۀ عن حقایق الادویه چ بهمنیار شود
پرنده ای است که آن را کلنگ خوانند. اگر مغز سر کلنگ را در چشم کشندشبکوری را ببرد. (برهان). کلنگ. ج، کراکی. سعوط دماغ و تلخۀ آن مخلوط به روغن زنبق عجیب است برای دفع نسیان و بسا است که بعد از سعوط چیزی را فراموش نکندو نیز سعوط تلخۀ آن به آب چکندر لقوه را دور کند ونیز طلای تلخۀ آن خارش و برص را نفع بخشد. (منتهی الارب). پرنده ای است چون مرغابی کوتاه دم، خاکستری رنگ ودر گونه قسمتهای سفید درخشان دارد. کم گوشت و سخت استخوان است. گاه در آب مسکن گیرد. ج، کراکی. (از اقرب الموارد). بمعنی کلنگ است از جنس غاز و عربی است. (انجمن آرای ناصری). ابوالقط. ابوعریان. ابوعیناء ابوالغیران. ابونعیم. ابوالهیصم. (یادداشت مؤلف). به فارسی کلنگ و به ترکی دورنا نامند. (تحفه) : کنیزکان بگرد او کشیده صف ز کرکی و نعامه و قطای او. منوچهری. آن کرکی با کرکی گوید سخن ترکی طوطی سخن هندی گوید به که مازل. منوچهری. آن کرکی گوید که تویی قادر قهار از مرگ همی قهر کنی مر حیوان را. سنایی. رجوع به صبح الاعشی ج 2 ص 62، تحفه و کلنگ شود
پرنده ای است که آن را کلنگ خوانند. اگر مغز سر کلنگ را در چشم کشندشبکوری را ببرد. (برهان). کلنگ. ج، کراکی. سعوط دماغ و تلخۀ آن مخلوط به روغن زنبق عجیب است برای دفع نسیان و بسا است که بعد از سعوط چیزی را فراموش نکندو نیز سعوط تلخۀ آن به آب چکندر لقوه را دور کند ونیز طلای تلخۀ آن خارش و برص را نفع بخشد. (منتهی الارب). پرنده ای است چون مرغابی کوتاه دم، خاکستری رنگ ودر گونه قسمتهای سفید درخشان دارد. کم گوشت و سخت استخوان است. گاه در آب مسکن گیرد. ج، کراکی. (از اقرب الموارد). بمعنی کلنگ است از جنس غاز و عربی است. (انجمن آرای ناصری). ابوالقط. ابوعریان. ابوعیناء ابوالغیران. ابونعیم. ابوالهیصم. (یادداشت مؤلف). به فارسی کلنگ و به ترکی دورنا نامند. (تحفه) : کنیزکان بگرد او کشیده صف ز کرکی و نعامه و قطای او. منوچهری. آن کرکی با کرکی گوید سخن ترکی طوطی سخن هندی گوید به که مازل. منوچهری. آن کرکی گوید که تویی قادر قهار از مرگ همی قهر کنی مر حیوان را. سنایی. رجوع به صبح الاعشی ج 2 ص 62، تحفه و کلنگ شود
نوعی از درخت افرا که در جنگلهای آلاداغ و بزداغی و کلیداغی، واقعدر شهرستان بجنورد و جنگلهای کرانۀ دریای مازندران و همچنین در جنگلهای ارسباران موجود است. آن را در خراسان و بجنورد کرکو، در منجیل آقچه قیین، در پل سفید تل و در کتول سیاه کرکو و در ارسباران ککئین می خوانند. (از جنگل شناسی کریم ساعی ج 2 صص 207-208) کرب. کرف. کرکوم. تلین. کپلت. کلم. کیکم. (از جنگل شناسی ساعی ج 2 صص 207-208). رجوع به کرب و نامهای دیگر این گیاه شود
نوعی از درخت افرا که در جنگلهای آلاداغ و بزداغی و کلیداغی، واقعدر شهرستان بجنورد و جنگلهای کرانۀ دریای مازندران و همچنین در جنگلهای ارسباران موجود است. آن را در خراسان و بجنورد کُرکو، در منجیل آقچه قیین، در پل سفید تُل و در کتول سیاه کرکو و در ارسباران کِکِئین می خوانند. (از جنگل شناسی کریم ساعی ج 2 صص 207-208) کُرب. کُرُف. کرکوم. تلین. کپلت. کلم. کیکم. (از جنگل شناسی ساعی ج 2 صص 207-208). رجوع به کرب و نامهای دیگر این گیاه شود
