جدول جو
جدول جو

معنی کراوین - جستجوی لغت در جدول جو

کراوین
(کَ)
جمع واژۀ کروان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به کروان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خراتین
تصویر خراتین
خراطین، جانوری بی دست و پا و خزنده با بدن نرم و بی استخوان، کرم خاکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کراویا
تصویر کراویا
گیاهی چتری با گل های سفید و تخمی شبیه زیره که مصرف دارویی دارد، شاه زیره، زیره رومی، کرویا، کراویه، قرنباد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کراویه
تصویر کراویه
کراویا، گیاهی چتری با گل های سفید و تخمی شبیه زیره که مصرف دارویی دارد، شاه زیره، زیره رومی، کرویا، قرنباد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از براهین
تصویر براهین
برهان ها، حجت ها، دلیل ها، دلیل قاطع ها، جمع واژۀ برهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تراویدن
تصویر تراویدن
خارج شدن یا نشت کردن آب یا مایع دیگر از درون چیزی، ترشح کردن، تراوش کردن، چکیدن، تراوش، تلابیدن، ترابیدن، برای مثال گر دایرۀ کوزه ز گوهر سازند / از کوزه همان برون تراود که در اوست (بابا افضل - ۲۳ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تراویح
تصویر تراویح
ترویحه، جلسه و نشست مختصر
فرهنگ فارسی عمید
(کُ)
از انواع جلبکهاست که رنگ سرخ بسیارقشنگ دارد و در ریشه های آن که شبیه به مرجان است مقداری آهک دیده می شود. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 177)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کَرْ را)
عنکبوت. کراتن. (فرهنگ فارسی معین) : مثل آنان که بدون خدای دوستان و معبودان گیرند از اصنام چون مثل کراتین است. (تفسیر ابوالفتوح از فرهنگ فارسی معین). رجوع به عنکبوت و کراتن شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
جمع واژۀ کرزین. بمعنی تبر یا تبر بزرگ و فی حدیث ام سلمه ما صدقت بموت النبی صلی اﷲ علیه و سلم حتی سمعت دفع الکرازین، ای وقعها فی حفرقبره. (از منتهی الارب) ، جمع واژۀ کرزن. یا کرزن. (اقرب الموارد). رجوع به کرزن و کرزین شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
بمعنی کراویه است که زیرۀ رومی باشد و آن را نانخواه نیز گویند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). قرنباد. (تذکرۀداود ضریر انطاکی). قرنفاد. کرویا. نقده. ساسم. فلیفله. (یادداشت مؤلف). زیرۀ رومی. شاه زیره. (تحفۀ حکیم مؤمن). از زیره درازتر و مایل به زردی و با حدت و تلخی است و گیاه بستانی او بقدر ذرعی و برگش مانند شبت و گلش سفید و بیخش شبیه به زردک و پختۀ او مأکول است و بری او گلش سفید مایل به کبودی می باشد و در سایر صفات مانند بستانی است. (از تحفۀ حکیم مؤمن). کراویه. کرویا. کراوی. گونه ای زیره که بنام زیرۀ سیاه یا زیرۀ سیاه کرمانی موسوم و دارای ریشه های متورم است. در افغانستان و بلوچستان به فراوانی می روید. از دانه هایش به منظور معطر کردن غذاها استفاده می کنند. قرنباد. زیرۀ سیاه. زیرۀ کرمان. باسلیقون. ازحمیون. فادرونی. کمون رومی. تقرد. تقده. قاروا. شاه زیره. تقر. قرنفاد. کمون فرنگی. کراویۀ بری. کراویۀ دشتی. تخم توخره قرطمانا. کراویۀ رومی. کراویۀ جبلی. (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن و تذکرۀ داود ضریر انطاکی شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
به معنی کراهت است. یقال:اتیتک کراهین ان تغصب، ای کراهه ان تغصب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). کراهت و نفرت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کابین که مهر زنان باشد و آن مبلغی است که در وقت نکاح کردن مقرر کنند، (برهان)، صداق، (یادداشت مؤلف) : دختر شهنشاه فخرالدوله را از بهر نوح بن منصور بخواستند مبلغ صد هزار دینار کاوین، (مجمل التواریخ و القصص)، موسی گفت: من چیزی ندارم که کاوین دهم، شعیب گفت: کاوین او خواهم که تو هشت سال مزدوری کنی، (تاریخ بلعمی)،
که بی کاوین اگر چه پادشاهی
ز من برنایدت کامی که خواهی،
نظامی،
گشت با او بشرط کاوین جفت
نعمتی یافت، شکر نعمت گفت،
نظامی،
عروسانی زناشویی ندیده
بکاوین از جهان خود را خریده،
نظامی،
در شکر ریز طرب بر عده داران رزان
از پی کاوین بهای کاویان افشانده اند،
خاقانی،
گفت: این دختران را به این پسران خویش دادم و هر یکی را ده هزار دینار کاوین کردم، (تذکرهالاولیاء)،
خوش عروسی است جهان از ره صورت لیکن
