دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان بجنورد، واقع در 72هزارگزی جنوب خاوری بجنورد و 70هزارگزی خاور راه شوسۀ عمومی بجنورد به اسفراین، با 917 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان بجنورد، واقع در 72هزارگزی جنوب خاوری بجنورد و 70هزارگزی خاور راه شوسۀ عمومی بجنورد به اسفراین، با 917 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
کراویا. قرنباد. زرنباد. (یادداشت مؤلف). کرویاء. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). تخمی است که آن را زیرۀ رومی گویند و نانخواه همان است بر روی خمیر نان پاشند و خوردن آن به ناشتا قوّت معده دهد و کروبه و زنیان هم می گویند. (برهان) (از آنندراج). نانخواه. زنیان. (ناظم الاطباء). نوعی از زیره که مقوی معده است. (غیاث اللغات). به فارسی زیرۀ رومی و شاه زیره و قرنباد گویند از زیره درازتر و بالیده تر و مایل به زردی و با حدت و تلخی است. (تحفه) ، فراسیون. کراث جبلی. گندنای کوهی. (یادداشت مؤلف). گیاهی است بستانی او به قدر ذرعی و برگش مانند شبت و گلش سفید و بیخش مثل زردک و پختۀ او مأکول است و بری او قردماناست و گلش سفید مایل به کبودی می باشد و در سایر صفات مانند بستانی است. (تحفه). ظاهراً لغتی در کرابیه است که هم اکنون در جنوب خراسان متداول است و در تهران آن را زیرۀ سبز نامند. (از یادداشتهای لغت نامه) : و از شهر بردع ابریشم بسیار خیزد و استران نیک و روناس و شاه بلوط و کرویا. (حدود العالم). (عطارد دلالت دارد بر) ماش و باقلی و کرویا و گشنیز. (التفهیم). دست از دروغزن بکش و نان مخور باکرویا و زیره و آویشنش. ناصرخسرو. این است پند حجت و این است مغز دین و آرایش سخنش چو گشنیز و کرویاست. ناصرخسرو. اکنون نچرد گوزن در صحرا جز سنبل و کرویا و آویشن. ناصرخسرو. طعامهای لطیف زود گوارا... به بوی افزارها خوش کرده چون زیره وکرویا و دارچینی و نانخواه و زعفران. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و افزار دیگ، دارچینی و کرویا و شبت. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به کراویا، شاه زیره و قردمانا شود. - کرویای بری، قردماناست گلش سفید مایل به کبودی می باشد. (تحفه). کرویا جبلیه. (یادداشت مؤلف). رجوع به قردمانا شود. - کرویای رومیه یا کرویای رومی، قردمانا. (یادداشت مؤلف) (از مفاتیح العلوم). - کرویای شامیه، قردمانا است. (یادداشت مؤلف). رجوع به قردمانا شود
کراویا. قرنباد. زرنباد. (یادداشت مؤلف). کَرَویاء. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). تخمی است که آن را زیرۀ رومی گویند و نانخواه همان است بر روی خمیر نان پاشند و خوردن آن به ناشتا قوّت معده دهد و کروبه و زنیان هم می گویند. (برهان) (از آنندراج). نانخواه. زنیان. (ناظم الاطباء). نوعی از زیره که مقوی معده است. (غیاث اللغات). به فارسی زیرۀ رومی و شاه زیره و قرنباد گویند از زیره درازتر و بالیده تر و مایل به زردی و با حدت و تلخی است. (تحفه) ، فراسیون. کراث جبلی. گندنای کوهی. (یادداشت مؤلف). گیاهی است بستانی او به قدر ذرعی و برگش مانند شبت و گلش سفید و بیخش مثل زردک و پختۀ او مأکول است و بری او قردماناست و گلش سفید مایل به کبودی می باشد و در سایر صفات مانند بستانی است. (تحفه). ظاهراً لغتی در کرابیه است که هم اکنون در جنوب خراسان متداول است و در تهران آن را زیرۀ سبز نامند. (از یادداشتهای لغت نامه) : و از شهر بردع ابریشم بسیار خیزد و استران نیک و روناس و شاه بلوط و کرویا. (حدود العالم). (عطارد دلالت دارد بر) ماش و باقلی و کرویا و گشنیز. (التفهیم). دست از دروغزن بکش و نان مخور باکرویا و زیره و آویشنش. ناصرخسرو. این است پند حجت و این است مغز دین و آرایش سخنش چو گشنیز و کرویاست. ناصرخسرو. اکنون نچرد گوزن در صحرا جز سنبل و کرویا و آویشن. ناصرخسرو. طعامهای لطیف زود گوارا... به بوی افزارها خوش کرده چون زیره وکرویا و دارچینی و نانخواه و زعفران. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و افزار دیگ، دارچینی و کرویا و شبت. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به کراویا، شاه زیره و قردمانا شود. - کرویای بری، قردماناست گلش سفید مایل به کبودی می باشد. (تحفه). کرویا جبلیه. (یادداشت مؤلف). رجوع به قردمانا شود. - کرویای رومیه یا کرویای رومی، قردمانا. (یادداشت مؤلف) (از مفاتیح العلوم). - کرویای شامیه، قردمانا است. (یادداشت مؤلف). رجوع به قردمانا شود
