جدول جو
جدول جو

معنی کرمهد - جستجوی لغت در جدول جو

کرمهد
(کَ ما)
از دیه های وراردهال است. (تاریخ قم ص 138)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کرمند
تصویر کرمند
تند و تیز، شتاب کار، چست و چالاک، برای مثال مکن امید دور و آز دراز / گردش چرخ بین چه کرمند است (خسروی - شاعران بی دیوان - ۱۷۳)
فرهنگ فارسی عمید
(کُ هَُ)
بزرگ سر نره. (از منتهی الارب) (آنندراج). بزرگ حشفه. (ناظم الاطباء) ، سر نرۀ بزرگ. (منتهی الارب) (آنندراج). حشفۀ کلان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ مَ)
کرم. (ناظم الاطباء). کرم. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کرامه. (اقرب الموارد). رجوع به کرم و کرامه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ)
واحد کرم یعنی یک درخت مو. (ناظم الاطباء). یک رز. (آنندراج). مو انگور و این اخص ازکرم است. (از اقرب الموارد) ، تندی سر سرون. (بحر الجواهر). تندی سر سرین گرد. (منتهی الارب) (آنندراج). سر گرد استخوان ران. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). ج، کرم. جج، کروم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ / کَ رِ مَ)
جوانمرد. (ناظم الاطباء). کریم. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ مَ)
کرمه. وزنی معادل شش قیراط. ج، کرمات. (قانون ابوعلی چ تهران مقالۀ ثانیه از کتاب ثانی ص 171). صاحب ذخیره می نویسد: فولس می گوید: از جهت استفراغ سودا دوازده کرمه افتیمون بباید داد... و دوازده کرمه نه درمسنگ باشد. و در جای دیگر می نویسد: شش قیراط باشد و درکناش اوطیوس می گوید: دانگی و نیم تا دو دانگ است
لغت نامه دهخدا
(کُ مَ)
دهی است به طبس. (منتهی الارب). قریۀ بزرگی است جامع و منبر دارد و اهالی بسیار و آب روان و خرمابن دارد و از نواحی طبس می باشد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(کِ مَ)
زن جوانمرد. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کُ مَ)
بزرگی و ارجمندی: افعل کذا و کرمه لک او کرمه عین لک، یعنی میکنم این کار را جهت اکرام تو. یقال: نعم حبا و کرمه و ایضاً یقال: لیس لهم ذلک و لا کرمه. (ناظم الاطباء). کرامت. یقال: افعل کذا و کرمه عین، ای و کرامه. (اقرب الموارد). کرم. کرمان. رجوع به کرم، کرمان و کرامه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دویدن در پی آثار و نشان کسی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ)
شتاب. (جهانگیری) ، شتاب کار. (فرهنگ اسدی) (برهان) (صحاح الفرس) (ناظم الاطباء). تند و تیز. (جهانگیری) (برهان). سخت. (جهانگیری). چالاک. (ناظم الاطباء) :
مکن امید دور و آز دراز
گردش چرخ بین چه کرمند است.
خسروی.
، تعجیل و شتاب کاری را نیز گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). عجله. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کرمه
تصویر کرمه
تاک رز مو از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرمند
تصویر کرمند
شتابکار، چست و چالاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرمند
تصویر کرمند
((کَ مَ))
شتابکار، تند، تیز
فرهنگ فارسی معین
از انواع مار
فرهنگ گویش مازندرانی
لارو و زنبور
فرهنگ گویش مازندرانی