جدول جو
جدول جو

معنی کرنگه - جستجوی لغت در جدول جو

کرنگه
(کُ رُ گَ / گِ)
کرنده. لیف شوی مالان و جولاهگان. (ناظم الاطباء). لیف جولاهگان. (برهان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کرنگ
تصویر کرنگ
کرند، اسبی که رنگ آن میان زرد و بور باشد، کرن، کورنگ، کران
فرهنگ فارسی عمید
(رُ ئو)
خرمای شیرآمیخته خورانیدن مهمان را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کرنیب خورانیدن مهمان را. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، خرما با شیر خوردن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ گِ)
نامی است که در گیلان و تنکابن به درخت ’آلاش’ دهند و در گرگان ’منزول’ و در آستارا ’هس’ و در اطراف رشت ’خج’ نامند. (جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 277). و رجوع به آلاش و هس شود
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
موش کار. درنگ کار. گنگ کار. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کُ رُ)
کرند. لیف جولاهگان. (ناظم الاطباء). کرنده. کرنگه، عروس را گویند. (فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(کِ رِ)
دهی است از دهستان فردین بخش میامی شهرستان شاهرود. کوهستانی و سردسیر است و 500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کَ نَ / نِ)
به هندی اسم نوعی اترج است. (فهرست مخزن الادویه). بزبان هندی نوعی از ترنج است مدور و بسیاری از نارنج بزرگتر می شود. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کُ نَ)
نام قریه ای است از روستاق بدخشان و در آنجا امرود و ناشپاتی بغایت خوب می شود. (برهان) (آنندراج). قریه ای از روستای بدخشان که امرود خوب در آن عمل آید. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کِ نَ / نِ)
خاری است که آن را اشترخار گویند و بعضی گویند ماری است که آن را اشترخار خوانند. (برهان) (آنندراج). گیاه اشترخار. (ناظم الاطباء). گرنه، کنه را نیز گفته اند و آن جانوری است که بر بدن خر و شتر و گاو چسبد و خون خورد. (برهان) (آنندراج). اشترخوار. شترخوار. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به اشترخوار و کنه شود
لغت نامه دهخدا
(کُ رَ دَ / کُ رِ دِ)
لیف جولاهگان. (برهان) (آنندراج). لیف جولاهگان و شوی مالان، یعنی جاروب مانندی که بدان آش و آهار بر جامه زنند. (ناظم الاطباء). شوکهالحائک. (انجمن آرا). شوکه. کرندۀ بافکار و آن آلتی است که به وی روی جامه را هموار کنند و آهار برتار جامه مالند. (منتهی الارب). رجوع به کرند شود
لغت نامه دهخدا
شهری است در صقلیه در کنار دریا. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
کرند سفن. اسم هندی بیخ دارفلفل است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(رُءْ)
به شمشیر بریدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به شمشیر زدن. (ناظم الاطباء) ، به چوبدستی زدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). باعصا زدن. (از اقرب الموارد) ، کرنف الکرانیف، برید کرانیف را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برید تنه خرما را از کرانیف. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کُ نَ / نُ فَ)
باریک اندام و لاغر از شتر و مردم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر. کوهستانی و گرمسیر است و 429 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ نی یَ)
زن که بربط زند. (السامی فی الاسامی)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ گَ)
النگه. النگه رودبار. ناحیتی واقع در مغرب لواسان
لغت نامه دهخدا
تصویری از کدنگه
تصویر کدنگه
چوبی است که گازران و دقاقان جامه را بدان دقاقی کنند
فرهنگ لغت هوشیار
جانوری است از شاخه بند پاییان از رده عنکبوتیان و از راسته کنه ها. کنه ها اکثر طفیلی پستانداران از قبیل دامها و سگ و گربه و انسان میشوند و از خون آنها تغذیه میکنند. کنه سگ شبیه دانه کرچک است و بر روی پوست سگ و دیگر پستانداران محکم می چسبد و از خون حیوان تغذیه مینماید و بدنش بسیار حجیم میشود و بانسان نیز حمله میکند. کنه پرندگان که معمولا بر روی پوست پرندگان استقرار می یابد و خون آنها را میمکد بانسان نیز حمله میکند. نوعی از کنه ها بنام غریب گز در کاروانسرا ها و اماکن عمومی قدیمی فراوانست و گزش آن انسانرا دچار تب راجعه میکند جلم قراد. یا کنه ها. راسته ای مشخص از رده عنکبوتیان و از شاخه بند پاییان که اکثر جانوران آن خطرناک و طفیلی دیگر پستانداران (از جمله انسان) میشوند و سبب بروز و اشاعه امراض ساری و عفونی از قبیل تب راجعه و جرب میگردند. کنه ها دارای قدی کوچک میباشند و بدنشان فقط از یک قطعه ساخته شده و اثر بند بندی در خارج نمایان نیست سفالوتوراکس و شکم فقط بوسیله شیاری از هم جدا شده که حرکاتی در آن بند صورت نمیگیرد. نوع زندگی کنه ها متغیر است. بعضی از طعمه های زنده تغذیه میکنند و برخی از مواد آلی و گروهی بسیار انگلی هستند و از خون پستانداران و انسان تغذیه مینمایند. یا کنه شتری. کنه سگ، کسی که باصرار بکسان متوسل شود و تا کارش را انجام ندهند آنانرا رها نکند: عجب کنه ایست، یا مثل کنه چسبیدن، سماجت بخرج دادن اصرار و ابرام بسیار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرنگ
تصویر کرنگ
دیگی که رنگرزان رنگ ها را در آن می جوشانند، کرند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرنگ
تصویر کرنگ
((کُ رَ))
میدان اسب دوانی، اسبی که رنگش قهوه ای روشن باشد، حلقه زدن مردم، کرند
فرهنگ فارسی معین
کاسه ی دوتار، بدنه ی اصلی، درخت، پایه درخت بن
فرهنگ گویش مازندرانی
رنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
کرنه از سازهای ابتدایی و با ساختمانی ساده که غالبا از پیچاندن
فرهنگ گویش مازندرانی