جدول جو
جدول جو

معنی کرویه - جستجوی لغت در جدول جو

کرویه
(کَ رَ / رُو یَ / یِ)
به فارسی کرویا است. (فهرست مخزن الادویه). کرویا. نانخواه. زنیان. (ناظم الاطباء). لغتی است در کرابیه. (یادداشت مؤلف). رجوع به کرویا شود
لغت نامه دهخدا
کرویه
گونه ای زیره که بنام زیره سیاه یا زیره سیاه کرمانی موسوم و دارا ریشه های متورم است و در افغانستان و بلوچستان بفراوانی میروید. از دانه هایش بمنظور معطر کردن اغذیه استفاده میکنند و بعلاوه دارا خاصیت باد شکن و از بین بردن نفخ های روده مقوی و قاعده آور و مدر است کرویه کراویه قرنباد زیره سیاه زیره کرمانی با سلیقون از حمیون فادرونی کمون رومی تقرد تقده قاروا شاه زیره تقر قرنفار کمون فرنگی کراویه صحرایی قرامن کیمیونی قردمانا کراویه بری کراویه دشتی تخم توخره قرطمانا کراویه رومی کراویه جبلی. یا کراویا بری. یا کروایاء جبلی. یا کراویاء دشتی. یا کراویاء رومی. یا کراویا صحرایی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کرایه
تصویر کرایه
مزد، اجرت، پولی که مستاجر بابت اجارۀ خانه، مغازه یا دواب بدهد، کرا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرویا
تصویر کرویا
کراویا، گیاهی چتری با گل های سفید و تخمی شبیه زیره که مصرف دارویی دارد، شاه زیره، زیره رومی، کراویه، قرنباد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کراویه
تصویر کراویه
کراویا، گیاهی چتری با گل های سفید و تخمی شبیه زیره که مصرف دارویی دارد، شاه زیره، زیره رومی، کرویا، قرنباد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترویه
تصویر ترویه
سیراب کردن، آب برای سفر برداشتن، در کاری تفکر و اندیشه کردن، روز هشتم ماه ذی حجّه که حج آغاز می شود و حجاج از مکه به عرفات می روند
فرهنگ فارسی عمید
علامتی به شکل [] که می توان به جای پرانتز یا برای در پرانتز قرار دادن عبارتی که درون پرانتز قرار دارد، به کار برد
فرهنگ فارسی عمید
(کُرَ وی یَ)
پیروان طریقت شیخ احمد بن عمر الخیوقی المعروف به نجم الدین الکبری متوفی 618 هجری قمری کبراویه. رجوع به شیخ نجم الدین کبری و کبراویه شود
لغت نامه دهخدا
(اُ وی یَ / اِ وی یَ)
بز مادۀ کوهی. ج، اراوی، اروی. (مهذب الاسماء). ارویه بضم الالف و کسرها و سکون الراء المهمله و کسرالواو و فتح الیاء و الهاء انثی الوعول و ثلث اراوی ّ الی العشر و الکثیر اروی او هو اسم للجمع مؤنثهً، فارسیتها بز کوهی. (قاموس)
لغت نامه دهخدا
(اَرْ یَ)
جمع واژۀ رواء، به معنی رسنی که بدان بار بر شتر بندند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَرْ یَ)
یوم الترویه، روز هشتم از ماه ذیحجه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). لانهم کانوا یرتوون فیه من الماء لما بعد او لان ابراهیم (ع) کان یتروی و یتفکر فی رؤیاه فیه و فی التاسع عرف و فی العاشر استعمل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) :
وان نارها بین ده رده بر نارون گرد آمده
چون حاجیان گرد آمده در روزگار ترویه.
منوچهری.
