جدول جو
جدول جو

معنی کرپ - جستجوی لغت در جدول جو

کرپ
نوعی پارچۀ لطیف از ابریشم طبیعی یا مصنوعی
تصویری از کرپ
تصویر کرپ
فرهنگ فارسی عمید
کرپ(کِ رِ)
پارچۀ روشن از حریر یا از پشم لطیف.
- کرپ دشین، کرپ ابریشمی که از پارچه های کرپ معمولی ضخیم تر است. (لاروس).
، مصنوعی از جنس کائوچو.
- تخت کرپ، کفش که تخت و زیرۀ آن از جنس کرپ شود
لغت نامه دهخدا
کرپ(کَ رَ)
نام خاندانی تورانی است. بنابه روایت بندهشن برات رش قاتل زرتشت جزء پنج برادری است که از خاندان کرپ هستند. (از مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی ص 79). رجوع به مزدیسنا شود
لغت نامه دهخدا
کرپ
اطلس، پارچه لطیف، یکنوع شیرینی لطیف که از آرد و تخم مرغ و شکر تهیه می شود
فرهنگ لغت هوشیار
کرپ((کِ رِ))
اطلس، نوعی پارچه لطیف
تصویری از کرپ
تصویر کرپ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کرپی
تصویر کرپی
پلی که روی مرداب بسته شود، پلی که از روی مرداب به دریا متصل گردد
فرهنگ فارسی عمید
در آیین زردشتی کسی که گوش دارد ولی کلام حق را نمی شنود. در زمان زردشت کسانی را که به تعلیمات گوش نمی دادند و مخالفت می کردند کاوی و کرپان می خواندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرپوک
تصویر کرپوک
مارمولک، گروهی از جانوران خزنده چابک و شبیه سوسمار با بدن فلس دار و دم بلند که قادرند دم ازدست رفتۀ خود را ترمیم کنند، چلپاسه، کرباسه، باشو، ماتورنگ، کربش، کربشه، کرفش، کرباشه، کرباشو، کلباسو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرپ دوشین
تصویر کرپ دوشین
نوعی پارچۀ کرپ با اندکی ضخامت بیشتر نسبت به کرپ های معمولی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرپا
تصویر کرپا
شبدر، گیاهی خودرو یا کاشتنی با سه برگچۀ گرد که معمولاً به مصرف خوراک دام می رسد، هلندوز
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
کرپاسو. (برهان) (ناظم الاطباء). کرپاسو. کرپاشه. (ناظم الاطباء). مارمولک. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کرپاسو، کرباسه، چلپاسه و مارمولک شود
لغت نامه دهخدا
(کَ شَ / شِ)
بر وزن و معنی کرباسه است که وزغه و چلپاسه باشد. (برهان). کرپاسو. کرپاشو. کرپاسه. (ناظم الاطباء). مارمولک. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کرباسو، کرپاسو، چلپاسه و مارمولک شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
گیاهی باشد دارویی که هلندوز گویندش. (از برهان) (از ناظم الاطباء). کرپا. (از برهان). شبدر. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به شبدر، هلندوز و کرپا شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
دهی است از دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل. کوهستانی، گرمسیر است و 107 تن سکنه دارد. از رود خانه برزند آب می گیرد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کُ پَ / پِ جَ گَ)
جنگل که تنها بوته های خرد دارد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَتَ)
دیرتر از موعد کاشته شدن زرع یا کشت. (یادداشت مؤلف). کم پشت و کم بالیده شدن کشت بسبب دیر کشته شدن
لغت نامه دهخدا
(کَ سَ / سِ)
چلپاسه. وزغه. کرپاسو. (از برهان) (از آنندراج). کرپاشو. کرپاشه. (ناظم الاطباء). مارمولک. (فرهنگ فارسی معین). کلپسّه (در تداول اهالی خراسان). رجوع به کرباسو، چلپاسه، کرپاسه و مارمولک شود
لغت نامه دهخدا
(زی)
گیاهی باشد که آن را هلندوز خوانند. (لغت فرس اسدی). گیاهی باشد دارویی و آن را هلندوز هم گویند. (برهان) (از ناظم الاطباء). گرپا. کربا. (از برهان). نوعی از ریباس است. (یادداشت مؤلف). کرپه. کرپاوان. شبدر. (فرهنگ فارسی معین). این کلمه را در فرهنگها به صورتهای زیر نیز ضبط کرده اند: کرپاوان، کزبار، کزبا، کزوا، کزیا، کریا. و خدای داناست که صحیح کدام است. (از یادداشت مؤلف) :
پیش تیغ تو روز صف دشمن
هست چون پیش داس نو کرپا.
