کرنب با. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). آش کلم را گویند چه اصل آن ’کرنب با’ است و ’با’ بمعنی آش باشد. (آنندراج) (برهان). آش کلم. (ناظم الاطباء) : و غذای سمانی و عدس و غوره و انار و آن اسکبا و کرنب با موافق تر باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
کرنب با. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). آش کلم را گویند چه اصل آن ’کرنب با’ است و ’با’ بمعنی آش باشد. (آنندراج) (برهان). آش کلم. (ناظم الاطباء) : و غذای سمانی و عدس و غوره و انار و آن اسکبا و کرنب با موافق تر باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
صورتی دیگر از کلمه کلم است. کلم است که در طعام کنند و آن را کرنبا و کرم نیز گفته اند. (آنندراج). کلم. (ناظم الاطباء). کلم را گویند و آن را در ماست پرورده کنند و خورند و در آشها نیز داخل سازند و بهترین آن کلم رومی است. (برهان). گیاهی است از تیره صلیبیان که انواع متعدد دارد (حدود 20 گونه ازآن وجود دارد). اقسام مختلف این گیاه را به مناسبت استفاده غذائی کشت میکنند. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کلم شود. به فارسی کلم و به اصفهانی قمریت نامند. بستانی و بری و بحری می باشد و قنبیط قسمی از بستانی است و قسم معروف او را بیخش مانند چغندر و سبز و برگش ستبر و اصناف او شامی و همدانی و موصلی اندلسی ومختلف الاشکال می باشد. و کلم بری در شکل شبیه بستانی و سفیدتر از آن و بازغب و تلخ و تخمش شبیه به فلفل سفید است. و کلم بحری را برگ دراز و سرخ و شبیه برگ زراوند مدحرج است و طعمش شور و باتلخی و خوردن آن جایز نیست. (تحفه). به پارسی کرم گویند و به شیرازی کلم خوانند و آن بستانی بود و رومی بود و آن را قنبیط خوانند و بحری بود و بری و کرنب الماء. نیکوترین آن کرنب نبطی بود و خوزی و نبطی مشهور است و کرنب بری تلخ بود و بیشتر در ساحل دریا روید و ثمر وی بمقدار فلفلی سفید بود و کرنب بحری بیشتر در خارج بدن مستعمل کنند. (یادداشت مؤلف). او را به رومی کرسنین اغرسوذ وطوس گویند و آن نوعی است از انواع تره ها و به لغت سریانی کرنبا و به پارسی کرنب گویند انواع آن مختلف است بحری و دشتی و بستانی بود. اطیوش گوید: کرنب را قنبیط گویند و صاحب المشاهیر گوید: قنبیط را عرب ضبح گوید. (از ترجمه صیدنه) ، یکی از اقسام کلم که آن را کلم پیچ گویند. (فرهنگ فارسی معین). - کرنب بحری، نوعی از کرنب که مشهور است و برگی دراز و سرخ دارد. (از ترجمه صیدنه). رجوع به کرنب شود. - کرنب بروکسل، گونه ای کلم که آن را کلم بروکسل نیز نامند. (فرهنگ فارسی معین). - کرنب بری، نوعی از کرنب، شبیه بستانی و سفیدتر از آن. رجوع به کرنب شود. - کرنب بستانی، نوعی از کرنب. رجوع به کرنب شود. - کرنب خوزی،نوعی از کرنب است. رجوع به کرنب شود. - کرنب نبطی، کرنب بستانی است. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به کرنب شود
