جدول جو
جدول جو

معنی کروتیس - جستجوی لغت در جدول جو

کروتیس
جزیره ای بود که وامق آنجا بود. (فرهنگ اسدی). و شاید همان اقریطش (کرت، کاندی) باشد. (یادداشت مؤلف) :
جزیره یکی بد به یونان زمین
کروتیس بد نام، شهری گزین.
عنصری.
کرونیس. رجوع به کرونیس شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کرویا
تصویر کرویا
کراویا، گیاهی چتری با گل های سفید و تخمی شبیه زیره که مصرف دارویی دارد، شاه زیره، زیره رومی، کراویه، قرنباد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کروکی
تصویر کروکی
طرح یا نقشۀ فاقد جزئیات، نقشۀ تصویری یک منطقه که با استفاده از خطوط متقاطع، خیابان ها و کوچه های محل مورد نظر را نشان می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرومیت
تصویر کرومیت
سنگ معدن آهن و کروم
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
جمع واژۀ کریاس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کریاس شود
لغت نامه دهخدا
مقام رفیعی (در روم قدیم بود که فقط دیکتاتورها و کنسولان و مأموران احصاء بدان نایل می توانستند شد و مقام کورولیس را کرسی خاصی بود که جز اشخاص مزبور کسی بر آن حق جلوس نداشت. (تمدن قدیم تألیف فوستل دوکولانژ ترجمه نصرالله فلسفی)
لغت نامه دهخدا
ظاهراً از: کرم و لیس. قریه ای است از قرای موصل شبیه به مدینه از اعمال نینوا در شرق دجله با مردم بسیار و بازارها و بازرگانان. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
عبرانی کروبیون و کروبی است. (از اقرب الموارد ذیل کروبیون). فرشتگانی هستند که از حضور خدا فرستاده می شوند یا اینکه همواره در حضورش حاضر می باشند و چنانکه گفته شده است ایشان دارای دو بال هستند. (قاموس کتاب مقدس). رجوع به کروبیون و کروبیان شود
لغت نامه دهخدا
(کَ بی یَ)
کروبیون. (از اقرب الموارد). رجوع به کروبیون شود
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ / رُو تَ نَ / نِ)
عنکبوت را گویند. (برهان) (آنندراج). دیوپای. کارتنه. کارتنک. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به کارتنه، کارتنک و عنکبوت شود، نسج عنکبوت است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
پسر آلیات پادشاه لیدیه است که بعد از پدر جانشین وی شد و همه ولایات آسیای صغیر را که در طرف غربی رود هالیس بود به استثنای لیدیه و کیلیکیه مطیع کرد در زمان وی سارد پایتخت لیدیه مرکز علوم شرقی و فلسفه گردید و ثروت و اشیای نفیس چشم مشاهیر یونان را خیره کرد و نام آن در مغرب زمین داستان و مثل گردید. امروزه نام وی در نزد اروپائیان چون قارون نزد ایرانیان است. پس از سقوط همدان و انقراض دولت ماد به دست کورش کروزوس قصد کورش کرد و از رود هالیس که سرحد ماد و لیدیه بود گذشت. کورش هم سپاهی تهیه دید و در جنگی که میان آنها در سارد درگرفت، کروزوس اسیر شد. (548 یا 547 قبل از میلاد). (از تاریخ ایران باستان ج 1 صص 268-281). رجوع به همین کتاب شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
دهی است از دهستان دینور شهرستان کرمانشاهان. دشت، وسردسیر و سکنۀ آن 480 تن است. این ده از دو قسمت کرتویج علیا و کرتویج سفلی تشکیل شده و سکنۀ کرتویج علیا 330 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
ورم قرنیه. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کَرْ را)
عنکبوت. کراتن. (فرهنگ فارسی معین) : مثل آنان که بدون خدای دوستان و معبودان گیرند از اصنام چون مثل کراتین است. (تفسیر ابوالفتوح از فرهنگ فارسی معین). رجوع به عنکبوت و کراتن شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
جمع واژۀ کردوسه. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به کردوسه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
جمع واژۀ کرّاس. (اقرب الموارد). رجوع به کراس شود، جمع واژۀ کرّاسه. بمعنی دفتر و کتاب. (منتهی الارب). یقال: التاجر مجده فی کیسه و العالم مجده فی کراریسه، شرف و افتخار سوداگر در کیسۀ اوست و شرف و افتخار عالم در جزوه های کتاب وی. (ناظم الاطباء). رجوع به کراس و کراسه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
جمع واژۀ کرباس. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کرباس شود، جمع واژۀ کرباسه. (از منتهی الارب). رجوع به کرباسه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نام جزیره ای است که وامق مطلوب عذرا در آن جزیره بود. (برهان) (آنندراج). در لغت نامۀ اسدی کروتیس آمده است. رجوع به کروتیس شود