غلۀ دلمل را گویند، یعنی گندم و جو و نخود و باقلا که نیم رس شده باشد و همچنان با شاخ و برگ بریان کنند و خورند و به ضم ثالث هم گفته اند و با کاف فارسی هم آمده است. (برهان). غلۀ نارس که بریان کنند و بخورند. (از برهان) (انجمن آرا). غلۀ سبز و نیم پخته را گویند که بریان کنند خواه نخود باشد خواه گندم و جو. (غیاث اللغات)
غلۀ دلمل را گویند، یعنی گندم و جو و نخود و باقلا که نیم رس شده باشد و همچنان با شاخ و برگ بریان کنند و خورند و به ضم ثالث هم گفته اند و با کاف فارسی هم آمده است. (برهان). غلۀ نارس که بریان کنند و بخورند. (از برهان) (انجمن آرا). غلۀ سبز و نیم پخته را گویند که بریان کنند خواه نخود باشد خواه گندم و جو. (غیاث اللغات)
زعفران. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). عربی زعفران. (غیاث اللغات). لیث گوید: آن زعفران است و ابوعمرو گوید کرکم و کرنب نباتی است که به زعفران مشابهت دارد. (ترجمه صیدنه). ابن سراج گوید: کرکم اعجمی است و زعفران است واحد آن کرکمه است. و در حدیث است: تغیر وجه جبریل حتی عاد کانه کرکمه. (از المعرب ص 219) ، بیخ ورس. (برهان). عصفر. (منتهی الارب) (آنندراج). عصفر و گفته اند شبیه آن است. کرکمه، پاره ای از آن. (از اقرب الموارد) ، زردچوبه. زرچوبه. هرد. (یادداشت مؤلف). عروق الصفر. دارزرد. (برهان ذیل دارزرد). نوعی از عروق صفر را نامند. (فهرست مخزن الادویه) ، بعضی گویند داروئی است که به زیره ماند. (ترجمه صیدنه) ، مصطکی. (منتهی الارب) (آنندراج) ، علک. (اقرب الموارد) ، نزد بعضی مامیران است. (فهرست مخزن الادویه)
زعفران. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). عربی زعفران. (غیاث اللغات). لیث گوید: آن زعفران است و ابوعمرو گوید کرکم و کرنب نباتی است که به زعفران مشابهت دارد. (ترجمه صیدنه). ابن سراج گوید: کُرکُم اعجمی است و زعفران است واحد آن کرکمه است. و در حدیث است: تغیر وجه جبریل حتی عاد کانه کرکمه. (از المعرب ص 219) ، بیخ ورس. (برهان). عصفر. (منتهی الارب) (آنندراج). عصفر و گفته اند شبیه آن است. کرکمه، پاره ای از آن. (از اقرب الموارد) ، زردچوبه. زرچوبه. هَرد. (یادداشت مؤلف). عروق الصفر. دارزرد. (برهان ذیل دارزرد). نوعی از عروق صفر را نامند. (فهرست مخزن الادویه) ، بعضی گویند داروئی است که به زیره ماند. (ترجمه صیدنه) ، مصطکی. (منتهی الارب) (آنندراج) ، علک. (اقرب الموارد) ، نزد بعضی مامیران است. (فهرست مخزن الادویه)
قوس قزح را گویند. (برهان) (آنندراج). آژفنداک. (ناظم الاطباء). کمان رستم. (یادداشت مؤلف) : فلک مر جامه ای را ماند ازرق مر او را چون طرازی خوب کرکم. بهرامی
قوس قزح را گویند. (برهان) (آنندراج). آژفنداک. (ناظم الاطباء). کمان رستم. (یادداشت مؤلف) : فلک مر جامه ای را ماند ازرق مر او را چون طرازی خوب کرکم. بهرامی