بوجعفر منصور فرمان یافت روز سه شنبه پیش از ترویه به روزی. (تاریخ سیستان)
لغت نامه دهخدا
(اِ حِ)
سیراب کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (آنندراج). سیراب گردانیدن. (زوزنی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از المنجد) ، کسی را بر روایت شعر داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بر روایت شعر داشتن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از المنجد) ، در کاری اندیشه کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (آنندراج). اندیشه کردن در کار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از المنجد). اندیشیدن در کار و نگریستن پایان آن را و تعجیل نکردن در جواب. (منتهی الارب). و رجوع به تروی شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان اشترجان بخش فلاورجان شهرستان اصفهان 6هزارگزی جنوب باختر فلاورجان، 2هزارگزی شمال جادۀ شهر کرد باصفهان جلگه و معتدل و دارای 196 تن سکنه است، آب از قنات دارد و محصول آن غلات و برنج و پنبه و تریاک وشغل اهالی زراعت است. صنایع دستی زنان کرباس بافی است. راه فرعی دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(کَ بی یَ)
ازفرق کیسانیه است از اصحاب ابوکرب ضریر و معتقد به زنده بودن محمد بن الحنفیه در جبل رضوی و منتظر خروج او. کثیر شاعر معروف از پیشقدمان فرقۀ بتریه از این طایفه بوده است. بعضی هم این فرقه را کریبیّه و نام مؤسس آن را ابوکریب ضبط کرده اند. (خاندان نوبختی ص 261). رجوع به ابوکرب و مقالات اشعری چ استانبول ج 2 ص 19، مفاتیح العلوم خوارزمی چ مصر ج 1 ص 21، الفرق بین الفرق چ قاهره ج 1 ص 27 و بیان الادیان شود
لغت نامه دهخدا
(کَ یَ / یِ)
دهی است از دهستان رونیز جنگل بخش مرکزی شهرستان فسا کنار راه فسا به شیراز. معتدل. سکنه 330 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(کِ یَ / یِ)
مأخوذ از کراء تازی. (از فرهنگ فارسی معین). اجرت بار کردن اسب و شتر و غیره و اجرت نشستن در خانه و دکان مردم باشد. (از برهان) (آنندراج). پول و اجرتی که در ازای بارکشی ستور و نشستن در خانه و دکان و جز آن می دهند. مال الاجاره. مزد. اجرت. (ناظم الاطباء) ، به مزد دادن چیزی چون خانه و جز آن. (یادداشت مؤلف). رجوع به کرا، کرای و کراء شود.
- کرایۀ خانه، وجهی که در ازای اقامت در خانه ای به صاحب خانه دهند. اجاره بها. (فرهنگ فارسی معین).
، بعضی به معنی برابری و سزاواری نیز نوشته اند و این لفظ عربی است که فارسیان از جنس کلام خود می دانند. (آنندراج) (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(کُ یَ)
نام خواهر بهرام چوبین است اما صحیح این کلمه گردیه است. (یادداشت مؤلف). در مجمل التواریخ و القصص ص 78 و 79 کردیه آمده و ملک الشعرای بهار صحیح آن را کردویه دانسته است. رجوع به کردویه، گردیه و مجمل التواریخ ص 78 و 79 شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
از طسوج قاسان است. (تاریخ قم ص 114)
لغت نامه دهخدا
امیرقرامطه، معاصر مکتفی بالله عباسی که در محرم سال 294 به بادیه درآمده سر راه برحاجیان گرفت و قوافل را غارت کرد و قریب بیست هزار تن از حجاج را بکشت و مکتفی وصیف را با فوجی لشکر به دفع او فرستاد وصیف در اواخر ربیع الاول 294 به ذکرویه رسیده بین الجانبین حربی عظیم درگرفت و ذکرویه در معرکه قتال کشته شد و بعض متابعین وی دستگیر شده و بقیه فرار کردند. (از حبیب السیر جزو 3 از ج 2 ص 299)
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ یَ)