صورتی دیگر از کلمه کلم است. کلم است که در طعام کنند و آن را کرنبا و کرم نیز گفته اند. (آنندراج). کلم. (ناظم الاطباء). کلم را گویند و آن را در ماست پرورده کنند و خورند و در آشها نیز داخل سازند و بهترین آن کلم رومی است. (برهان). گیاهی است از تیره صلیبیان که انواع متعدد دارد (حدود 20 گونه ازآن وجود دارد). اقسام مختلف این گیاه را به مناسبت استفاده غذائی کشت میکنند. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کلم شود. به فارسی کلم و به اصفهانی قمریت نامند. بستانی و بری و بحری می باشد و قنبیط قسمی از بستانی است و قسم معروف او را بیخش مانند چغندر و سبز و برگش ستبر و اصناف او شامی و همدانی و موصلی اندلسی ومختلف الاشکال می باشد. و کلم بری در شکل شبیه بستانی و سفیدتر از آن و بازغب و تلخ و تخمش شبیه به فلفل سفید است. و کلم بحری را برگ دراز و سرخ و شبیه برگ زراوند مدحرج است و طعمش شور و باتلخی و خوردن آن جایز نیست. (تحفه). به پارسی کرم گویند و به شیرازی کلم خوانند و آن بستانی بود و رومی بود و آن را قنبیط خوانند و بحری بود و بری و کرنب الماء. نیکوترین آن کرنب نبطی بود و خوزی و نبطی مشهور است و کرنب بری تلخ بود و بیشتر در ساحل دریا روید و ثمر وی بمقدار فلفلی سفید بود و کرنب بحری بیشتر در خارج بدن مستعمل کنند. (یادداشت مؤلف). او را به رومی کرسنین اغرسوذ وطوس گویند و آن نوعی است از انواع تره ها و به لغت سریانی کرنبا و به پارسی کرنب گویند انواع آن مختلف است بحری و دشتی و بستانی بود. اطیوش گوید: کرنب را قنبیط گویند و صاحب المشاهیر گوید: قنبیط را عرب ضبح گوید. (از ترجمه صیدنه) ، یکی از اقسام کلم که آن را کلم پیچ گویند. (فرهنگ فارسی معین). - کرنب بحری، نوعی از کرنب که مشهور است و برگی دراز و سرخ دارد. (از ترجمه صیدنه). رجوع به کرنب شود. - کرنب بروکسل، گونه ای کلم که آن را کلم بروکسل نیز نامند. (فرهنگ فارسی معین). - کرنب بری، نوعی از کرنب، شبیه بستانی و سفیدتر از آن. رجوع به کرنب شود. - کرنب بستانی، نوعی از کرنب. رجوع به کرنب شود. - کرنب خوزی،نوعی از کرنب است. رجوع به کرنب شود. - کرنب نبطی، کرنب بستانی است. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به کرنب شود
دارویی کشندۀ سگ است و به تازی قاتل الکلب یا بقلهالانصار گویند. (ناظم الاطباء). دارویی است که چون به سگ دهند سگ را در ساعت بکشد و بتازی قاتل الکلب و بقلهالانصار نیز گویند. (برهان)
دارویی کشندۀ سگ است و به تازی قاتل الکلب یا بقلهالانصار گویند. (ناظم الاطباء). دارویی است که چون به سگ دهند سگ را در ساعت بکشد و بتازی قاتل الکلب و بقلهالانصار نیز گویند. (برهان)
صاحب قاموس چغندر گفته است. (آنندراج). چغندر، و گفته اند نوعی از آن شیرین تر و شاداب تر از قنبیط است و بری آن تلخ است. (از اقرب الموارد). چغندرو یا نوعی از آن و یا کلم. (ناظم الاطباء). چکندر یانوعی از آن شیرین تر و تازه تر از قنبیط که درشت ترین کلم است و کرنب دشتی تلخ باشد دو درهم سودۀ عروق آن با شراب تریاق است گزیدگی افعی را. (منتهی الارب)
صاحب قاموس چغندر گفته است. (آنندراج). چغندر، و گفته اند نوعی از آن شیرین تر و شاداب تر از قنبیط است و بری آن تلخ است. (از اقرب الموارد). چغندرو یا نوعی از آن و یا کلم. (ناظم الاطباء). چکندر یانوعی از آن شیرین تر و تازه تر از قنبیط که درشت ترین کلم است و کرنب دشتی تلخ باشد دو درهم سودۀ عروق آن با شراب تریاق است گزیدگی افعی را. (منتهی الارب)
