جدول جو
جدول جو

معنی کرتوما - جستجوی لغت در جدول جو

کرتوما
(کَ)
نام حکیم و دانشمندی بوده است از فارسیان. (برهان) (آنندراج). نام حکیم و دانشمندی ایرانی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کرومات
تصویر کرومات
هر یک از نمک های اسید کرمیک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کراویا
تصویر کراویا
گیاهی چتری با گل های سفید و تخمی شبیه زیره که مصرف دارویی دارد، شاه زیره، زیره رومی، کرویا، کراویه، قرنباد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرویا
تصویر کرویا
کراویا، گیاهی چتری با گل های سفید و تخمی شبیه زیره که مصرف دارویی دارد، شاه زیره، زیره رومی، کراویه، قرنباد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رکتوم
تصویر رکتوم
بخش انتهایی رودۀ بزرگ، راست روده
فرهنگ فارسی عمید
(کَ کَ)
پرنده ای است دم دراز که به عربی صعوه گویند. (برهان) (آنندراج). دم جنبانک. (فرهنگ فارسی معین). کرکرک. رجوع به صعوه، دم جنبانک و کرکرک شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان بجنورد، واقع در 72هزارگزی جنوب خاوری بجنورد و 70هزارگزی خاور راه شوسۀ عمومی بجنورد به اسفراین، با 917 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
خرما که تمام خشک گردیده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
کرتم. تبر. (آنندراج) (از اقرب الموارد). تبری که بدان درخت را قطع میکنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
زشت روی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کَ رَ / رُو)
کراویا. قرنباد. زرنباد. (یادداشت مؤلف). کرویاء. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). تخمی است که آن را زیرۀ رومی گویند و نانخواه همان است بر روی خمیر نان پاشند و خوردن آن به ناشتا قوّت معده دهد و کروبه و زنیان هم می گویند. (برهان) (از آنندراج). نانخواه. زنیان. (ناظم الاطباء). نوعی از زیره که مقوی معده است. (غیاث اللغات). به فارسی زیرۀ رومی و شاه زیره و قرنباد گویند از زیره درازتر و بالیده تر و مایل به زردی و با حدت و تلخی است. (تحفه) ، فراسیون. کراث جبلی. گندنای کوهی. (یادداشت مؤلف). گیاهی است بستانی او به قدر ذرعی و برگش مانند شبت و گلش سفید و بیخش مثل زردک و پختۀ او مأکول است و بری او قردماناست و گلش سفید مایل به کبودی می باشد و در سایر صفات مانند بستانی است. (تحفه). ظاهراً لغتی در کرابیه است که هم اکنون در جنوب خراسان متداول است و در تهران آن را زیرۀ سبز نامند. (از یادداشتهای لغت نامه) : و از شهر بردع ابریشم بسیار خیزد و استران نیک و روناس و شاه بلوط و کرویا. (حدود العالم). (عطارد دلالت دارد بر) ماش و باقلی و کرویا و گشنیز. (التفهیم).
دست از دروغزن بکش و نان مخور
باکرویا و زیره و آویشنش.
ناصرخسرو.
این است پند حجت و این است مغز دین
و آرایش سخنش چو گشنیز و کرویاست.
ناصرخسرو.
اکنون نچرد گوزن در صحرا
جز سنبل و کرویا و آویشن.
ناصرخسرو.
طعامهای لطیف زود گوارا... به بوی افزارها خوش کرده چون زیره وکرویا و دارچینی و نانخواه و زعفران. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و افزار دیگ، دارچینی و کرویا و شبت. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به کراویا، شاه زیره و قردمانا شود.
- کرویای بری، قردماناست گلش سفید مایل به کبودی می باشد. (تحفه). کرویا جبلیه. (یادداشت مؤلف). رجوع به قردمانا شود.
- کرویای رومیه یا کرویای رومی، قردمانا. (یادداشت مؤلف) (از مفاتیح العلوم).