لغت نامه دهخدا
(پْرُ / پِ رُ)
خدای بحری در اساطیر یونان قدیم. پدر او پوزیدون موهبت پیشگوئی و تغییر صورت بدلخواه به او ارزانی داشت و برای آنکه وی را وادار به پیشگوئی کنند بایست او را هنگام خواب غافلگیرکرده ببندند تا فرار نتواند کرد. معمولاً او را به صورت مجسمۀ نیم تنه انسان با دم ماهی نشان میدهند
لغت نامه دهخدا
(کُ)
نام پادشاه پافلاگونیه و دست نشاندۀ پادشاهان هخامنشی بود. (از ایران باستان). رجوع به همان مأخذ ج 2 ص 1106 شود
لغت نامه دهخدا
(ذَرْ وَ تَ / ذُ وَ تَ)
تثنیۀ ذروه. در اصطلاح علمای هیأت، مراد ذروۀ تدویر و ذروۀ اوج است
لغت نامه دهخدا
(کَیِ)
کربایش. کرباسه است که وزغه و چلپاسه باشد. (آنندراج). قسمی از چلپاسۀ زهردار. (ناظم الاطباء). رجوع به کرباسه، چلپاسه، کرباسو و مارمولک شود
لغت نامه دهخدا
(پْرُ / پِ رُ)
رئیس شورشیان مردم تبس که با رئیس دیگر بنام فنیکس بر ضد اسکندر (هنگامی که او با مردمان همجوار مقدونیه در گیرودار بود) قیام کرد و به ساخلو مقدونی در کادمه که ازارگ بیرون آمده بود حمله بردند و ارگ را محاصره کردند و بعد رسولانی بتمام شهرهای یونانی فرستاده برای آزادی یونان یاری خواستند و دموستن خطیب معروف پول و اسلحه به آنان رسانید تبی ها با کمی عده با اسکندر جنگی موحش و خونین کردند و سخت پافشردند و پس از آنکه تیرهاشان تمام شد با شمشیر جنگیدند و تیراندازان کرتی را رانده تا نزدیک اسکندر تعقیب کردند و کشتاری مهیب درگرفت لیکن عاقبت مجبور به عقب نشینی شدند و لشکراسکندر شهر تبس را بگرفت و پس از اینکه شش هزار تن از مردم تب بقتل رسید اسکندر امر کرد تا دست از کشتار بداشتند و از اهالی شهر آنچه مانده بود به عده سی هزار نفر اسیر شدند و این عده را اسکندر به مزایده گذاشته برده وار بفروخت.
لغت نامه دهخدا
(بْرو / بُ)
مارکوس جونیوس. پسر خواهر کاتون اوتیکی و از اخلاف بروتوس اول (حدود 85-42 قبل از میلاد). وی بهمراهی کاسیوس در توطئه ای ضد قیصر (سزار) روم - که پدرخواندۀ وی بود و همواره او را مورد حمایت خود قرار میداد- شرکت کرد. چون قیصر او را در میان قاتلان خود مشاهده کرد، از دفاع دست برداشت وفریاد کرد ’و تو هم، پسرم !’. بروتوس و کاسیوس بعد مورد تعقیب آنتوان و اکتاویوس قرار گرفتند و مغلوب شدند. آنگاه بروتوس، بقول پلوتارخوس، این جملۀ تلخ رابر زبان راند: ’ای تقوی تو لفظی بیش نیستی !’ و سپس خود را بر روی شمشیری انداخت. (فرهنگ فارسی معین) ، چوب نشیمنگاه طیور. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بیونانی نوعی از مرو است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه) ، خشم گرفتن بر، کینه گرفتن در دل. کینه ور شدن، ریختن، چنانکه ابرباران را، راندن باد ابر را، آمیزش و الفت گرفتن و خو کردن ستور با هم و علف خوردن با هم در یک جا: ارت الدابه الی الدابه، شهد نهادن زنبور عسل. انگبین کردن. عسل کردن زنبور عسل. انگبین کردن منج. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، سوختن بن دیگ و چسبیدن طعام بر آن. ته گرفتن دیگ. در بن دیگ گرفتن. (تاج المصادر بیهقی). در بن گرفتن، بجوش آمدن دیگ
لغت نامه دهخدا
فرانسوی آماس تخم چشم ورم قرنیه توضیح: احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کراریس
تصویر کراریس
جمع کراسه، از ریشه پارسی کراسه ها کراسک ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کربایس
تصویر کربایس
مارمولک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کروتنه
تصویر کروتنه
عنکبوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عروتیز
تصویر عروتیز
سر و صدا، هارت و پورت، داد و فریاد بتظاهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پروتید
تصویر پروتید
فرانسوی سپیده سان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تروتیل
تصویر تروتیل
خیس و تر بر اثر آب یا باران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرویس
تصویر سرویس
خدمتگزاری، چاکری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کروبیم
تصویر کروبیم
مه فرشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرختی
تصویر کرختی
آخذه
فرهنگ واژه فارسی سره