دهی است از دهستان کوهستان بخش داراب شهرستان فسا. آب از چشمه. سکنۀ آن 1603 تن است. محصول عمده انجیر و مویز و گل سرخ و بادام و صنایع دستی زنان قالیبافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(زَکْ رَ وَ)
ابن قهرویه قرمطی که بسال 274 هجری قمری به عهد المکتفی باللّه خروج کرد و مذهب زندقه آشکار کرد و بر کوفه و دیاربکر و بعضی از شام مستولی شد و به حجاز رفت و در روز عرفه در حرم حاجیان را بکشت و خواستۀ حجاج ببرد و (خواست) راه کعبه معظم بسته گرداند، چنانکه دیگر کس به کعبه نرود، مکتفی لشکرها بفرستاد و در ترتیب لشکر مالها بذل کرد و ایشان را به کرات محاربات عظیم رفت تا سرانجام او را به دوزخ رسانیدند. قوافل حجاز همچنان از بیم او نمی یارستند آمدن.مکتفی سر او در ولایت بگردانید تا خبر قتل او شایع شد و حجاج بدان دلگرمی می گرفتند و عزیمت. (از تاریخ گزیده ص 338). رجوع به غزالی نامه، مجمل التواریخ، تجارب الامم، کامل ابن اثیر و فرهنگ فارسی معین ج 5 شود
لغت نامه دهخدا
(کَ یَ / یِ)
مرغی است سیاه رنگ و بطی ءالسیر یعنی سست پرواز. (برهان) (از ناظم الاطباء). کرانه نیز گویند. (از ناظم الاطباء). اخیل. (زمخشری). رجوع به کرانه شود
لغت نامه دهخدا
مونث مروی مرویه در فارسی: باز گفته مونث مروی: و ذکر بعضی از فضایل مرویه در حق ایشان
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای زیره که بنام زیره سیاه یا زیره سیاه کرمانی موسوم و دارا ریشه های متورم است و در افغانستان و بلوچستان بفراوانی میروید. از دانه هایش بمنظور معطر کردن اغذیه استفاده میکنند و بعلاوه دارا خاصیت باد شکن و از بین بردن نفخ های روده مقوی و قاعده آور و مدر است کرویه کراویه قرنباد زیره سیاه زیره کرمانی با سلیقون از حمیون فادرونی کمون رومی تقرد تقده قاروا شاه زیره تقر قرنفار کمون فرنگی کراویه صحرایی قرامن کیمیونی قردمانا کراویه بری کراویه دشتی تخم توخره قرطمانا کراویه رومی کراویه جبلی. یا کراویا بری. یا کروایاء جبلی. یا کراویاء دشتی. یا کراویاء رومی. یا کراویا صحرایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرایه
تصویر کرایه
اجرت بار کردن، مال الاجاره، اجرت، مزد
فرهنگ لغت هوشیار
کربیه در فارسی پیروان ابوکرب صریر که باور داشت محمد حنیفه زنده است و باید چشم به راه برون آمدن او بود مونث کریب - و - پیتار (بلا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کروشه
تصویر کروشه
فرانسوی چنگله: نوعی پرانتز بشکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرویا
تصویر کرویا
پارسی تازی گشته کراویه زیره سیاه زیره سیاه کرمانی کراویا: (دست از در و غزن بکش و نان مخور با کرویا و زیره و آویشنش) (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرویت
تصویر کرویت
گردی گویسانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترویه
تصویر ترویه
روز هشتم ازماه دی الحجه، سیرآب کردن، تفکر در کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کروشه
تصویر کروشه
((کُ ش))
نوعی پرانتز به شکل] [، قلاب (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کریوه
تصویر کریوه
((کَ وَ یا وِ))
زمین بلند، تپه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرایه
تصویر کرایه
((کِ یِ))
گرفته شده از «کراء» عربی. مزد، اجرت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترویه
تصویر ترویه
((تَ یِ))
سیراب کردن، آب برای سفر برداشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرایه
تصویر کرایه
اجاره
فرهنگ واژه فارسی سره