جدول جو
جدول جو

معنی کرمانشهان - جستجوی لغت در جدول جو

کرمانشهان(کِ)
کرمانشاهان. شهر کرمانشاه. شهری است مشهور که آن را کرمانشه نیز گویند:
به ده فرسنگ از کرمانشهان دور
نه از کرمانشهان بل از جهان دور.
نظامی.
به کرمان رسید از کنار جهان
ز کرمان درآمد به کرمانشهان.
نظامی.
رجوع به کرمانشاهان و قرمیسین شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کرمانشاهی
تصویر کرمانشاهی
از مردم کرمانشاه، مربوط به کرمانشاه مثلاً لهجۀ کرمانشاهی، تهیه شده در کرمانشاه مثلاً روغن کرمانشاهی
فرهنگ فارسی عمید
(کِ شَ)
شهرستان کرمانشاهان، یکی از شهرستان های بزرگ استان پنجم کشور است. از شمال به سنندج و از شمال خاور به اسدآباد همدان و از جنوب به شاه آباد و از خاور به شهرستان های نهاوند و تویسرکان و از جنوب خاوری به خرم آباد محدود است. شهرستان کرمانشاهان از بخشهای زیر تشکیل شده است: 1- بخش مرکزی شامل دهستانهای حومه، دروفرامان، پایروند خالصه، الهیارخانی، میان دربند، بیلوار و ماهیدشت علیا و سفلی. 2- بخش سنقر و کلیائی شامل دهستانهای کلیائی و فعله گری. 3- بخش کنگاور شامل دهستان کنگاور. 4- بخش صحنه شامل دهستانهای حومه، دینور، چمچمال و خدابنده لو. 5- بخش سنجابی شامل دهستان سنجابی. 6- بخش گوران شامل دهستان گوران قلخانی. 7- بخش ثلاث شامل دهستان باباجانی، قبادی و ولدبیگی. این شهرستان از 1505 ده تشکیل شده است و جمعیت آن نزدیک به 428000 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5). از شمال محدود است به کوههایی که فاصله بین روددیاله و گاماساب می باشد، از مشرق به کوههای کنگاور، از جنوب به کوههای کلهر و از مغرب به خاک عراق و شامل دو ناحیۀ متمایز است: اول ناحیۀ جلگه ای که بکلی نواحی آن مختلف است. چین خوردگیهای این قسمت نسبتاً منظم تر از کردستان و امتدادشان از شمال به جنوب شرقی و مانند دیواری قرار گرفته است. اراضی آن دارای جنگلهای وسیع و معادن بسیار است. مطابق تحقیقات معلوم شده که کرمانشاه مرکز قوم مادی بوده و بعد از زمان اشکانیان نیز اهمیّت داشته و از زمان ساسانیان آن را ایالت ماه مینامیدند و در ابتدای دورۀ اسلامی خرابه های شهر کامبادم در شمال شهر کرمانشاه یافت شده. تقسیمات حکومتی کرمانشاهان از قرار ذیل است: 1- کرمانشاه و حومه. 2- سنقر کلیائی. 3- میان دربند و بالا دربند. 4- دینور. 5- کنگاور. 6- ماهیدشت و هارون آباد و فیروزآباد. 7- کرند. 8- ذهاب و قصر. 9- هرسین. (از فرهنگ جغرافیای سیاسی کیهان). و رجوع به کرمانشاه شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
منسوب به کرمانشاه. از مردم کرمانشاه. (فرهنگ فارسی معین) ، ساخته و پرداخته یا حاصل از ناحیۀ کرمانشاه، چون: گیوۀکرمانشاهی و روغن کرمانشاهی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
شهر کرمانشاه، شهر کرمانشاه یکی از شهرهای مهم باختر کشور و مرکز استان پنجم است. در زمان سلاطین ساسانی بنا شد و بانی آن بهرام چهارم، ملقب به کرمانشاه بود و به نام بانی آن نامیده شد. 47 درجه و 5 دقیقه طول و 24 درجه و 19 دقیقه عرض و 1410 متر از سطح دریا ارتفاع دارد. کرمانشاه در دامنۀ کوه سفید و 6هزارگزی جنوب رود خانه قره سو واقع شده است. هوای آن سرد و سالم و بری است. از ابنیۀ قدیم و قابل ملاحظه مسجد عمادالدوله، مسجد حاج محمدتقی، مسجدجامع، مسجد وکیل الدوله معروف به مسجد حاج شهبازخان، مسجد شاهزاده، تکیه معاون الملک و تکیۀ بیگلربیگی را میتوان نام برد. تصفیه خانه نفت ملی ایران در شمال خاوری این شهر کنار رود خانه قره سو ساخته شده که نفت خام از چاههای نفت شاه به آنجا می رسد و تصفیه می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5). در اطراف شهر کتیبه ها و نقوش بسیار از دورۀ ساسانی موجود است. در زمان آل بویه بناهایی ساخته شده که همه خراب شده است.