پی یر. از شعرای نامی فرانسه است. در سال 1606 میلادی در شهر روئن متولد شد. پدرش خواست او به کار وکالت مشغول شود، اما وی طریق شاعری پیش گرفت و با انتشار آثاری چون ملیت و بیوه زن و کنیز و میدان سلطنتی و مده و سید به اوج شهرت رسید. قطعۀ سید از نظر افکار بدیع و سبک تازه چنان مشهور شد که دیر زمانی بر سبیل مثال می گفتند فلان چیز در خوبی چون ’سید’ است. با انتشار ’هراس ها’ و ’سین نا’ قدرت طبع و قریحۀ وی به بالاترین مرحله رسید. آخرین شاهکار او قطعۀ رودگونه است. کمدی ’دروغگوی’ وی فتح بابی در نمایشنامه های فکاهی و خنده انگیز و سرمشقی برای مولیر بود. وی در سال 1684 میلادی درگذشت. (از مجلۀ آینده ترجمه نصرﷲ فلسفی سال دوم)
پی یر. از شعرای نامی فرانسه است. در سال 1606 میلادی در شهر روئن متولد شد. پدرش خواست او به کار وکالت مشغول شود، اما وی طریق شاعری پیش گرفت و با انتشار آثاری چون ملیت و بیوه زن و کنیز و میدان سلطنتی و مده و سید به اوج شهرت رسید. قطعۀ سید از نظر افکار بدیع و سبک تازه چنان مشهور شد که دیر زمانی بر سبیل مثال می گفتند فلان چیز در خوبی چون ’سید’ است. با انتشار ’هراس ها’ و ’سین نا’ قدرت طبع و قریحۀ وی به بالاترین مرحله رسید. آخرین شاهکار او قطعۀ رودگونه است. کمدی ’دروغگوی’ وی فتح بابی در نمایشنامه های فکاهی و خنده انگیز و سرمشقی برای مولیر بود. وی در سال 1684 میلادی درگذشت. (از مجلۀ آینده ترجمه نصرﷲ فلسفی سال دوم)
آلت شنیدن کران. (یادداشت مؤلف) ، کرنا. نای بزرگ که آن را می نوازند و این مبدل به خرنای است و خربمعنی بزرگ و کلان بسیار مستعمل است. (آنندراج). نوعی از نفیر. (ناظم الاطباء). شیپور. بوق. بوق جنگی. (لغت شاهنامه) : برفتند نزدیک پرده سرای برآمد خروشیدن کرنای. فردوسی. سوی میمنه طوس نوذر بپای دل کوه پرنالۀ کرنای. فردوسی. سپهدار ایران بزد کرنای سپاه اندرآورد و بگرفت جای. فردوسی. زود آ که شود روزم چون روز قیامت کوس تو و کرنای تو همچون زدن صور. امیرمعزی (از آنندراج). خروش آمد و نالۀ کرنای برفتند گردان لشکر ز جای. نظامی. به غلغل درآمد جرس با درای بجوشید خون از دم کرنای. نظامی. ز شوریدن نالۀ کرنای برافتاد تب لرزه بر دست و پای. نظامی. گرفته جهان نالۀ کرنای خروشان شده زنگ و هندی درای. نظامی
آلت شنیدن کران. (یادداشت مؤلف) ، کرنا. نای بزرگ که آن را می نوازند و این مبدل به خرنای است و خربمعنی بزرگ و کلان بسیار مستعمل است. (آنندراج). نوعی از نفیر. (ناظم الاطباء). شیپور. بوق. بوق جنگی. (لغت شاهنامه) : برفتند نزدیک پرده سرای برآمد خروشیدن کرنای. فردوسی. سوی میمنه طوس نوذر بپای دل کوه پرنالۀ کرنای. فردوسی. سپهدار ایران بزد کرنای سپاه اندرآورد و بگرفت جای. فردوسی. زود آ که شود روزم چون روز قیامت کوس تو و کرنای تو همچون زدن صور. امیرمعزی (از آنندراج). خروش آمد و نالۀ کرنای برفتند گردان لشکر ز جای. نظامی. به غلغل درآمد جرس با درای بجوشید خون از دم کرنای. نظامی. ز شوریدن نالۀ کرنای برافتاد تب لرزه بر دست و پای. نظامی. گرفته جهان نالۀ کرنای خروشان شده زنگ و هندی درای. نظامی
