بمعنی نطق و ادراک کلیات باشد و شرف انسان به این فضیلت است. (برهان) (ناظم الاطباء). در برهان بمعنی نطق آورده و در فرهنگ (یعنی جهانگیری) نیافتم. (انجمن آرای ناصری). کلمه ظاهراً برساختۀ فرقۀ آذرکیوان است. (حاشیۀ برهان چ معین)
بمعنی نطق و ادراک کلیات باشد و شرف انسان به این فضیلت است. (برهان) (ناظم الاطباء). در برهان بمعنی نطق آورده و در فرهنگ (یعنی جهانگیری) نیافتم. (انجمن آرای ناصری). کلمه ظاهراً برساختۀ فرقۀ آذرکیوان است. (حاشیۀ برهان چ معین)
دهی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد. واقع در 18 هزارگزی شمال باختری گهواره و 4 هزارگزی جنوب خاوری درنیجه، با 250 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. اهالی این ده از تیره اسپری قلخانی هستند، و مزرعۀ چپین جزء این ده منظور شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد. واقع در 18 هزارگزی شمال باختری گهواره و 4 هزارگزی جنوب خاوری درنیجه، با 250 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. اهالی این ده از تیره اسپری قلخانی هستند، و مزرعۀ چپین جزء این ده منظور شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
کراویا. قرنباد. زرنباد. (یادداشت مؤلف). کرویاء. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). تخمی است که آن را زیرۀ رومی گویند و نانخواه همان است بر روی خمیر نان پاشند و خوردن آن به ناشتا قوّت معده دهد و کروبه و زنیان هم می گویند. (برهان) (از آنندراج). نانخواه. زنیان. (ناظم الاطباء). نوعی از زیره که مقوی معده است. (غیاث اللغات). به فارسی زیرۀ رومی و شاه زیره و قرنباد گویند از زیره درازتر و بالیده تر و مایل به زردی و با حدت و تلخی است. (تحفه) ، فراسیون. کراث جبلی. گندنای کوهی. (یادداشت مؤلف). گیاهی است بستانی او به قدر ذرعی و برگش مانند شبت و گلش سفید و بیخش مثل زردک و پختۀ او مأکول است و بری او قردماناست و گلش سفید مایل به کبودی می باشد و در سایر صفات مانند بستانی است. (تحفه). ظاهراً لغتی در کرابیه است که هم اکنون در جنوب خراسان متداول است و در تهران آن را زیرۀ سبز نامند. (از یادداشتهای لغت نامه) : و از شهر بردع ابریشم بسیار خیزد و استران نیک و روناس و شاه بلوط و کرویا. (حدود العالم). (عطارد دلالت دارد بر) ماش و باقلی و کرویا و گشنیز. (التفهیم). دست از دروغزن بکش و نان مخور باکرویا و زیره و آویشنش. ناصرخسرو. این است پند حجت و این است مغز دین و آرایش سخنش چو گشنیز و کرویاست. ناصرخسرو. اکنون نچرد گوزن در صحرا جز سنبل و کرویا و آویشن. ناصرخسرو. طعامهای لطیف زود گوارا... به بوی افزارها خوش کرده چون زیره وکرویا و دارچینی و نانخواه و زعفران. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و افزار دیگ، دارچینی و کرویا و شبت. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به کراویا، شاه زیره و قردمانا شود. - کرویای بری، قردماناست گلش سفید مایل به کبودی می باشد. (تحفه). کرویا جبلیه. (یادداشت مؤلف). رجوع به قردمانا شود. - کرویای رومیه یا کرویای رومی، قردمانا. (یادداشت مؤلف) (از مفاتیح العلوم). - کرویای شامیه، قردمانا است. (یادداشت مؤلف). رجوع به قردمانا شود