پس از جنگ حلوان قشون اسلام کرمانشاه را بدون مقاومت مسخر کرد و چون در سر راه شرق به غرب بود اهمیت یافت. از زمان صفویه به بعد که دولت عثمانی کردستان را تصرف کرد. کرمانشاه اهمیت بیشتری پیدا کرد و شاهان صفوی بخصوص شاه اسماعیل در آنجا استحکامات بسیار ساختند. طاق بستان در نزدیکی این شهر در کنار چشمۀ بزرگی ساخته شده است. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 453). لقب این شهر دارالدوله است. (یادداشت مؤلف). قرمیسین. نام شهری و مدینه ای است. (برهان). نام شهری است مشهور از بناهای خسروپرویز و نشستنگاه او بوده است. گویند مکان مرتفعی به بلندی یکصد ذرع بشکل مربع برای پرویز ساخته بودند و سنگها را به سیخهای آهن چنان به یکدیگر متصل کرده که در میانۀ احجار دیده نمی شد و گمان می رفت که یکپارچه سنگ است و پس از اتمام آن عمارت آمدند خدمت او فغفور چین و خاقان ترک و ملک هند وقیصر ملک روم و جلوس کرد در آن عمارت خاصه که هزار درخت کرم یعنی رز انگور در آن کاشته بودند و جشنی خسروانه کرد با شاهان و کرم و بخشایشی فرمود با شاهان.الحاصل ایوان مداین و صورت پرویز و شیرین و شبدیز همه در آن ولایت است و قرمیسین معرب کرمانشاهان است. گویند اصل بنای کنگور از قبادبن پیروز بوده و کرمانشهان در آن کوره ساخته. (از آنندراج) (از انجمن آرا). شهرکی است (از جبال) بر ره حجاج انبوه و آبادان و با نعمت بسیار. (حدود العالم). آن را در کتب قرماسین نوشته اند. از اقلیم چهارم است طولش از جزایر خالدات ’فج’ و عرض آن از خط استوا ’لدک’، بهرام بن شاپور ذوالاکتاف ساسانی ساخت و قبادبن فیروز ساسانی تجدید عمارتش کرده، در او جهت خود عمارت عالیه ساخت و پسرش انوشیروان عادل در او دکه ای ساخت صد گز در صد گز و در یک جشن فغفور چین و خاقان ترک و رای هند و قیصر روم او را دستبوس کردند. شهری وسط بوده است اکنون دهی است و صفۀ شبدیز در آن حدود است و خسروپرویز ساخته و در صحرای آن باغی ساخته بود دو فرسنگ در دو فرسنگ و بعضی از آن مثمر گردانیده، چنانکه همه میوه های سردسیری و گرمسیری در او بودی و باقی چون میدانی به علفزار داشته و در او انواع حیوانات سرداده توالد و تناسل کردندی. (نزههالقلوب). رجوع به جغرافیای غرب ایران، کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او، مجمل التواریخ گلستانه، ایرانشهر ج 2، کرمانشاهان و کرمانشهان شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
ابن قراارسلان قادربیک. دومین تن از سلجوقیان کرمان که در 465 هجری قمری جلوس کرد. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به فرهنگ فارسی معین، تاریخ افضل صص 23-24، غزالی نامه ص 303 و مدخل سلجوقیان شود
لغت نامه دهخدا
(تِ)
کرمانشهان. (از آنندراج). کرمانشاه:
پس از دوران دولتشه به کرمانشه یکی بنگر
چنان بینی مداین را که بی نوشیروانستی.
طالب آملی (از آنندراج).
رجوع به کرمانشهان، کرمانشاه، کرمانشاهان و قرمیسین شود
کرمانشاه. لقب بهرام بهرامیان است. رجوع به کرمانشاه شود:
چو بنشست بهرام بهرامیان
ببست از پی داد و بخشش میان
به تاجش زبرجد برافشاندند
همی نام کرمانشهش خواندند.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
منسوب به کرمانشاه از مردم کرمانشاه اهل کرمانشاه، ساخته و پرداخته کرمانشاه: گیوه کرمانشاهی روغن کرمانشاهی
فرهنگ لغت هوشیار