صمغی زرد رنگ، فسیلی و از دستۀ هیدروکربن ها که به دلیل وجود الکتریسیتۀ ساکن کاه را جذب می کند و مصرف تزیینی دارد، زرد رنگ کهربای سیاه: در علم زمین شناسی زغالی سخت و براق از اقسام لینیت که به آسانی قبول جلا و صیقل می کند و در جواهرسازی به کار می رود
صمغی زرد رنگ، فسیلی و از دستۀ هیدروکربن ها که به دلیل وجود الکتریسیتۀ ساکن کاه را جذب می کند و مصرف تزیینی دارد، زرد رنگ کهربای سیاه: در علم زمین شناسی زغالی سخت و براق از اقسام لینیت که به آسانی قبول جلا و صیقل می کند و در جواهرسازی به کار می رود
نام پرنده ای درنده و گوشت خوار. (ناظم الاطباء). نام پرنده ای بس بزرگ و درشت هیکل که در جزایر اقیانوس کبیر باشد و گویند کرگدن را به چنگال خود برباید، بدین ترتیب معنی رخ باید کرگدن باشد. داستانهایی از این مرغ در کتاب های عجایب المخلوقات و حیوه الحیوان آمده است. (از شعوری ج 2 ص 21)
نام پرنده ای درنده و گوشت خوار. (ناظم الاطباء). نام پرنده ای بس بزرگ و درشت هیکل که در جزایر اقیانوس کبیر باشد و گویند کرگدن را به چنگال خود برباید، بدین ترتیب معنی رخ باید کرگدن باشد. داستانهایی از این مرغ در کتاب های عجایب المخلوقات و حیوه الحیوان آمده است. (از شعوری ج 2 ص 21)
آشی باشد که از کبرپزند و آن را عربان کبریه گویند. (برهان) (آنندراج). آش کبر. (ناظم الاطباء). کوروا. (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ جهانگیری). (از: کور، کبر + با، ابا). (از حاشیه برهان چ معین). و رجوع به کبر، کور، با و ابا شود
آشی باشد که از کبرپزند و آن را عربان کبریه گویند. (برهان) (آنندراج). آش کبر. (ناظم الاطباء). کوروا. (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ جهانگیری). (از: کور، کبر + با، ابا). (از حاشیه برهان چ معین). و رجوع به کبر، کور، با و ابا شود
کرنب با. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). آش کلم را گویند چه اصل آن ’کرنب با’ است و ’با’ بمعنی آش باشد. (آنندراج) (برهان). آش کلم. (ناظم الاطباء) : و غذای سمانی و عدس و غوره و انار و آن اسکبا و کرنب با موافق تر باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
کرنب با. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). آش کلم را گویند چه اصل آن ’کرنب با’ است و ’با’ بمعنی آش باشد. (آنندراج) (برهان). آش کلم. (ناظم الاطباء) : و غذای سمانی و عدس و غوره و انار و آن اسکبا و کرنب با موافق تر باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
آش کبر باشد چنانکه آش ماست را ماست با گویند چه با بمعنی آش است. (برهان) (آنندراج). آش کبر. (ناظم الاطباء). کبروا. (حاشیۀ برهان چ معین). کوربا. کوروا. کبریه لصفیه. اصفیه. (یادداشت مؤلف)
آش کبر باشد چنانکه آش ماست را ماست با گویند چه با بمعنی آش است. (برهان) (آنندراج). آش کبر. (ناظم الاطباء). کبروا. (حاشیۀ برهان چ معین). کوربا. کوروا. کبریه لصفیه. اصفیه. (یادداشت مؤلف)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان بم، واقع در 242هزارگزی جنوب باختری بم و 42هزارگزی جنوب راه شوسۀ بم به کرمان، با 184 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان بم، واقع در 242هزارگزی جنوب باختری بم و 42هزارگزی جنوب راه شوسۀ بم به کرمان، با 184 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
کهرباء. صمغ درختی است که چون مالیده شود کاه را جذب کند، و در این خاصیت با سندروس مشترک است. معرب کاه ربای فارسی است یعنی جاذب کاه، و پاره ای آن را کهرباه یا کهرباءه و نسبت بدان راکهربی گویند، و از آن است: سیال الکهربی. (از اقرب الموارد). رجوع به مادۀ قبل شود، نیرویی است که در بعضی از اجسام بر اثر مالش یا حرارت یافعل و انفعالات شیمیایی پیدا می شود و جذب کردن و تولید نور و لرزاندن اعصاب حیوانات و تجزیۀ آب و نمکهااز خواص و آثار آن است. (از المنجد). الکتریسیته
کهرباء. صمغ درختی است که چون مالیده شود کاه را جذب کند، و در این خاصیت با سندروس مشترک است. معرب کاه ربای فارسی است یعنی جاذب کاه، و پاره ای آن را کهرباه یا کهرباءه و نسبت بدان راکهربی گویند، و از آن است: سیال الکهربی. (از اقرب الموارد). رجوع به مادۀ قبل شود، نیرویی است که در بعضی از اجسام بر اثر مالش یا حرارت یافعل و انفعالات شیمیایی پیدا می شود و جذب کردن و تولید نور و لرزاندن اعصاب حیوانات و تجزیۀ آب و نمکهااز خواص و آثار آن است. (از المنجد). الکتریسیته
ربایندۀ کاه. جذب کننده به سوی خود. کشندۀ کاه و خاشاک سبک. کهربا. قهروا معرب آن است. صمغ درخت جوزی است خاص و بعضی گویند صمغ درخت جوز رومی است و بعضی دیگر گویند صمغ درختی است مانند پسته، همچو کبریت سوزد و آن را سیدالکباریت خوانند و کاه را بجانب خود کشد. هر که باخود دارد از یرقان ایمن باشد و بعضی گویند در حدود روس چشمه ای است که برمیجوشد و چون باد بر آن میوزد بسته میشود و کهربای خاصه آن است و آن را به عربی مصباح الروم خوانند. (برهان). صمغ فسیل مترشح از درختان کاج عهدهای قدیم خصوصاً گونه ای کاج بنام پینوس سوسنی فرا است امروز کاهربا را در طبقات تشکیل شده در دوران سوم در نواحی دریای بالتیک جستجو میکنند. مادۀ صمغی زرد رنگ و شکننده و شفاف است. در برخی انواع قرمزرنگ شفاف نیز دارد و بمقدار کم به رنگ سفید کدر نیز یافت میشود. خاصیت کاهرباآن است که اگر بپارچه ای پشمی مالش داده شود خاصیت الکتریسیته می یابد و ذرات کاه و خرده کاغذ را جذب میکند ضمناً بوی معطری از آن استشمام میشود در صنعت جهت ساختن تسبیح و گردن بند و ابزار زینتی بکار میرود. حجرالکهربا. بیجاده. (فرهنگ فارسی معین) : از ناحیۀ کاهربا گرچه طبیعی است سعی تو فروشوید رنگ یرقان را. انوری. رجوع به کهربا شود، در اصطلاح امروز اعراب کهربا الکتریسیته یا نیروی برق است. رجوع به کهربا شود
ربایندۀ کاه. جذب کننده به سوی خود. کشندۀ کاه و خاشاک سبک. کهربا. قهروا معرب آن است. صمغ درخت جوزی است خاص و بعضی گویند صمغ درخت جوز رومی است و بعضی دیگر گویند صمغ درختی است مانند پسته، همچو کبریت سوزد و آن را سیدالکباریت خوانند و کاه را بجانب خود کشد. هر که باخود دارد از یرقان ایمن باشد و بعضی گویند در حدود روس چشمه ای است که برمیجوشد و چون باد بر آن میوزد بسته میشود و کهربای خاصه آن است و آن را به عربی مصباح الروم خوانند. (برهان). صمغ فسیل مترشح از درختان کاج عهدهای قدیم خصوصاً گونه ای کاج بنام پینوس سوسنی فرا است امروز کاهربا را در طبقات تشکیل شده در دوران سوم در نواحی دریای بالتیک جستجو میکنند. مادۀ صمغی زرد رنگ و شکننده و شفاف است. در برخی انواع قرمزرنگ شفاف نیز دارد و بمقدار کم به رنگ سفید کدر نیز یافت میشود. خاصیت کاهرباآن است که اگر بپارچه ای پشمی مالش داده شود خاصیت الکتریسیته می یابد و ذرات کاه و خرده کاغذ را جذب میکند ضمناً بوی معطری از آن استشمام میشود در صنعت جهت ساختن تسبیح و گردن بند و ابزار زینتی بکار میرود. حجرالکهربا. بیجاده. (فرهنگ فارسی معین) : از ناحیۀ کاهربا گرچه طبیعی است سعی تو فروشوید رنگ یرقان را. انوری. رجوع به کهربا شود، در اصطلاح امروز اعراب کهربا الکتریسیته یا نیروی برق است. رجوع به کهربا شود
چندین بار، مکرراً، بکرات، باربار، از ساخته های فارسی گویان به کرت ها مکررا بتکرار بکرات: (کرارا تجربه کرده ایم. {توضیح: باین معنی در کتب معتبر عرب نیامده است
چندین بار، مکرراً، بکرات، باربار، از ساخته های فارسی گویان به کرت ها مکررا بتکرار بکرات: (کرارا تجربه کرده ایم. {توضیح: باین معنی در کتب معتبر عرب نیامده است