جدول جو
جدول جو

معنی کرمیتون - جستجوی لغت در جدول جو

کرمیتون
به یونانی کمون است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فریتون
تصویر فریتون
(پسرانه)
فریدون، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر آبتین و فرانک، از پادشاهان پیشدادی ایران و به بند کشنده ضحاک ماردوش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کریون
تصویر کریون
گل گندم، گیاهی با ساقه های بلند، شاخه های بسیار، برگ های باریک، گل های سرمه ای رنگ و ریشۀ دراز، ستبر و سرخ رنگ که بیشتر در جاهای آفتابی، کوه ها، تل ها و کشتزارهای گندم می روید و میوۀ آن دارای اثر مسهلی است، قنطوریون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرستون
تصویر کرستون
قپان، نوعی ترازوی بزرگ مخصوص وزن کردن بارهای سنگین، باسکول برای مثال خواهی به شمارش ده و خواهی به گزافه / خواهیش به شاهین ده و خواهی به کرستون (روحانی - شاعران بی دیوان - ۲۹۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کامیون
تصویر کامیون
خودرو بزرگ مخصوص حمل و نقل با قسمتی برای حمل بار که ثابت است
فرهنگ فارسی عمید
(اَ مَ)
حکیمی است رومی. (برهان). در لغت نامه ها ((ارطیون)) را نیز حکیمی رومی دانسته اند و ظاهراً یکی تحریف دیگری است. و رجوع به ارطیون شود
لغت نامه دهخدا
(مَیْ یِ)
جمع واژۀ میت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به میت شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دوایی است بسیار تلخ و آن را قنطوریون دقیق خوانند. زهر مجموع گزندگان را نافع است. (آنندراج) (برهان). گیاهی دوایی که قنطوریون گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به قنطوریون شود
لغت نامه دهخدا
(کَ / کَ زَ)
دهی است نزدیک اسکندریه. (منتهی الارب) ، نهری است در مصر منشعب از نیل. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(هَِ یُ)
دختر منلاس و هلنا. (فوستل دوکولانژ). تنها دختر منلاس و هلن بود. در قدیمترین افسانه ها چنانکه در اودیسه بچشم میخورد چنین روایت شده است که منلاس او را غیاباً نامزد نئوپتولم پسر آشیل کرد و در مراجعت به لاسدمون جشنی برای این همسری گرفت. این همسری با جنگ معروف تروآ ارتباط داشته است زیرا منلاس برای پیروزی در جنگ تروآ نیازمند کمک نئوپتولم بود. و در نتیجۀ این ازدواج میان ’اورست’ نامزد پیشین هرمیون و نئوپتولم رقابتی پدید آمد و سرانجام نئوپتولم به دست شورشیان ’دلف’ و به تحریک رقیب خود کشته شد و هرمیون به همسری ’اورست’ در آمد و پسری به نام تیسامنون به دنیا آورد. (از فرهنگ اساطیر یونان و رم، پیر گریمال، ترجمه بهمنش صص 416- 417)
لغت نامه دهخدا
آبی و نخلی است در یمامه ازآن عماره بن عقیل بن بلال بن جریر الشاعر. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نام پهلوانی تورانی. (فرهنگ شاهنامۀ ولف) :
چو پیران و گرسیوز رهنمون
قراخان و چون شیده و کرسیون.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(کِ شی یو)
اهل واسط را گویند. (از معجم البلدان). باشندگان واسط. (منتهی الارب). اهل واسط. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). لان الحجاج لمّا بناه کتب الی عبدالملک: انی اتخذت مدینه فی کرش من الارض بین الجبل و المصرین و سمیتها بواسط. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کرش و معجم البلدان ذیل کرش شود
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
کپان بود یعنی قپان که چیزی سنجند. (فرهنگ اسدی). قپان و آن ترازومانندی است که چیزها بدان وزن کنند و به همین معنی لفظ کرستوان هم بنظر آمده است. (برهان). ترازوی بزرگ که آن را کپان گویند و قپان معرب آن است و قرسطون معرب کرستون است. (انجمن آرا). قپان و ترازوی یک پله. (ناظم الاطباء) :
خواهی به شمارش ده و خواهی به گزافه
خواهیش به شاهین زن و خواهی به کرستون.
زرین کتاب (از فرهنگ اسدی)
لغت نامه دهخدا
(یُ)
اتومبیل بزرگ بارکشی. این لفظ فرانسوی است. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(تْ تُ)
یکی از خدایان دریا، در اساطیر یونان قدیم است. وی پسر پزئیدون و امفی تریت بود
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
زیرک. عاقل. (برهان). و لغت نامه ها ((ارطیون)) را نیز بهمین معنی آورده اند و ظاهراً یکی تحریف دیگری باشد. رجوع به ارطیون شود
لغت نامه دهخدا
(کْری / کِ تُنْ)
یکی از توانگران آتن و از جملۀ شاگردان سقراط بود و چون سقراط را به نوشیدن شوکران محکوم ساختند، وسایل فرار وی را فراهم ساخت، لکن سقراطبه رعایت و حفظ احترام قوانین به فرار تن درنداد
لغت نامه دهخدا
(اَمَ / اَ وَ)
سنگی است در زمین روم که هرچند آنرا بشکنند مخمس شکسته شود. (برهان). سنگی سفید است مخطط بازرق و در شکل مخمس باشد و چندانک بشکنند پارهای او مخمس افتد، بروم بیشتر باشد. (نزهه القلوب)
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ)
نام دختر پادشاه مغرب که در حبالۀ بهرام گور بود. (جهانگیری) (برهان) (مؤید الفضلاء). در بعضی مآخذ ارزنیون آمده
لغت نامه دهخدا
(طَ)
به لغت یونانی نوعی از سنگ یشب باشد و بهترین آن سبزرنگ است. گویند اگر بر بازو بندند از صاعقه ایمن باشند. (برهان) (آنندراج). حجر الیشف است. (تحفۀ حکیم مؤمن). نوعی از حجر یشف است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کربیون
تصویر کربیون
فرشتگان مقرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرستون
تصویر کرستون
ترازو بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کامیون
تصویر کامیون
اتومبیل بزرگ بارکشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرمینون
تصویر طرمینون
یونانی یشپ یشم شیری رنگ از سنگ های گرانبها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کریون
تصویر کریون
((کَ))
قنطوریون، دارویی است تلخ، مفید برای زهر گزندگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرستون
تصویر کرستون
((کَ رَ))
قپان، ترازوی بزرگ، کرستوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کامیون
تصویر کامیون
اتومبیل بزرگ که برای حمل و نقل بار به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کامیون
تصویر کامیون
باری
فرهنگ واژه فارسی سره
اتومبیل، تریلی، خودرو، کامانکار، ماشین، موتور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
فرد مبتلا به کرم کدو، آن که آرام و قرار نداشتن و پیوسته
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع لاله آباد بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع کلیجان رستاق واقع در منطقه ی ساریمنطقه ی گرمسیری
فرهنگ گویش مازندرانی
از میوه های جنگلی مشابه زال زالک که درخت آن بسیار بلند است
فرهنگ گویش مازندرانی
از مکان های واقع در روستای زیارت در جنوب شهر گرگان
فرهنگ گویش مازندرانی