تره گندنا تره باشد چون خنجر ز سهم هیبت شمشیر شاه و خنجر مرگ مخالفانش نیارند گندنا دیدن (امیر معزی) زبوده پراسه باقسام تره اطلاق شود، گونه ای تره وحشی که دارا بویی تند شبیه سیر میباشد کرات کوچوک پراسه. یا کرات ابو شوشه. یا کرات اسپانیا. گونه ای پیاز که بدان پیاز کوهی گویند. یا کرات رومی. گونه ای تره که بدان تره فرنگی گویند. یا کرات نبطی. گونه ای تره که خود رو است و بان تره خاور نیز گویند
تره گندنا تره باشد چون خنجر ز سهم هیبت شمشیر شاه و خنجر مرگ مخالفانش نیارند گندنا دیدن (امیر معزی) زبوده پراسه باقسام تره اطلاق شود، گونه ای تره وحشی که دارا بویی تند شبیه سیر میباشد کرات کوچوک پراسه. یا کرات ابو شوشه. یا کرات اسپانیا. گونه ای پیاز که بدان پیاز کوهی گویند. یا کرات رومی. گونه ای تره که بدان تره فرنگی گویند. یا کرات نبطی. گونه ای تره که خود رو است و بان تره خاور نیز گویند
پرنده ایست قوی هیکل و بد ریخت و گوشتخوار از راسته شکار یان روزانه که دارا منقار قوی بر گشته و گردن و سر لخت و بالها وسیع و بزرگ میباشد و در نواحی کوهستانی زندگی مینماید و بیشتر از لاشه تغذیه میکند. این پرنده در اروپا مرکز و جنوبی و شمال افریقا و آسیا مرکز و غربی و جنوبی پراکنده است. در موقع پرواز گسترش بالها وی بالغ بر سه متر میشود. پنجه های کرکس بر خلاف منقار پر قدرتش نسبه ضعیف است بطور یکه بوسیله پنجه هایش قادر نیست جز طعمه های بسیار کوچک را نگهدار کند و بهمین جهت است که بیشتر از لاشه و مردار حیوانات دیگر تغذیه می نماید پرواز وی نسبه آهسته ولی دارا اوج است و در مدت طولانی صورت میگیرد. قدرت دید این پرنده بسیار زیاد است بطور یکه از فواصل دور طعمه های کوچک را بخوبی می بیند و کوچکتر ین حرکت از نظر ش مخفی نمی ماند لاشخور مردار خود مرغ مردار خوار رخمه نسر، تیر سهم. یا کرکس ترکش. تیری که در ترکش گذاردند. یا کرکس فلک. یا کرکسان فلک. یا کرکس گردون. یا کرکسان گردون
پرنده ایست قوی هیکل و بد ریخت و گوشتخوار از راسته شکار یان روزانه که دارا منقار قوی بر گشته و گردن و سر لخت و بالها وسیع و بزرگ میباشد و در نواحی کوهستانی زندگی مینماید و بیشتر از لاشه تغذیه میکند. این پرنده در اروپا مرکز و جنوبی و شمال افریقا و آسیا مرکز و غربی و جنوبی پراکنده است. در موقع پرواز گسترش بالها وی بالغ بر سه متر میشود. پنجه های کرکس بر خلاف منقار پر قدرتش نسبه ضعیف است بطور یکه بوسیله پنجه هایش قادر نیست جز طعمه های بسیار کوچک را نگهدار کند و بهمین جهت است که بیشتر از لاشه و مردار حیوانات دیگر تغذیه می نماید پرواز وی نسبه آهسته ولی دارا اوج است و در مدت طولانی صورت میگیرد. قدرت دید این پرنده بسیار زیاد است بطور یکه از فواصل دور طعمه های کوچک را بخوبی می بیند و کوچکتر ین حرکت از نظر ش مخفی نمی ماند لاشخور مردار خود مرغ مردار خوار رخمه نسر، تیر سهم. یا کرکس ترکش. تیری که در ترکش گذاردند. یا کرکس فلک. یا کرکسان فلک. یا کرکس گردون. یا کرکسان گردون