- کرجیان (کَ)
از اقلیم چهارم است (گیلان) و در قدیم شهری بزرگ بوده و اکنون وسط است و به آب و هوا مانند ولایات دیگر. (نزههالقلوب چ اروپا مقالۀ سوم ص 163). رجوع به ترجمه سفرنامۀ مازندران رابینو ص 197 شود
معنی کرجیان - جستجوی لغت در جدول جو
- کرجیان (کَ رَ)
طایفه ای از طوایف ساکن قزوین که بنابه گفتۀ صاحب تاریخ گزیده از دودمان ابودلف عجلی بوده اند. (از تاریخ گزیده چ اروپا ج 1 ص 847). این طایفه را دلفیان می گفته اند و ستاره شناس و جغرافی دان معروف زکریا بن محمد بن محمود از این طایفه است. (از تاریخ ادبیات ایران تألیف ادوارد براون ترجمه علی اصغر حکمت ج 3 ص 116)
- کرجیان
یکی از ولایات قدیمه ی تنکابن در زمان ملوک الطوایف میان رامسر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گیاهی فاقد شکوفه و گل که در حوالی کوفه می روید، عشقه، سیان، پرسیان، پرشیان
ارغوان، گلی سرخ رنگ و پیوسته به ساقه که پیش از ظاهر شدن برگ ها شکفته می شود، گیاه این گل با برگ های گرد که در اول بهار گل می دهد و قسمت های مختلف آن مصرف دارویی دارد، ارغوانی، صورت سرخ و زیبا
درخشان، درخشنده، براق، شفاف، الماس بی رنگ و شفاف، الماس درشت و گران بها که برای درخشش بیشتر آن را تراش داده اند
(کُرْ/ کُ رِ)
لغت نامه دهخدا
فدا بود یعنی بدلی که خود را یا دیگری را از بلا برهاند. (برهان) (آنندراج) :
چون نیاز آید سزاوار است داد
جان من کریان این سالار باد.
بوشکور
چون نیاز آید سزاوار است داد
جان من کریان این سالار باد.
بوشکور
(کَ)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان سردرود ناحیۀ اسکو در آذربایجان شرقی. جلگه ای و معتدل، و سکنۀ آن 158 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
طرویلن را گویند و آن نوع از ساسالیوس است. (یادداشت مؤلف). سیسالیوس. (فهرست مخزن الادویه ذیل طرویلون)
(کَ رَ)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان همت آباد بخش درود شهرستان بروجرد. جلگه ای و معتدل است و 108 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
سنگی سبزرنگ، شفاف، صافی و ثقیل است. آن را کلس کنند چنانکه سفید شود، پس گرم و در شنگرف حل کنند تا همچون مغنیسا گردد و بلور به آتش کرده از این کرسیان بر او ریزند رنگش مثل یاقوت شود. (نزهه القلوب)
(کَ)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان دهدز شهرستان اهواز. کوهستانی و معتدل است و از چشمه و قنات مشروب می شود. 139 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
(کَ)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان شهرنو بالاولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد. دامنه و معتدل است و 1021 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
نام دریای بنطس است. صاحب حدود العالم آرد: او را دریای بنطس خوانند حد مشرق او حدود الان است و حد شمال جایها بجناک و خزران و مروات و بلغار اندرونی و قلاب است و از حد مغرب او ناحیت برجان است و از وی حد جنوب ناحیت روم است و درازای این دریا هزاروسیصد میل است اندر پهنای سیصدوپنجاه میل است. (حدود العالم). ظاهراً منسوب به کرزست. رجوع به کرز شود
(کَرْ)
لغت نامه دهخدا
خوابنده. (منتهی الارب) (آنندراج). کری ّ. خواب آلود وپینکی زننده را گویند. (برهان) ، دونده. (منتهی الارب) (آنندراج). کری ّ. رجوع به کری شود
پارسی تازی گشته دریگان دریگان سه بهر سه بخش آسایی است (آسا قانون) در ستاره شناسی که در آن چهره ها و پیکرهای آسمانی را به سه گروه بخش می کنند قانونی است در هیئت که در آن صور و اشکال فلکی را بسه طبقه تقسیم کنند، سه یک برجها نزد هندوان