هر که پیوست بدو عمر خودش کاوین داد،
حافظ،
- در کاوین آوردن، به عقد خود درآوردن، به حبالۀ نکاح درآوردن:
فرستد مهد و در کاوینش آرد
بمهد خود عروس آیینش آرد،
نظامی،
رجوع به کابین شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
لغتی است در سراویل. (منتهی الارب). رجوع به سراویل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دیاوین
تصویر دیاوین
دواوین، جمع دیوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراتین
تصویر خراتین
نوعی کرم دراز و سرخ که در جاهای نرم و مرطوب بهم رسد حمر الارض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کراهین
تصویر کراهین
بیزاری
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای زیره که بنام زیره سیاه یا زیره سیاه کرمانی موسوم و دارا ریشه های متورم است و در افغانستان و بلوچستان بفراوانی میروید. از دانه هایش بمنظور معطر کردن اغذیه استفاده میکنند و بعلاوه دارا خاصیت باد شکن و از بین بردن نفخ های روده مقوی و قاعده آور و مدر است کرویه کراویه قرنباد زیره سیاه زیره کرمانی با سلیقون از حمیون فادرونی کمون رومی تقرد تقده قاروا شاه زیره تقر قرنفار کمون فرنگی کراویه صحرایی قرامن کیمیونی قردمانا کراویه بری کراویه دشتی تخم توخره قرطمانا کراویه رومی کراویه جبلی. یا کراویا بری. یا کروایاء جبلی. یا کراویاء دشتی. یا کراویاء رومی. یا کراویا صحرایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کراویا
تصویر کراویا
زیره رومی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراویج
تصویر تراویج
جلسه، نشست
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ترویحه، نشست ها، چهار خاست (رکعت) نماز شب، بیست خاست بیست خاست نمازی که در شب های ماه روزه خوانده می شود جمع ترویحه. نشستن ها، جلسه ها، جلسه کوتاه پس از خواندن چهار رکعت نماز در شبهای ماه رمضان، چهار رکعت نماز شب، بیست رکعت نماز که در شبهای ماه رمضان خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراویدن
تصویر تراویدن
تراوش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراطین
تصویر خراطین
نوعی کرم دراز و سرخ که در جاهای نرم و مرطوب بهم رسد حمر الارض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرامین
تصویر خرامین
علفزار، چراگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اواوین
تصویر اواوین
جمع ایوان، از پارسی ایوان ها کاخ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاوین
تصویر کاوین
کابین که مهر زنان باشد
فرهنگ لغت هوشیار
جمع دیوان، بمعنی اداره و دفتر کار وزارتخانه در قدیم و دفتر محاسبه، دفتر حساب، و بمعنی فراهم آمدن کتب و کتابت و شعر
فرهنگ لغت هوشیار
جمع برهان، پرون هان ها آوندها گر آوند خواهی به تیغم نگر (فردوسی) جمع برهان برهانها دلیلها حجتها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براذین
تصویر براذین
جمع برذون، ستور اسپ های تاتاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دراویش
تصویر دراویش
جمع درویش
فرهنگ لغت هوشیار
جمع رکن، استون ها، دیوانیان دیوانمردان، جمع ارکان، جمع رکن ستونها. یا اراکین دولت. سران دولت
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای زیره که بنام زیره سیاه یا زیره سیاه کرمانی موسوم و دارا ریشه های متورم است و در افغانستان و بلوچستان بفراوانی میروید. از دانه هایش بمنظور معطر کردن اغذیه استفاده میکنند و بعلاوه دارا خاصیت باد شکن و از بین بردن نفخ های روده مقوی و قاعده آور و مدر است کرویه کراویه قرنباد زیره سیاه زیره کرمانی با سلیقون از حمیون فادرونی کمون رومی تقرد تقده قاروا شاه زیره تقر قرنفار کمون فرنگی کراویه صحرایی قرامن کیمیونی قردمانا کراویه بری کراویه دشتی تخم توخره قرطمانا کراویه رومی کراویه جبلی. یا کراویا بری. یا کروایاء جبلی. یا کراویاء دشتی. یا کراویاء رومی. یا کراویا صحرایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاوین
تصویر کاوین
کابین، صداق
فرهنگ فارسی معین
((کَ))
گونه ای زیره که به نام زیره سیاه یا زیره سیاه کرمانی موسوم و دارای ریشه های متورم است. از دانه هایش به منظور معطر کردن اغذیه استفاده می کنند و به علاوه دارای خاصیت بادشکن و از بین بردن نفخ های روده و مقوی و قاعده آور و مدر است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرانین
تصویر کرانین
نهایی
فرهنگ واژه فارسی سره