شهری است (از جزیره) خرم و آبادان و با آبهای روان. (حدود العالم چ دانشگاه ص 156). و رجوع به معجم البلدان و جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی ص 104 شود
شهری است (از جزیره) خرم و آبادان و با آبهای روان. (حدود العالم چ دانشگاه ص 156). و رجوع به معجم البلدان و جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی ص 104 شود
دهی است از دهستان دینور شهرستان کرمانشاهان. دشت، وسردسیر و سکنۀ آن 480 تن است. این ده از دو قسمت کرتویج علیا و کرتویج سفلی تشکیل شده و سکنۀ کرتویج علیا 330 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان دینور شهرستان کرمانشاهان. دشت، وسردسیر و سکنۀ آن 480 تن است. این ده از دو قسمت کرتویج علیا و کرتویج سفلی تشکیل شده و سکنۀ کرتویج علیا 330 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
بمعنی کراویه است که زیرۀ رومی باشد و آن را نانخواه نیز گویند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). قرنباد. (تذکرۀداود ضریر انطاکی). قرنفاد. کرویا. نقده. ساسم. فلیفله. (یادداشت مؤلف). زیرۀ رومی. شاه زیره. (تحفۀ حکیم مؤمن). از زیره درازتر و مایل به زردی و با حدت و تلخی است و گیاه بستانی او بقدر ذرعی و برگش مانند شبت و گلش سفید و بیخش شبیه به زردک و پختۀ او مأکول است و بری او گلش سفید مایل به کبودی می باشد و در سایر صفات مانند بستانی است. (از تحفۀ حکیم مؤمن). کراویه. کرویا. کراوی. گونه ای زیره که بنام زیرۀ سیاه یا زیرۀ سیاه کرمانی موسوم و دارای ریشه های متورم است. در افغانستان و بلوچستان به فراوانی می روید. از دانه هایش به منظور معطر کردن غذاها استفاده می کنند. قرنباد. زیرۀ سیاه. زیرۀ کرمان. باسلیقون. ازحمیون. فادرونی. کمون رومی. تقرد. تقده. قاروا. شاه زیره. تقر. قرنفاد. کمون فرنگی. کراویۀ بری. کراویۀ دشتی. تخم توخره قرطمانا. کراویۀ رومی. کراویۀ جبلی. (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن و تذکرۀ داود ضریر انطاکی شود
بمعنی کراویه است که زیرۀ رومی باشد و آن را نانخواه نیز گویند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). قرنباد. (تذکرۀداود ضریر انطاکی). قُرُنفاد. کرویا. نِقدَه. ساسم. فُلَیفِله. (یادداشت مؤلف). زیرۀ رومی. شاه زیره. (تحفۀ حکیم مؤمن). از زیره درازتر و مایل به زردی و با حدت و تلخی است و گیاه بستانی او بقدر ذرعی و برگش مانند شبت و گلش سفید و بیخش شبیه به زردک و پختۀ او مأکول است و بری او گلش سفید مایل به کبودی می باشد و در سایر صفات مانند بستانی است. (از تحفۀ حکیم مؤمن). کَراویه. کَرویا. کراوی. گونه ای زیره که بنام زیرۀ سیاه یا زیرۀ سیاه کرمانی موسوم و دارای ریشه های متورم است. در افغانستان و بلوچستان به فراوانی می روید. از دانه هایش به منظور معطر کردن غذاها استفاده می کنند. قرنباد. زیرۀ سیاه. زیرۀ کرمان. باسلیقون. ازحمیون. فادرونی. کمون رومی. تقرد. تقده. قاروا. شاه زیره. تقر. قرنفاد. کمون فرنگی. کراویۀ بری. کراویۀ دشتی. تخم توخره قرطمانا. کراویۀ رومی. کراویۀ جبلی. (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن و تذکرۀ داود ضریر انطاکی شود
دوایی درد چشم را. گل سرخ پانزده درهم، زعفران هشت درهم، افیون و سنبل از هر یک دو درهم، صمغ عربی هشت درهم کوفته و پخته وبا آب صاف و سفیدۀ تخم بسرشند. (یادداشت دهخدا)
دوایی درد چشم را. گل سرخ پانزده درهم، زعفران هشت درهم، افیون و سنبل از هر یک دو درهم، صمغ عربی هشت درهم کوفته و پخته وبا آب صاف و سفیدۀ تخم بسرشند. (یادداشت دهخدا)
شکسته و کوفته. رتیم. (از متن اللغه). نعت مفعولی است از رتم. رجوع به رتم شود، شکسته بینی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). رجوع به معنی قبلی شود
شکسته و کوفته. رتیم. (از متن اللغه). نعت مفعولی است از رَتم. رجوع به رتم شود، شکسته بینی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). رجوع به معنی قبلی شود
گونه ای زیره که به نام زیره سیاه یا زیره سیاه کرمانی موسوم و دارای ریشه های متورم است. از دانه هایش به منظور معطر کردن اغذیه استفاده می کنند و به علاوه دارای خاصیت بادشکن و از بین بردن نفخ های روده و مقوی و قاعده آور و مدر است
گونه ای زیره که به نام زیره سیاه یا زیره سیاه کرمانی موسوم و دارای ریشه های متورم است. از دانه هایش به منظور معطر کردن اغذیه استفاده می کنند و به علاوه دارای خاصیت بادشکن و از بین بردن نفخ های روده و مقوی و قاعده آور و مدر است