جدول جو
جدول جو

معنی کردناج - جستجوی لغت در جدول جو

کردناج
(کَ)
کردناک. (بحر الجواهر). برخی از پزشکان گفته اند گوشتی است که بر آتش گردانده شود بر بابزنی تا پخته گردد. سدیدی گوید: گوشت جوجۀ ماکیان است که پخته شود، پس بر آتش کباب گردد و همچنین است گوشت شتر و پرندگان. (از بحر الجواهر). کباب. جوجه کباب. (یادداشت مؤلف). گردنا. رجوع به گردنا، گردناج و مادّۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کردگار
تصویر کردگار
انجام دهنده، فعال، از نام های خداوند، به عمد، عمداً، برای مثال نه چون پور میر خراسان که او / عطا را نشسته بود کردگار (رودکی - ۵۰۱)، آفریننده، خالق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردناک
تصویر گردناک
گردآلود، پرگرد و خاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کربنات
تصویر کربنات
هر یک از نمک های اسیدکربنیک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دردناک
تصویر دردناک
درددار، عضوی از بدن که درد داشته باشد، دردآور
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
کبابی است که بعد از نیم پخت کردن مرغ و امثال آن به آتش برشته کنند و جهت مرتاضین و معده حاد و تقویت بدن مفید و مضر معده ضعیف است. (تحفه). کردناج. (دزی ج 2 ص 454). رجوع به کردناج، گردنا و گردناج شود
لغت نامه دهخدا
(گِ دِ)
گردانیده و آن کبابی باشد که گوشت آن را در آب جوشانیده باشند بعد از آن به سیخ کشند و کباب کنند و بهترین آن مرغ جوان فربه باشد. (برهان) (انجمن آرا). و رجوع به گردنا شود
لغت نامه دهخدا
فاعل، عامل، کننده، نام خدایتعالی، آفریننده، خالق جهان آفرین، صانع و بمعنی فعال
فرهنگ لغت هوشیار
کبابی که گوشت آنرا در آب جوشانیده باشند و سپس بسیخ کشند و کباب کنند گردانیده
فرهنگ لغت هوشیار
سیخ (اعم از سیخ چوبی یا آهنی که بدان گوشت را کباب کنند یا نان را از تنور برآورند) : گر دشمنت زترس برآرد چو مرغ پر آخر چو مرغ گردد گردان بگردنا. (مسعود سعد)، کبابی که اول گوشت آنرا در آب جوشانند و سپس ادویه حاره برآن پاشند و بر سیخ کشند و کباب کنند: دلی را کز هوی جستن چو مرغ اندر هوا بینی بحاصل مرغ وار او را باتش (کسائی)، گوشه عود و رباب و مانند آن که سیم ها را بر آن بندند و بگردانند تا ساز کوک شود گردانک: شاخ امرود گویی و امرود دسته و گردنای طنبور است. (ابوالفرج رونی)، چوبی مخروطی که کودکان ریسمان را بر آن پیچند و از دست گذارند تا در زمین بچرخ آید، آلتی که از چوب سازند و بدست کودکان دهند تا بوسیله آن راه رفتن آموزند روروک، چوب چرخ چاه که گردد و طناب دلو را بدان پیچند و از آن گشایند: بکره بزبان پارسی گردنا باشد، یا گردنای چرخ. آسمان
فرهنگ لغت هوشیار
املاح اسید کربنیک را گویند از قبیل کربنات سدیم و کربنات سرب و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کردکار
تصویر کردکار
عامل فاعل کننده: (ز گرد ش شود گرد گی آشکار نشانست پس کرده بر کردکار) (گرشا)
فرهنگ لغت هوشیار
پرگرد و غبار مغبر: مردی بود که سفرهاء دراز کند و اشعث و اغبر و گردناک شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کردنگل
تصویر کردنگل
ابله احمق، بد هیکل بی اندام، دیوث قلتبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتناج
تصویر ارتناج
خون آلوئگی، خرامیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اردناس
تصویر اردناس
فرانسوی فرمان، گماشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دردناک
تصویر دردناک
بیمار، صاحب درد درد آور علیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دردناک
تصویر دردناک
((دَ))
دردآور، الیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کردگار
تصویر کردگار
((کِ))
بسیار کننده، فعال، دانسته و عمداً، یکی از نام های خداوند متعال
فرهنگ فارسی معین
املاح اسیدکربنیک که به آسانی به وسیله اسیدها تجزیه می شود. مانند، کربنات سدیم، کربنات سرب و غیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گردناج
تصویر گردناج
((گَ یا گِ))
گردناگ. گردنای، کبابی که گوشت آن را در آب جوشانیده باشند و سپس به سیخ کشند و کباب کنند، گردانیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دردناک
تصویر دردناک
تالم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دردناک
تصویر دردناک
Aching, Agonizing, Gnarly, Painful, Sore
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دردناک
تصویر دردناک
douloureux, atroce, compliqué
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دردناک
تصویر دردناک
dolorante, straziante, complicato, doloroso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دردناک
تصویر دردناک
เจ็บปวด , เจ็บปวด , ซับซ้อน , เจ็บปวด , เจ็บ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دردناک
تصویر دردناک
pijnlijk, kwellend, gecompliceerd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دردناک
تصویر دردناک
doloroso, agonizante, complicado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دردناک
تصویر دردناک
schmerzhaft, qualvoll, knifflig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دردناک
تصویر دردناک
dolorido, agonizante, complicado, doloroso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دردناک
تصویر دردناک
疼痛的 , 痛苦的 , 棘手的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دردناک
تصویر دردناک
bolesny, skomplikowany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دردناک
تصویر دردناک
болючий , болісний , складний , болісний , болісний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دردناک
تصویر دردناک
ноющий , мучительный , сложный , болезненный , болезненный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دردناک
تصویر دردناک
sakit, menyakitkan, rumit
دیکشنری فارسی به اندونزیایی