فرشتۀ مقرب. (مهذب الاسماء) (آنندراج). مهتر فرشتگان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در خیابان نوشته که کروبی قسمی است از ملائک مقرب و در قاموس آمده الکروبی (بتخفیف و تشدید راء) سادات الملائکه. (آنندراج) (غیاث اللغات). ج، کروبیون، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) کروبیان، کروبیین. در تورات کروب و جمعآن کروبیم آمده و به فرشتگانی اطلاق می شده که از حضور خداوند فرستاده می شوند یا آنکه همواره در نزدش حاضرند و گفته شده است که ایشان دارای دو بال هستند، اما تمثال آنان از طلا بود ودر زیر تابوت سکینه قرار داشتند و بالهای کروبی بر تابوت سایه می افکند. در اسلام آن را مهتر فرشتگان یا ملائکۀ مقرب دانند. ج، کروبیون، کروبیین. (فرهنگ فارسی معین) : حمد و شکر و سپاس مر آن پادشاهی را که عالم عود و معاد را بتوسط ملائکه کروبی و روحانی در وجود آورد. (چهارمقاله). ملائکۀ کروبی در پیش او با ندای ادخلوها بسلام آمنین. (جهانگشای جوینی). وگر بچشم ارادت نظر کند در دیو فرشته ایش نماید بچشم کروبی. سعدی (گلستان). رجوع به کروبیان، کروبیون و کروبیم شود
فرشتۀ مقرب. (مهذب الاسماء) (آنندراج). مهتر فرشتگان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در خیابان نوشته که کروبی قسمی است از ملائک مقرب و در قاموس آمده الکروبی (بتخفیف و تشدید راء) سادات الملائکه. (آنندراج) (غیاث اللغات). ج، کروبیون، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) کروبیان، کروبیین. در تورات کروب و جمعآن کروبیم آمده و به فرشتگانی اطلاق می شده که از حضور خداوند فرستاده می شوند یا آنکه همواره در نزدش حاضرند و گفته شده است که ایشان دارای دو بال هستند، اما تمثال آنان از طلا بود ودر زیر تابوت سکینه قرار داشتند و بالهای کروبی بر تابوت سایه می افکند. در اسلام آن را مهتر فرشتگان یا ملائکۀ مقرب دانند. ج، کروبیون، کروبیین. (فرهنگ فارسی معین) : حمد و شکر و سپاس مر آن پادشاهی را که عالم عود و معاد را بتوسط ملائکه کروبی و روحانی در وجود آورد. (چهارمقاله). ملائکۀ کروبی در پیش او با ندای ادخلوها بسلام آمنین. (جهانگشای جوینی). وگر بچشم ارادت نظر کند در دیو فرشته ایش نماید بچشم کروبی. سعدی (گلستان). رجوع به کروبیان، کروبیون و کروبیم شود
از اشوری به ارش پاسبان مه فرشتگان فرشته پاسدار در تورات کروب (جمع: کروبیم) بفرشتگانی اطلاق شده که از حضور خدا فرستاده میشوند یا آنکه همواره در نزدش حاضرند و گفته شده است که ایشان دارا دو بال هستند. اما تمثال آنان از طلا بود و در زیر تابوت سکینه قرار داشتند و بالها کروبی بر تابوت سایه می افکند. در اسلام آن را مهتران فرشتگان یا ملائکه مقرب دانند، جمع کروبیون کروبیین: (حمد و شکر و سپاس مر آن پادشاهی را که عالم عود و معاد را بتوسط ملائکه کروبی و روحانی در وجود آورد) (چهار مقاله 1) توضیح: در شعر بتشدید راء آید و در تداول فارسی نیز مشدد تلفظ شود
از اشوری به ارش پاسبان مه فرشتگان فرشته پاسدار در تورات کروب (جمع: کروبیم) بفرشتگانی اطلاق شده که از حضور خدا فرستاده میشوند یا آنکه همواره در نزدش حاضرند و گفته شده است که ایشان دارا دو بال هستند. اما تمثال آنان از طلا بود و در زیر تابوت سکینه قرار داشتند و بالها کروبی بر تابوت سایه می افکند. در اسلام آن را مهتران فرشتگان یا ملائکه مقرب دانند، جمع کروبیون کروبیین: (حمد و شکر و سپاس مر آن پادشاهی را که عالم عود و معاد را بتوسط ملائکه کروبی و روحانی در وجود آورد) (چهار مقاله 1) توضیح: در شعر بتشدید راء آید و در تداول فارسی نیز مشدد تلفظ شود