کراویا. قرنباد. زرنباد. (یادداشت مؤلف). کَرَویاء. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). تخمی است که آن را زیرۀ رومی گویند و نانخواه همان است بر روی خمیر نان پاشند و خوردن آن به ناشتا قوّت معده دهد و کروبه و زنیان هم می گویند. (برهان) (از آنندراج). نانخواه. زنیان. (ناظم الاطباء). نوعی از زیره که مقوی معده است. (غیاث اللغات). به فارسی زیرۀ رومی و شاه زیره و قرنباد گویند از زیره درازتر و بالیده تر و مایل به زردی و با حدت و تلخی است. (تحفه) ، فراسیون. کراث جبلی. گندنای کوهی. (یادداشت مؤلف). گیاهی است بستانی او به قدر ذرعی و برگش مانند شبت و گلش سفید و بیخش مثل زردک و پختۀ او مأکول است و بری او قردماناست و گلش سفید مایل به کبودی می باشد و در سایر صفات مانند بستانی است. (تحفه). ظاهراً لغتی در کرابیه است که هم اکنون در جنوب خراسان متداول است و در تهران آن را زیرۀ سبز نامند. (از یادداشتهای لغت نامه) : و از شهر بردع ابریشم بسیار خیزد و استران نیک و روناس و شاه بلوط و کرویا. (حدود العالم). (عطارد دلالت دارد بر) ماش و باقلی و کرویا و گشنیز. (التفهیم). دست از دروغزن بکش و نان مخور باکرویا و زیره و آویشنش. ناصرخسرو. این است پند حجت و این است مغز دین و آرایش سخنش چو گشنیز و کرویاست. ناصرخسرو. اکنون نچرد گوزن در صحرا جز سنبل و کرویا و آویشن. ناصرخسرو. طعامهای لطیف زود گوارا... به بوی افزارها خوش کرده چون زیره وکرویا و دارچینی و نانخواه و زعفران. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و افزار دیگ، دارچینی و کرویا و شبت. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به کراویا، شاه زیره و قردمانا شود. - کرویای بری، قردماناست گلش سفید مایل به کبودی می باشد. (تحفه). کرویا جبلیه. (یادداشت مؤلف). رجوع به قردمانا شود. - کرویای رومیه یا کرویای رومی، قردمانا. (یادداشت مؤلف) (از مفاتیح العلوم). - کرویای شامیه، قردمانا است. (یادداشت مؤلف). رجوع به قردمانا شود
ده کوچکی است از دهستان اسفندقه در خبش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت که در 115 هزارگزی جنوب ساردوئیه و ده هزارگزی شمال راه فرعی جیرفت به بافت واقع است و سه تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان اسفندقه در خبش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت که در 115 هزارگزی جنوب ساردوئیه و ده هزارگزی شمال راه فرعی جیرفت به بافت واقع است و سه تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
گونه ای زیره که بنام زیره سیاه یا زیره سیاه کرمانی موسوم و دارا ریشه های متورم است و در افغانستان و بلوچستان بفراوانی میروید. از دانه هایش بمنظور معطر کردن اغذیه استفاده میکنند و بعلاوه دارا خاصیت باد شکن و از بین بردن نفخ های روده مقوی و قاعده آور و مدر است کرویه کراویه قرنباد زیره سیاه زیره کرمانی با سلیقون از حمیون فادرونی کمون رومی تقرد تقده قاروا شاه زیره تقر قرنفار کمون فرنگی کراویه صحرایی قرامن کیمیونی قردمانا کراویه بری کراویه دشتی تخم توخره قرطمانا کراویه رومی کراویه جبلی. یا کراویا بری. یا کروایاء جبلی. یا کراویاء دشتی. یا کراویاء رومی. یا کراویا صحرایی
گونه ای زیره که بنام زیره سیاه یا زیره سیاه کرمانی موسوم و دارا ریشه های متورم است و در افغانستان و بلوچستان بفراوانی میروید. از دانه هایش بمنظور معطر کردن اغذیه استفاده میکنند و بعلاوه دارا خاصیت باد شکن و از بین بردن نفخ های روده مقوی و قاعده آور و مدر است کرویه کراویه قرنباد زیره سیاه زیره کرمانی با سلیقون از حمیون فادرونی کمون رومی تقرد تقده قاروا شاه زیره تقر قرنفار کمون فرنگی کراویه صحرایی قرامن کیمیونی قردمانا کراویه بری کراویه دشتی تخم توخره قرطمانا کراویه رومی کراویه جبلی. یا کراویا بری. یا کروایاء جبلی. یا کراویاء دشتی. یا کراویاء رومی. یا کراویا صحرایی