- کرویای شامیه، قردمانا است. (یادداشت مؤلف). رجوع به قردمانا شود
لغت نامه دهخدا
به سریانی صدف لؤلؤ است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ)
دیری است که درباره آن المراد الفقعسی شعری گفته است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رِ تُ)
راست روده
لغت نامه دهخدا
(کُ)
کوتاه بالا. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج، کرادیم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
برنار، شیمی دان فرانسوی (1777-1838 میلادی)، او در ضمن تحقیقات خویش ’مرفین’ تریاک را کشف کرد، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(کَ فَ)
شهری است (از جزیره) خرم و آبادان و با آبهای روان. (حدود العالم چ دانشگاه ص 156). و رجوع به معجم البلدان و جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی ص 104 شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
دهی است از دهستان دینور شهرستان کرمانشاهان. دشت، وسردسیر و سکنۀ آن 480 تن است. این ده از دو قسمت کرتویج علیا و کرتویج سفلی تشکیل شده و سکنۀ کرتویج علیا 330 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
بمعنی کراویه است که زیرۀ رومی باشد و آن را نانخواه نیز گویند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). قرنباد. (تذکرۀداود ضریر انطاکی). قرنفاد. کرویا. نقده. ساسم. فلیفله. (یادداشت مؤلف). زیرۀ رومی. شاه زیره. (تحفۀ حکیم مؤمن). از زیره درازتر و مایل به زردی و با حدت و تلخی است و گیاه بستانی او بقدر ذرعی و برگش مانند شبت و گلش سفید و بیخش شبیه به زردک و پختۀ او مأکول است و بری او گلش سفید مایل به کبودی می باشد و در سایر صفات مانند بستانی است. (از تحفۀ حکیم مؤمن). کراویه. کرویا. کراوی. گونه ای زیره که بنام زیرۀ سیاه یا زیرۀ سیاه کرمانی موسوم و دارای ریشه های متورم است. در افغانستان و بلوچستان به فراوانی می روید. از دانه هایش به منظور معطر کردن غذاها استفاده می کنند. قرنباد. زیرۀ سیاه. زیرۀ کرمان. باسلیقون. ازحمیون. فادرونی. کمون رومی. تقرد. تقده. قاروا. شاه زیره. تقر. قرنفاد. کمون فرنگی. کراویۀ بری. کراویۀ دشتی. تخم توخره قرطمانا. کراویۀ رومی. کراویۀ جبلی. (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن و تذکرۀ داود ضریر انطاکی شود
لغت نامه دهخدا
نام رودی است در تراکیه که به ستریمون موسوم است و میرسین نیز خوانند. (از ایران باستان ج 1 ص 638). رجوع به ستریمون و میرسین شود
لغت نامه دهخدا
دوایی درد چشم را. گل سرخ پانزده درهم، زعفران هشت درهم، افیون و سنبل از هر یک دو درهم، صمغ عربی هشت درهم کوفته و پخته وبا آب صاف و سفیدۀ تخم بسرشند. (یادداشت دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
شکسته و کوفته. رتیم. (از متن اللغه). نعت مفعولی است از رتم. رجوع به رتم شود، شکسته بینی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). رجوع به معنی قبلی شود
لغت نامه دهخدا
(یُ)
نوعی از رفتار اسب. یرتمه. رجوع به یرتمه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ)
نام محله ای به دودانگۀ هزارجریب مازندران. رجوع به ترجمه سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 167 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کرشوم
تصویر کرشوم
زشت روی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرویا
تصویر کرویا
پارسی تازی گشته کراویه زیره سیاه زیره سیاه کرمانی کراویا: (دست از در و غزن بکش و نان مخور با کرویا و زیره و آویشنش) (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی راست روده راست روده. توضیح: احتراز از استعمال این کلمه بیگانه - که بین پزشکان متداول است - اولی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کراویا
تصویر کراویا
زیره رومی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتروم
تصویر کتروم
((کُ رُ))
ناخوش، بستری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرکما
تصویر کرکما
((کَ))
دم جنبانک
فرهنگ فارسی معین
((کَ))
گونه ای زیره که به نام زیره سیاه یا زیره سیاه کرمانی موسوم و دارای ریشه های متورم است. از دانه هایش به منظور معطر کردن اغذیه استفاده می کنند و به علاوه دارای خاصیت بادشکن و از بین بردن نفخ های روده و مقوی و قاعده آور و مدر است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرتوزا
تصویر پرتوزا
رادیو اکتیو
فرهنگ واژه فارسی سره
از ماه های تقویم تبی، مهرماه گالشی، هفتمین ماه باستانی
فرهنگ گویش مازندرانی
مدت زیادی زمان طولانی، خیلی وقت
فرهنگ گویش مازندرانی
شکم بند، چوبی که در قسمت شیروانی ساختمان به کار رود
فرهنگ گویش مازندرانی