رودکی.
اگر زفیض کفت رشحه ای بدی در ابر
شدی زبرجد و فیروزه پیکر کرپا.
عسجدی.
رجوع به کرپه، کرپاوان و هلندوز شود
در ترکی میوۀ دیررس و برۀ دیرزاد و مانند اینهاست، یعنی میوه ای که برخی درختان دوباره پس از سپری شدن هنگام میوه دهی خود می دهند یا بره ای که برخی گوسفندان دوباره در تابستان می زایند. ولی چون این گونه میوه ها و بره ها همیشه کوچکتر از دیگر میوه ها وبره ها می باشند از اینجا کرپا را به معنی کوچک بکار برده اند و هم اکنون در آذربایجان کرپه به همین معنی است. (از شهریاران گمنام ص 241). رجوع به کرپه شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
کوپری در ترکی. پل. جسر. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کُ پَ / پِ)
گیاه بسیار از یک نوع که انبوه و سبز و کوتاه روئیده باشد. دستۀ گیاه انبوه بر زمین روئیده. مقابل تنک. (یادداشت مؤلف) ، دیر کاشتن در زراعت. مقابل هراکش. کشتی که بعلت کمی آب در دست آخر کاشته می شود. (یادداشت مؤلف) ، گیاه که هنوز به بلندی و کمال خودنرسیده باشد. (یادداشت مؤلف). رجوع به کرپا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کرپاشه
تصویر کرپاشه
مارمولک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرپ دشین
تصویر کرپ دشین
نوعی اطلس که ظنرا به چین منسوب داشته اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرپه
تصویر کرپه
شبدر: (پیش تیغ تو روز صف دشمن دست چون پیش داس نو کرپا) (رودکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرپا
تصویر کرپا
شبدر: (پیش تیغ تو روز صف دشمن دست چون پیش داس نو کرپا) (رودکی)
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی بهمن چین چو باشد روز را هنگام پیشین ز من خواهد پرند و بهمن چین (ویس و رامین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرپاس
تصویر کرپاس
کرباس: (سه دیگر شب آمد بخوابم شتاب یکی نغز کرپاس دیدم بخواب) (بدو اندر آویخته چار مرد رخان از کشیدن شده لاجورد) (نه کرپاس جایی درید از گروه نه مردم شدی زان کشیدن ستوه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرپاسو
تصویر کرپاسو
مارمولک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرپاسه
تصویر کرپاسه
مارمولک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرپی
تصویر کرپی
پلی که از روی مرداب بدریا وصل گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرپاوان
تصویر کرپاوان
شبدر
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی پاد ماله: گچ اندایی یا آهک اندایی بی کاربرد ماله زبانزد ساختمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرپان
تصویر کرپان
((کَ))
در اصطلاح زرتشتیان، کسی که گوش دارد ولی کلام حق را نمی شنود، کسانی که پیام زردشت را نمی شنیدند و نمی پذیرفتند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرپا
تصویر کرپا
((کَ))
گرپا. کرپه، شبدر
فرهنگ فارسی معین
نوعی تور ماهی گیری
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتع و دره ای در کلرودپی نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی