- کربلایی
- مسلمانی که مرقد شهدای کربلا را زیارت کرده است، کنایه از عنوان برخی روستاییان سالخورده، تهیه شده در کربلا، از مردم کربلا، مربوط به کربلا، نوعی پارچه با دو خط عریض سفید و سیاه
معنی کربلایی - جستجوی لغت در جدول جو
- کربلایی ((کَ بَ))
- منسوب به کربلا، کسی که به زیارت کربلا رفته باشد، عنوانی که روستاییان و عامه را دهند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منسوب به کربلا اهل کربلا از مردم کربلا، کسی که بزیارت کربلا رفته باشد و لو یک بار، عنوانی که روستا ییان و عامه را دهند، ساخته و پر داخته کربلا، نوعی پارچه (منسوب بکربلا) بطرح محرمات که دارا دو خط عریض سیاه و سفید است: (گشت یک شب در میان وصل سهی بالای ما کربلا یی شد لباس تیره بختیها ما) (واعظ قزوینی)
سربالا بودن، مقابل سرازیری و سراشیبی، ارتفاع، بلندی
منسوب به کهربا، مغناطیسی
حاجت نیازمندی، ضرورت، سزاواری شایستگی لیاقت، طور روش رسم، ضروری
مارمولک
مارمولک
منسوب به (هرباب)، آنکه درانواع دانشها وفنون مهارت دارد
کرب یی: کبی جعفر